نامش «عاطفه» است؛ ۱۹ سال دارد و با سه خواهر و پدر و مادرش زندگی می‌کند. پدرش معتاد است و خودش هم در هم شکسته و بشدت کتک خورده! زیر چشمش کبود است و لبش ورم کرده. او به دنبال وکیل است برای پرونده‌ای با عنوان «نکاح اجباری» یا چنان که معروف است: ازدواج اجباری.

به گزارش پارس به نقل از جام جم، اگر می‌خواهید به خودتان کمک کنید یا با مورد مشابه ماجرای عاطفه روبه‌رو هستید حتماً به مسائل زیر توجه کنید:

- بر اساس ماده 206 قانون مدنی، هرگاه شخصی که تهدید شده است بداند که تهدید کننده نمی‌تواند تهدید خود را عملی کند، مکره - کسی که به کاری (اینجا ازدواج) مجبور شده است- محسوب نمی‌شود.

- هرگاه خود شخصی که مجبور به ازدواج شده قادر باشد بدون مشقت اکراه را از خود دفع کند و عقد را جاری ننماید آن شخص مکره محسوب نمی‌شود.
- اگر کسی در نتیجه اضطرار، اقدام به معامله کند، مکره محسوب نشده و معامله اضطراری معتبر خواهد بود. مثلاً برای گرفتن اقامت کشوری یا ویزا تن به ازدواج دهد.
- (ماده 206 قانون مدنی) اگر دختر برای رهایی از سختگیری خانواده، تن به ازدواج دهد مکره محسوب نخواهد شد.

خیلی‌ها فکر می‌کنند دیگر دوره و زمانه اجبار در ازدواج و به زور شوهر دادن دختران سر آمده. می‌گویند آنقدر قحطی شوهر است که دخترها با سر به شوهر جواب مثبت می‌دهند!
متأسفانه نگاهی به آمارها نشان می‌دهد در هر ۳ ثانیه یک دختر در جهان به زور به خانه بخت می‌رود. هنوز هم در همین مملکت خودمان بعضی از دخترها به زور پای سفره عقد می‌نشینند و زن مردی می‌شوند که هیچ علاقه‌ای به آن ندارند. عمری با نفرت زندگی می‌کنند و با نفرت می‌میرند. واقعاً تکلیف این ازدواج‌های زوری در قانون چیست؟ قانون ما به زن چطور نگاه می‌کند و به او تا چه اندازه حق نفس کشیدن و زندگی‌کردن می‌دهد؟

***

گریه می‌کند. متنفر است. از مردی که مجبور است از این به بعد در کنارش سر به بالین بگذارد. آرزوهای زیادی داشته همه را بر باد رفته می‌داند، مثل ابر بهار گریه می‌کند:
«پدرم زندگی‌ام را تباه کرد. من هم مثل مادرم بدبخت شدم. در زندگی‌ام روز خوش ندیدم. چشم باز کردم و جان کندن مادر را دیدم و اعتیاد پدرم. هرچه در می‌آورد می‌کشید مادر بیچاره‌ام آبرودار بود. معلم بود نمی‌گذاشت کسی سر از زندگی ما در بیاورد. طفلک همیشه حامی‌ ما بود هم سهم کتک خودش را می‌خورد هم سهم ما را. خودش را کشت که ما درس بخوانیم و برای خودمان کسی شویم تا خودمان را از این منجلاب نکبتی بیرون بکشیم. حیف که همه چیز برباد رفت. مادرم دیگر رمقی ندارد و من هم دستم به جایی بند نیست.»

از زاویه‌ای دیگر: رفیق خوب، زغال بد

می‌پرسم چه بلایی به سرش آمده که این طور بی‌قراری می‌کند. می‌گوید: «بدبخت شده‌ام! چه رؤیاهایی داشتم. می‌خواستم درس بخوانم و به دانشگاه بروم. آنجا با یک پسر خوب آشنا شوم و ازدواج کنم اما پدرم مرا معامله کرده، به همین راحتی، پای منقل مرا به رفیقش باخته. سر من شرط بسته‌اند و مرا باخته. این قدر بی‌غیرت است. سر دختر نوزده ساله‌اش شرط می‌بندد.»

یعنی چه تو را باخته؟

«اولش اصلاً به روی خودش نیاورد. گفت عاطفه سریع حاضر شو می‌خواهیم برویم خرید. مادرم بو برد گفت چه وقت خریده؟ عاطفه امتحان دارد. پدر دوباره با ملایمت گفت حاضر شو زود برمی‌گردیم. خلاصه لباس پوشیدم و با او رفتم. نگو مدارک را از قبل برداشته بود و مستقیم مرا به دفتر عقد و ازدواج برد. شستم خبردار شد و شروع کردم به جیغ و داد کشیدن که کتک‌هایش شروع شد. دم در محضر سر و کله خود داماد هم پیدا شد. مرا از ماشین پیاده کرد و به زور مرا به راه پله کشید. داماد گفت من عقل توی کله‌ام نیست نه بگویی هم خودت را می‌کشم و هم مادرت را آنقدر می‌زنم که بمیرد. روی چونه‌اش جای چاقو بود. کشان کشان مرا از پله‌ها بالا برد. پدر بی‌غیرتم هم پشت سرش. خلاصه به زور و کتک جلوی عاقد نشستم و صیغه عقد جاری شد. از محضر که بیرون آمدیم توانستم از یک لحظه غفلت و البته خوشحالی بی‌حد و حصر آنها استفاده کنم و با تمام توان فرار کنم. به خانه خاله‌ام رفتم و حالا هم اینجا هستم. زن مردی شده‌ام که اصلاً نمی‌دانم چه کسی است. بیچاره و ناتوانم. زندگی‌ام بر باد رفته و کمر مادر زحمتکشم شکسته است.»

اکراه در نکاح

به عاطفه گفتم که نگران نباش. ازدواج تو یک ازدواج اکراهی است و قانون برای این جور ازدواج‌ها راه درمانی دارد. واژه ازدواج اکراهی برایش غریبه بود که مجبور شدم بیشتر توضیح بدهم. برایش توضیح دادم که طبق قانون ما مهمترین و ابتدایی‌ترین عنصر در صحیح بودن عقد ازدواج راضی بودن طرفین است. یعنی هم زن هم مرد. قانون مدنی ما در این باره می‌گوید: «رضایت زوجین شرط نفوذ عقد است و هرگاه مکره بعد از زوال کره، عقد را اجازه کند نافذ است.»

در صورتی که در عقد نکاح (ازدواج) با عدم رضایت یکی از طرفین مواجه باشیم، بنابر مفهوم ماده 1070 قانون مدنی و اصول کلی جاری در عقود « نکاح» غیر نافذ است.»

پیداست کمی سردرگم شده و با معنی کلمه غیر نافذ مشکل دارد. برایش توضیح می‌دهم که غیر نافذ یک حالت بلاتکلیف دارد؛ یعنی نه صحیح است نه غلط و باید منتظر بمانیم تا ببینیم شخص اکراه شده (مجبور به انجام عقد شده) بعد از زوال کراهت (یعنی بعد از اینکه اجبار از بین رفت)، صحیح بودن آن را تأیید می‌کند یا آن را باطل می‌داند؟ یعنی به اصطلاح، آن را تنفیذ می‌کند یا اینکه راضی نشده و حاضر به برقراری رابطه نکاح نیست و بنابراین آن را رد می‌کند.

علت آن هم این است که روابط خانوادگی افراد دستخوش تهدیدات و فشارهای خارجی وارده بر آنها نگردد و قانونگذار درصدد حمایت از اشخاصی است که بر اثر اکراه و تحمیل، تن به ازدواج داده‌اند.

چقدر ترسیده‌ای؟

اما عقودی که به زور انجام می‌شوند، همیشه غیرنافذ نیستند. گاهی اوقات این عقود از همان ابتدا باطل می‌شوند اگر اکراه که به درجه اجبار (سلب اراده و اختیار) برسد، به علت فقدان قصد، عقد باطل می‌باشد و رضایت بعدی نیز موجب تنفیذ عقد باطل نمی‌شود. مثال بارز این گونه اکراه، جایی است که دختر به درجه‌ای می‌ترسد که معنی کلماتی را که بر زبان جاری می‌کند، متوجه نمی‌شود.
انتهای ماده 1070 قانون مدنی (مگر اینکه اکراه به درجه‌ای بوده که عاقد فاقد قصد باشد.) در مورد این جور ازدواج‌ها صحبت می‌کند.
پس قانون در مورد ازدواج اجباری کاملا از زن حمایت می‌کند؛ البته همه این حمایت‌ها زمانی است که زن بتواند اجباری و اکراهی بودن ازدواج را ثابت کند که البته ثابت کردن آن کار مشکلی است.

چه بلایی سرمان می‌آید؟

سؤال مهم، هم برای عاطفه و هم برای شما احتمالاً این است که اگر زنی ازدواج اکراهی کرد چه اتفاقی می‌افتد؟ تکلیف دختر باکره‌ای که ازدواج اکراهی کرده و به زور هم با شوهر خود همبستر شده چیست؟
در صورتی که شخص تهدید شده «نکاح اکراهی» را رد کند، عقد از ابتدا باطل است و روابط زن و مرد خارج از یک نکاح صحیح، خواهد بود. مثلاً در صورت نزدیکی (البته در صورتی که زن رضایتی به این امر نداشته باشد) نزدیکی به شبهه تلقی شده و زن مستحق مهرالمثل است.

مهرالمثل چیست؟

به مهری که در هنگام عقد ازدواج برای زن معلوم نشده و پس از زفاف (نزدیکی)، مهریه زنان هم شأن او - از نظر حسب، نسب، سن، عقل و ثروت - تعیین می‏‌شود. مهرالمثل گفته می‌شود.

اختیارات پدر

عاطفه از دست پدرش دیوانه شده و ناراحت است: «می‌ترسم اگر به این ازدواج راضی نشوم و آن را تنفیذ نکنم، مجبور شوم تا آخر عمر در خانه پدرم بمانم و پدرم اجازه شوهر کردن به من ندهد، می‌خواهم بدانم پدرم چقدر حق دخالت در زندگی من را دارد و آیا قانوناً می‌شود مانعش شد»؟
برای عاطفه توضیح می‌دهم که قانون ما تا حدودی دخالت پدر را در زندگی دختر مجاز شمرده. اما پیش‌بینی‌هایی هم در مورد پدران غیر مسئول دارد.

قانون مدنی در ماده 1043، اذن پدر یا جد پدری را در نکاح دختر باکره لازم شمرده است اما مواردی هم پیش‌بینی شده که در آن اجازه پدر ساقط می‌شود. در این گونه از موارد، اعتبار اذن ولی ساقط می‌گردد و دختر باکره می‌تواند بدون اذن پدر یا جد پدری خویش اقدام به ازدواج کند، چنین ازدواجی به حکم قانون صحیح و نافذ است و در موارد زیر رخ می‌دهد:

الف: ولی باید در قید حیات باشد، وگرنه اجازه او لازم نیست. اگر پدر یا جد پدری دختر فوت کرده باشند، دختر مکلف به کسب اذن شخص دیگری نیست و اعتباراذن ولی ساقط می‌گردد.
ب: ولی حاضر باشد، اگر ولی مسافر یا غایب بود، ولایت او ساقط و اذن وی غیرلازم می‌گردد. ماده 1044 قانون مدنی، اصلاحی سال 1370، به تبع فقه این چنین مقرر می‌دارد: «در صورتی که پدر یا جد پدری در محل حاضر نباشند و استیذان از آنها نیز عادتاً غیرممکن بوده و دختر نیز احتیاج به ازدواج داشته باشد، وی می‌تواند اقدام به ازدواج نماید.

ج : ولی خود باید اهلیت داشته باشد؛ اگر ولی و سرپرست خود محجور باشد، حق دخالت ندارد. اگر، پدر یا جد پدری دختر به علتی محجور و تحت قیمومیت باشد، اذن شخص دیگری مانند قیم او لازم نمی‌باشد.
د: ولی باید در ازدواج دختر مصلحت‌شناسی کند، زیرا اختیار او محدود به مصلحت دختر است.

مصلحت اندیشی

ولی باید در رعایت مصلحت، دلسوز باشد؛ ممانعت بی‌جهت به موجب قانون ولایت ولی را ساقط می‌نماید. هدف قانونگذار از معتبر دانستن «اذن ولی در نکاح دختر باکره» حفظ مصالح دختر، خانواده و جامعه است.
در صورتی که ولی از اختیار خویش سوء‌استفاده کند و بدون دلیل یا به دلیلی غیر‌موجه از ازدواج دختر باکره با همسر مناسب و شایسته او جلوگیری کند، وجهی برای باقی ماندن اعتبار اذن او وجود ندارد.
از این رو، قانون مدنی در ذیل ماده 1043 اعلام می‌کند: «... و هر گاه پدر یا جد پدری بدون علت موجه از دادن اجازه مضایقه کند، اجازه او ساقط است و در این صورت، دختر می‌تواند با معرفی کامل مردی که می‌خواهد با او ازدواج نماید و شرایط نکاح و مهری که بین آنها قرار داده شده، پس از اخذ اجازه از دادگاه مدنی خاص به دفتر ازدواج مراجعه و نسبت به ثبت ازدواج اقدام کند.دختری که قصد ازدواج دارد، اگر مدعی باشد که پدر بهانه‌جویی می‌کند و دلیل موجهی برای مخالفت ندارد می‌تواند از طرف دادگاه اجازه لازم را اخذ کند.»

زندگی عاطفه

شکی در این نیست که عاطفه شرایط سختی دارد، زیرا بدترین نوع ازدواج ،ازدواج تحمیلی است، کلیه عقود از جمله عقد ازدواج دارای اصولی می‌باشد که مهم ترین اصول آن عبارتند از:
1- آزادی اراده: این اصل در ازدواج تحمیلی وجود ندارد و اگر اراده معیوب باشد، عقد صحیح نیست. البته حتی اگر اراده وجود داشته باشد و ظاهری باشد قانونگذار آن را نمی‌پذیرد زیرا قصد و اراده باید باطنی باشد.
2- سمت و سو و هدف ازدواج : این در عقد باید به درستی شناخته شده باشد.

3- مشروعیت: در عقد نکاح، جنبه اخلاقی عقد بیش از سایر عقود مورد توجه است. به عبارت دیگر هدف زوجین، باید زندگی مشترک باشد. اگر هدف، زندگی مشترک باشد جهت آن مشروع است. اما چنانچه مردی خواهان ازدواج با زنی با هدف نامشروع است و قصد سوء استفاده از آن زن را دارد هرچند به طور مستقل در قانون مطرح نشده است به دلیل داشتن جهت نامشروع، درست نیست. حتی اگر ازدواج با نیت رفتن به خارج از کشور باشد، نیز عقد صحیح نیست، زیرا به رغم قصد و رضایت باطنی، ازدواج صوری است.

عاطفه برای اینکه از این چاهی که در آن افتاده بیرون بیاید باید زحمت زیادی بکشد اما ازدواج تحمیلی خلاص شدنی است؛ فقط نیاز به تلاش و پیگیری دارد.

کارشناس:‌ زهرا سپید نامه، وکیل پایه‌یک دادگستری