پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- گروهی تصور میکنند برجام تایید یا نقض آن صرفا یک رویداد بین المللی است و گروهی دیگر آن را خسران ترین رویداد تاریخ سیاسی کشور می پندارند و حتی با ترکمن چای مقایسه میکنند. گروهی نیز به تعریف رهبری از آن درس عبری برای آیندگان و حال حاضر کشور برداشت میکنند. برجام هرچه بود با تصویب دوباره قانون تحریم های از سوی آمریکا نقض شد و نمی توان نقض ان را به روح برجام حواله کرد. سیاست دو ساله امریکا در طول مذاکرات و زیاده خواهی در پشت میز مذاکرات و اجرای عجولانه این تعهد سبب شد تا برجام به اینجایی برسد که رسیده است. 

برای درست برداشت کردن از نتایج برجام بایستی به دو سطح اشاره کرد:

الف) سطح نخبگانی و کارگزاران

از دوران دولت اصلاحات بحث مذاکرات مستقیم با آمریکا وجود داشت تا دوران احمدی نژاد که موضوع جدی تر شد. در زمانی ریاست جمهوری دکتر روحانی مسئله مذاکرات به عنوان شعار انتخاباتی مطرح شد و وعده چرخیدن سانتی فیوژ به همراه چرخش اقتصاد مطرح گردید. در واقع گره گشایی مشکلات با وضع تحریم های جدید در پشت میز مذاکره با آمریکا دیده می شود ونخبگان کشور متصور بودند می توان با طرف مقابل بر سر بده و بستان سیاسی مذاکره کرد. دریغ از اینکه طرف مقابل به هیچ چیزی پایبند نیستند. مشکلات اداری و در نهایت بروکراتیک سیستمی هزینه زا موجب شد تا اقتصاد کشور نیازمند منابع مختلف باشد که یکی از آنها رفع تحریم های ظالمانه و برداشتن دیوارهای تحریم بود. مسئولان به جای چاره اندیشه و ارائه برنامه نجات بخش به سراغ راه حل سریع یا همان مذاکرات رفتند. تصور این بود طرف مقابل بر آنچه یک تعهد بین المللی است پایبند خواهد بود و ایران نه ایران 59 است که مجبور باشد به تعهد الجزایر تمکین کند نه امریکا در قدرت ان سال قرار دارد. به نظر سیاست مداران و بخشی از نخبگان می توان در پشت میز مذاکرات امریکایی ها را مجبور به پذیرش حقوق اساسی ملت و دفع تحریم ها نمود. هر چه بود دستاورد این مذاکرات در قالب برنامه جامع اقدام مشترک یا «برجام» به مرصه ی ظهور نشست و دولت به آن تمکین کرد. نهایت آن نیز استمرار وضع فوق العاده و تحریم های جدید علیه جمهوری اسلامی ایران بود. سه سال از عمر دولت یازدهم بر سر توافق و حل مشکلات اقتصادی در لوزان و ژنو و نیویورک گذشت دریغ از حل مشکل اقتصادی و معیشتی مردم. دلار در نزدیکی 4000 تومان باقی ماند و سرمایه اقتصادی مردم رو به نابودی رفت. بسیاری از مراکز اقتصادی و تولیدی به دلیل رکود تعطیل شدند از همه مهمتر سرمایه و انرژی یک دولت ظرف سه سال در جایی هزینه شد که میوه ای نداشت. همین میوه نداشتن بزرگترین درس برای جامعه نخبگانی است. در واقع جامعه نخبگانی و سیاست گذار کشور متوجه شدند نمی توان بر روی دیواری یادگاری نوشت که صاحبش هیچ اعتقادی به هیچ چیزی ندارد و جز نیرنگ و فریب رفتاری از خود نشان نداده است. بر همین اساس باید گفت اولین درس مذاکرات هسته ای یا همان برجام «مشخص شدن چهره پلید و غیر قابل اعتماد آمریکا توسط نخبگان و سیاستمداران است» چشم امیدی که به خارج از مرزهای برای حل مشکلات اقتصادی بود حالا از بین رفت و دولت مردان مجبور اند با استفاده از برنامه دقیق و هدفمند اوضاع اقتصادی را رفع نمایند. 

ب) افکار عمومی

در این چند ساله تبلیغات زیادی شد تا حلال مشکل اقتصادی کشور مسیری غیر از برنامه ریزی، مدیریت داخلی و استفاده از سرمایه انسانی داخلی باشد. تبلیغات به گستردگی ریاست جمهوری رسید و شعار انتخاباتی دولت یازدهم « چرخش سانتی فیوژ به همراه چرخش اقتصاد مردم» شد. در این بین با انتخاب آقای روحانی گروهی متصور شدند خواست اجتماعی نه حل اقتصاد که حل مشکل مذاکرات با آمریکاست. نخبگان متصور بودند مردم آنچه را آنان می خواهند، اراده کرده اند و صندوق رای در بردارنده آرای واقعی مردم است. مسیر به جایی رسید که عده ای برای دست یابی به اهداف خود چهره مخدوش و غیر واقعی متخاصم را رنگ و لعاب کردند و از او ذکر محاسن نمودند. درس دومی که از برجام برای افکار عمومی احصا شد، غیر قابل اعتماد بودن آمریکا و افتادن پرده های رنگ آمیزی شده عده ای از سیاسیون برای مردم بود. اعتماد اجتماعی به مسیر مذاکرات پس از اجرای مجدد تحریم ها به طور حتم نسبت به قبل کاهش یافته و مردم می دانند از برجام آبی برایشان گرم نمی شود. تا زمانی که جمهوری اسلامی ایران بخواهد استقلال داشته باشد وطرف مقابل دست از روحیه استکباری خود بر ندارد، این روزگار به صورت دایره ای تکرار می شود. 

اما موضوع نگران کننده هجمه به تیم مذاکره کننده یا کسانی است که به نمایندگی از ایران در طول مذاکرات حضور داشتند. آنان همان کسانی هستند که رهبری ازشان با عناوینی مختلف نام برد. قدرت این تیم ان بود که دیده شدو دستاورد او نیز آن بود که در برجام تنظیم گردید. رای صد درصدی سنا به تمدید قانون تحریم ها علیه ایران نشان دهنده اتحاد دشمنان در کفر و لجاجت علیه مردم ایران است، حال در برابر این لجاجت و اتحاد سناریویِ رهبری جواب میدهد. ایشان بارها فرمودند هر اتفاقی بیفتد نباید خصومت آمریکایی ها فراموش شود و از تعبیر «هرچه فریاد دارید بر سر امریکا بزنید» استفاده کردند. تاکید رهبری بر دشمن بودن آمریکا و اولویت داشتن به پرداخت این موضوع نشان از حکمت عظیم ایشان در مسائل راهبردی و کلان انقلاب اسلامی است. اگر عناصر انقلاب در داخل درگیر مسائل سیاست داخلی شوند و عامل اصلی این خباثت فراموش شود، هر دو درس ذکر شده نه تنها درک نمی شود بلکه قابل پذیرش نیست. الان است که اتحاد جواب میدهد و پاسخ جمهوری اسلامی ایران بایستی با اتحاد و قدرت همه عناصر درون نظام باشد.