هادی داداشی : هر سال مصادف با آغاز ماه رمضان بحث سریالهای مناسبتی داغ می شود و مثل نوروز، تماشاگران از دست رفته تلویزیون تا حدودی احیا می شوند. ضمن اینکه در یک پروسه نوستالژی زده، یادگارهای ماههای رمضان گذشته، مثل پتکی بر سر سریالهاای فعلی فرود می آیند. از «خانه به دوش» و «متهم گریخت» رضا عطاران گرفته تا «او یک فرشته بود» علیرضا افخمی، «گمگشته» رامبد جوان، «میوه ممنوعه» حسن فتحی و «اغما» و «روز حسرت» سیروس مقدم. غافل از آنکه خودمان را هم بکشیم، حال و هوای گرم، دوست داشتنی و تأثیرگذار آن سریالها دیگر تکرار نخواهد شد. هم دوره و زمانه تغییر کرده و هم ما دیگر آن تماشاگران سابق نیستیم. احتمالاً مشکل اصلی از آنجا آب می خورد که برنامه سازان نتوانسته اند همپای افزایش سطح سلیقه بینندگان رشد کنند. مضمون های نخ نما، بازیگران تکراری، فضاهای بارها دیده شده. تا آنجا که می دانم قطار تغییرات فضای تلویزیون هم چنان افسار گسیخته و سریع حرکت نکرده که بتوان اثراتش را در سریالها مشاهده کرد. در اغلب سالهای اخیر، آش همان بوده و کاسه همان. نویسندگان بیشتر این سریالها هنوز توی نخ لغزش حاجی متدین، سید اندرزگو، جوان زیاده خواه و فم فتال های وطنی هستند و مدیران هم به به و چه چه کنان این سوژه ها را تصویب می کنند و می چپانند در کنداکتور رمضان. به هر حال اگر هنوز پایبند به سنت تماشای سریالهای مناسبتی ماه رمضان پای سفره افطار هستید، برای لذت بردن از آنها هر چند محدود و ناچیز، باید موقتاً دست از سر خاطره های فراموش نشدنی قبلی بردارید و دل به شرایط و آدمهای فعلی بدهید.

رهایم نکن

یک شب زودتر از بقیه آمد و این برایش هم نقطه قوت بود هم ضعف. ضعف از آن جهت که خیلی ها بی اطلاع از پخش زودهنگام، قسمت اول را ندیدند و قوت آنکه یک شب روایتش جلوتر از بقیه است. با این حال ترکیب بازیگران سریال شاید خیلی مناسب یک اثر مناسبتی ماه رمضان نباشد. غیر از امین تارخ- که دوباره به سبک «جراحت»، «گاهی به پشت سر نگاه کن» و «اغما» با گریمی در سریالی مناسبتی ظاهر شده- بقیه کشش فراوانی برای پیگیری قصه ایجاد نمی کنند. نیما شعبان نژاد برای شکستن قالب شناخته شده اش در «خندوانه» در نقشی جدی چالشی برای خود بازیگر و بینندگان است. از سوی دیگر، مواجهه مارال فرجاد در نقش زن فریبنده ای به نام شهره قوامی با امین تارخ در نقش رسول تولایی (جب اسم و فامیل شعاری ای!) در سریالی مناسبتی تبدیل شده به یک کلیشه. عسگرپور مشابه چنین مضمونی را در «نفس گرم» هم دستمایه قرار داده بود که با تغییراتی در کم و کیف رابطه همراه بود. جمیله دارالشفاهی در مقام نویسنده، داستان را با ارائه اطلاعات محدود پیش می برد و اگر این روند در قسمت های آتی ادامه یابد، در صورتی که چنته او از خرده قصه ها پُر نباشد، به تکرار می افتد و حوصله بیننده را سر خواهد برد. بویژه وقتی شخصیت های محدودند و بازیگران اغلب نقطه ثقلی برای تکیه محسوب نمی شوند. تارخ در محور چنین قصه ای، وظیفه دشواری را به عهده دارد. باید دید پیشبرد دو قصه پدر و پسر به موازات یکدیگر در یک ماه پخش کشش خواهد داشت یا قصه های جنبی به آن قوام می دهند و جذابش می کنند. فضای سریالهای عسگرپور از جمله «جراحت» و «نفس گرم» گرفتار نوعی سردی و رخوت است که به «رهایم نکن» هم سرایت کرده.

سرّ دلبران

محمدحسین لطیفی در مناسبتی سازی تبدیل به یک کار کشته شده. او می داند چطور با ساده ترین متریال، یک کار آبرومند تحویل دهد. «سر دلبران» اگر چه در قسمت اول وجه کنجکاوی برانگیز چندانی نداشت، ولی احتمالاً در قسمت های بعدی وضع آن بهتر شود. برزو ارجمند در نقش اصلی این سریال، گرفتار چالش بازی در مجموعه مناسبتی امسال شبکه دو «بچه مهندس» شده که روی آنتن شبکه دو می رود و پیش از «سر دلبران» هم پخش می شود. قطعاً تماشاگر عام به عنوان قشر اصلی مخاطب این آثار در تفکیک این دو نقش به مشکلاتی برخواهد خورد. ضمن اینکه اینجا هم مثل سریال «رهایم نکن»، مردی به نام «پروانه» (با بازی جهانبخش سلطانی) حضور دارد که قرار است بخشی از کارکردش به خاطر تناقص کاربرد این نام برای یک مردم باشد. این سریال از حیث ترکیب بازیگران وضع بهتری نسبت به دو سریال دیگر دارد و تنوع این چینش بیشتر است. با این حال حضور یک روحانی در نقش اصلی سریال، زمینه را برای ورود حجم زیادی از مفاهیم شعاری فراهم کرده؛ حتی ار برزو ارجمند از ملاحت همیشگی خود در شکل دادن به نقشهایش بهره تام ببرد، باز هم نگرانی در این مورد پابرجاست. ضمن اینکه ارائه بازیهای غلو شده و غیرقابل باور از سوی بازیگران با تجربه در همین قسمت اول زنگ خطری برای قسمت های آتی سریال است. نمایش پر تأکید قاب عکسی از گریم کارگردان سریال به نقش یک روحانی در قسمت اول و نریشن خوانی لطیفی هم به نظر اگر قرار باشد سایه او و این علاقه قبلاً بارها تجربه شده اش را در قسمت های بعدی روی کلیت مجموعه بگستراند، قطعاً نیاز به بازنگری دارد. انتخاب شهر یزد به عنوان لوکیشن سریال پتانسیل های تصویری آنرا بالا برده است.

بچه مهندس

«بچه مهندس» برای علی غفاری بعد از گذشت دو دهه از ساخت سریال «سفر به سرزمین ملائک» می تواند یک سنگ بزرگ باشد. هول و حذر نسبی او در به تصویر کشیدن اواخر دهه ۶۰ در قسمت اول مجموعه می تواند دشواری حضور دوباره او در تلویزیون را یادآور شود. قاب های بسته و تاریک خارجی در سکانس های جمع و جور دویدن اندیشه فولادوند و استفاده از نور آبی اغراق آمیز در شب، نشان می دهد غفاری با نوعی دستپاچگی در کارگردانی این بخش درگیر بوده.

برزو ارجمند انتخاب مناسبی برای نقش «قدرت» است و و با توجه به ریتم پرشتاب بازی اش و غلبه ای که خواه ناخواه روی بازیگران مقابل دارد، می تواند در سکانس هایی که حضور دارد، هر خلأیی را از بین ببرد. قصه سریال از جنبه های ماورایی بی بهره است و در فضایی رئال می گذرد که شاید با سلیقه تماشاگران سریالهای مناسبتی جور نباشد. با این حال گفته می شود این سریال در دو فصل ۶۰ قسمتی ساخته خواهد شد که فاز دوم آن در حال تولید است. عباس جمشیدی گویا قرار است در رویارویی و همراهی با ارجمند لحظات کمدی خلق کند که این ویژگی «بچه مهندس»، حلقه مفقوده دو سریال دیگر خواهد بود.


انتهای پیام/