به گزارش پارس نیوز، 

 بین دو نیمه مهدی کیانی در رختکن بازوبند کاپیتانی را از دست خودش باز می‌کند و بر بازوی اخباری می‌بندد تا هم‌تیمی‌اش روحیه از دست رفته را باز بیابد. تراکتور یک کام‌بک شیرین می‌زند و مسابقه را دو بر یک می‌برد، اما آنچه بیشتر از نتیجه تحسین می‌شود، رفتار حیرت‌آور کیانی است. همه اینها اما مال گذشته است؛ مال روزگاری که فکر می‌کردیم یک فرهنگ جدید با کلیدواژه «عیبی‌یوخ» به فوتبال ایران تزریق شده و قرار است از میانه‌های شب، پلی به روشنایی بزند. زمان زیادی لازم نبود تا آن خواب شیرین به پایان برسد و همه بفهمیم سخت دچار سوءتفاهم شده بودیم. روی سکوهای تبریز، انگار «نفرت» برنده کریه بازی با «عشق» بوده که اگر نبود، امسال همان کیانی را در بازگشت به یادگار فحش‌کش نمی‌کردند و این بار گلر خاطی را به جای سورپرایز با بازوبند کاپیتانی، به صلابه نمی‌کشیدند.

اگر گذرتان به تبریز افتاد، فاتحه‌ای بخوانید برای یک تیم دوست‌داشتنی که عاقله‌مردهایش کنار رفتند و عرصه را به کینه‌توزان بی‌خرد سپردند؛ آنها که هر نقدی را «دشمنی» پنداشتند، هر منتقدی را به دشنام‌های سبوعانه میهمان کردند، سر پدران را جلوی چشم پسران‌شان شکستند و کاپیتان مرده تیم رقیب را هم از گزند تعفن واژه‌های‌شان در امان نداشتند. البته که اینها بین هواداران تراکتور در اکثریت نیستند، اما وقتی اکثریت ساکت می‌ماند و جولان اقلیت بدگمان و سیاه‌دل را تماشا می‌کند، نباید هم وضع بهتر از این باشد. روزی که مجسمه خودتراشیده کیانی و ابراهیمی از غیرت و وفاداری را شکستند و زیر پا له کردند و روزی که امید عالیشاه را به جرم مصدومیت نابه‌هنگام بر دار تهمت و ملامت آویختند، دور نبود انتظار سیلی بر صورت مسعود و هتاکی به اشکان. وامصیبتا که در غائله تبریز، مالک ماجراجو هم نماینده اقلیت بود تا اکثریت؛ هم‌او که پشت هر ناکامی تیمش دنبال یک توطئه می‌گشت و چنان طوفانی از تردید و تفرقه به پا کرد که امروز خودش هم قادر به ایستادن در مقابل آن نیست. دل‌مان برای آن گذشته درگذشته، برای آن روزگار نجیب تنگ شده؛ دوران عشق‌بازی سینه‌سوخته‌ها در باغشمال؛ آنها که موتور تولید و تکثیر نفرت نبودند و هشت سال محترمانه پای عشق‌شان ایستادند تا به لیگ برتر برگردد، که حالا خیلی‌ها ته دل‌شان بگویند کاش برنمی‌گشت. غم‌انگیزتر از این هم مگر داریم؟ جمعه زخمی یادگار، قاب حزن‌انگیز تاراج یک عشق معصومانه است. فاتحه بخوان برادر، فاتحه بخوان.