گروه تحلیلی خبری " پارس"_ هومن جعفری: همیشه یادم می ماند آن حکایت معروف خاندان برمکی و درگاه هارون الرشید را. داستان آن کشتار معروف برمکیان در بغداد و باغبان سالخورده ای که امان نامه ای از خلیفه داشت و جان خود و خاندانش را نجات داد.خلیفخ احضارش کرد و از او پرسید : تو کی از ما امان نامه گرفته بودی که در خاطر نداریم؟

این حکایت را همیشه به خاطر بسپار. آدم ها فواره ای دارند که چون به اوج می رسد بر زمین می آید. همانظور که سیاه ترین نقطه شب پیش قراول سر زدن سپیده است ، درخشان ترین نقطه روز هم سرآغاز به پایان رسیدن روز و آغاز شب خواهد بود.این حکایت زندگی همه ماست در هر جایی و با هر لباسی.با هر مذهبی و با هر هنر یا مهارتی

 

گفت : روزی به باغ برمکیان آمده بودید همراه یا جعفر برمکی. میوه ای بر درخت بود که دستتان نمی رسید. شما خم شدید تا او بر کمر شما سوار شود و میوه را از درخت بچیند.آنجا بود که دریافتم فواره برمکیان به اوج رسیده و لاجرم بر زمین خواهد ریخت.از شما امان نامه ای گرفتم برای چنین روزی.

این حکایت را همیشه به خاطر بسپار. آدم ها فواره ای دارند که چون به اوج می رسد بر زمین می آید. همانظور که سیاه ترین نقطه شب پیش قراول سر زدن سپیده است ، درخشان ترین نقطه روز هم سرآغاز به پایان رسیدن روز و آغاز شب خواهد بود.این حکایت زندگی همه ماست در هر جایی و با هر لباسی.با هر مذهبی و با هر هنر یا مهارتی.

در فوتبال ایران از این دست فواره های بر زمین ریخته زیاد داریم. مدیرانی که کوه به اذنشان جا به جا می شد و میلیاردها تومان پول را خرج می کردند و حالا در خانه نشسته اند و عکس های قدیمی را می نگرند. مربیانی که روزگاری سرآمد دیگر مربیان بودند و حالا چنان محو شده اند و خاک خورده اند که دیگر کسی نامشان را هم در خاطر ندارد.

بازیکنانی که روزی گرانترین ها بودند و دهها باشگاه برای عقد قرارداد با آنها سر و دست می شکستند و حالا در لیگ یک توپ می زنند و کسی یادشان نیست که که بودند و چه بودند. کارلوس کی روش را ببینید؟ روزگاری حمایت هشتاد و هشت درصدی مردم در برنامه نود را مال خود کرد.امروز کجاست؟ همین قراردادش با بانک سامان و مهمتر از آن دعوایش با برانکو چقدر از میزان محبوبیت او کاست؟

همین برانکو را ببینید که یک شکست در دربی چگونه باعث زمین خوردنش شد؟ یک بازی را باخت و حالا خیلی راحت در رسانه ها از جایگزینی اش صحبت می کنند و اینکه شاید پرسپولیس مربی دیگری نیاز داشته باشد!

در فوتبال ایران از این دست فواره های بر زمین ریخته زیاد داریم. مدیرانی که کوه به اذنشان جا به جا می شد و میلیاردها تومان پول را خرج می کردند و حالا در خانه نشسته اند و عکس های قدیمی را می نگرند. مربیانی که روزگاری سرآمد دیگر مربیان بودند و حالا چنان محو شده اند و خاک خورده اند که دیگر کسی نامشان را هم در خاطر ندارد

همین وینفرد شفر را ببینید. شفری که در این چندماه استقلال از از قالب یک تیم بی نظم و بدون بنیاد به چنین تیمی تبدیل کرده ، بر سر یک تساوی با العین در تهران چگونه برآشفته شد وبازیکنانش را در رختکن به باد انتقاد گرفت؟ فکر می کنید مرد با تجربه ای چون او لرزش فواره را احساس نکرده است؟شفر هنوز خیلی راه برای پیشرفت دارد اما او هم برای لحظه ای سقوط یا دستکم تزلزل جریان فواره را احساسا کرد که اینگونه برآشفت.

امیر قلعه نویی را ببینید. در نیم فصل دوم در ذوب آهن کمی فواره خود را بالا برد و حتی در کنفرانس مطبوعاتی از صدرنشینی در گروه سخن گفت و بعد سه گل دریافت کرد و خاموش شد. او هم هنوز درک نکرده که فواره اش سقوط کرده و دیگر بلند نمی شود.

روزگار دشواری است. سقوط فواره ها را باور کنید.