هند و مردمش از قدیم الایام از عجایب دنیا بوده‌اند. خاک حاصلخیز، تنوع قومیت‌ها، وسعت سرزمین، رواج باورهای گوناگون،‌ ذائقه‌ی غریب، و عوامل دیگر همگی موجب شده بود تا هند سرزمین عجایب و بهشت سیاحان باشد.
 
علی بن حسین،‌ ملقب به وقار الملک، منشی مخصوص مظفرالدین شاه، که مردی با سواد و دنیا دیده بود. در دوره‌ی سلطه‌ی بریتانیا بر هند، راهی این سرزمین عجایب می‌شود و حدود ده سال سیاحت می‌کند و به اغلب نواحی آن سرک می‌کشد. علاوه بر همه‌ی عجایب و غرایب هندوستان، که چشم هر ناظری را خیره می‌کند، آنچه توجه وقار الملک را در اکثر شهرها و استان‌های هند متوجه خود می‌کند، نفوذ و رفاه انگلیسی‌ها در این سرزمین است و فقر و مظلومیت خود هندیان.

متنی که در ادامه می‌آید، برش کوتاهی است از سفرنامه‌ی وقار الملک به هند درباره‌ی بعضی از عجایب آنجا.
 
 
 از دار الخلافه الی شاه جهان آباد!
 
در سیاحت هند

سیاحت ممالک فرنگستان چندان قابل توجه نیست زیرا که اگر شخص مدت پنجاه سال تمام ممالک یوروپ را سیاحت کند، چیزی تازه نخواهد دید که در سایر شهرهای فرنگ ندیده باشد. اصول قوانین، وضع رسومات، لوازم زندگی، تربیت، ساخت عمارات و عموم کارخانجات مثل همدیگر است، چندان تفاوتی ندارد. اگر فی الجمله تفاوتی دارد به واسطه‌ی وضع طبیعی و صوری آن ممالک است ولی مملکت هندوستان که دارای پانصد کرور مخلوق می‌باشد، سر حدات آن اتصال دارد به چندین مملکت‌های خیلی وسیع مثل آمریکا و آفریقا، چین و ماچین، ژاپن، تبت، نیپال، کشمیر الی افغانستان. تمام این ممالک مذکور در قوانین مذهب و امور سیاسی و لوازم زندگانی، وضع طبیعی مخلوقات و خاک آن‌ها هیچ یک به هیچ وجه شباهتی با همدیگر ندارد و همچنین مملکت هندوستان با آنکه طبیعی خاک و مخلوقات آن تمام یکی است، اگر شخص سیاح از شهری به شهری برود، تازه‌ی تازه‌تری که در آن شهر ندیده باشد، می‌بیند.
 
 از دار الخلافه الی شاه جهان آباد!
 
*آنچه در دنیا حیوانات وحشی است جمع کرده

بنگلور یکی از شهرهای قدیم هندوستان است و آب و هوایش هیچ نسبت به سایر جاهای هندوستان ندارد. از جمیع اطراف هندوستان، انگلیسی‌ها در ایام تابستان در آنجا جمع می‌شوند، ییلاق بسیار خوبی است. تمام این شهر جنگل طبیعی است و در میان این درخت‌ها و جنگل‌ها انگلیسی‌ها عمارت عالی و باغات بسیار با صفا که از حد وصف بیرون است ساخته‌اند. از آثار قدیم در این شهر یک باغی است که مهاراجه‌ی این شهر ساخته و در این باغ یک نوع عمارتی ساخته شده که در تمام مملکت هندوستان منحصر است.
 
در هر باغ و عمارتی که در هندوستان یا در ممالک فرنگستان شخص وارد می‌شود به قدر دو ساعت به وجه اختصار عبورا سیاحت می‌کند، ملتفت ساخت و عمارات و ترتیبات دیگر می‌شود. ولی وضع این عمارت و طرز ترتیبات این باغ طوری ساخته و پرداخته شده است که اقلا شخص از روی میل و شوق کمتر از دو سه روز نمی‌تواند سیاحت بکند که بداند این عمارت را به چه طرز ساخته‌اند. هر سمت این باغ یک هوای مخصوصی دارد. در وسط این باغ، انگلیسی‌ها محوطه ساخته، آنچه در دنیا حیوانات وحشی است از هر قبیل از اقطار عالم جمع کرده در اتاق‌های متعدد که از برای هر حیوانی لازم است منزل داده‌اند. و نیز طیور از مرغ و زنبور گرفته تا شترمرغ هزارها اقسام مختلف در قفس و در اتاق‌ها جای داده‌اند.
 
هزار قسم مارهای عجیب و غریب دیدم به رنگ‌های مخلتف که هر یک به صد زبان تعریف لازم دارد. از همه عجیب‌تر یک مار سیاهی بود تقریبا طوری که حلقه زده بود یک ذرع و نیم قد آن بود. تمام بدن و سر الی دم سیاه مشکی مثل چرم‌های فرنگی، سیاه و براق و زیر شکم آن از شیر سفیدتر و در روی پوست آن خال‌های سفید مثل پولک ماهی که از طلا و نقره دستی ساخته باشند. و چشم آن چشم خروس قرمز رنگ چون یاقوت احمر درخشنده بود. برخلاف و برعکس یک مار دیگر دیدم که بسیار تنبل و تن پرور و پدرسوخته‌ی نره خری بود. از قراری که گفتند هفت ذرع ایران قد او است و کلفتی آن از تیرهای روپوش اتاق خیلی کلفت‌تر بود. از غایت بزرگی و نهایت فربهی نمی‌توانست حرکت کند. بی‌اغراق اگر این مار را وزن می‌کردند قریب هشتاد من گوشت خالص داشت. 
 
 از دار الخلافه الی شاه جهان آباد!
 
*یک چارک گوشت است نیم من فلفل فرنگی

در هندوستان کمتر شهری است که در آنجا طوطی و میمون و طاووس یافت نشود. زراعت آنجا را گاو بسته از چاه‌ها آب می‌دهند و دو ذرع زمین آنجاها را که کندند آب بیرون می‌آید. مرکبات چندان قیمتی ندارد زیرا که اهل هند به خوردن مرکبات و ترشی آلات میل ندارند و خوراک آن‌ها منحصر است به نی شکر و بعضی حلویات بی‌معنی که هندوها می‌سازند و گوشت هم خیلی کم می‌خورند به واسطه‌ی آنکه اغلب بلکه عموم خلق مشغول کشیدن تریاک و بنگ هستند، به همین جهت به خوردن شیرینی و حلویات میل وافر دارند.
 
در اغذیه و خورش‌های هندوستان چند چیز ابدا پیدا نمی‌شود و طبخ آن را نمی‌دانند. من جلمه‌اش کوبیده کباب، مسمای جوجه، خورش‌های کدو و بادنجان، قورمه سبزی، قیمه، غذای خوب آن‌ها منحصر است به شیرین پلو، فرنی، شیر برنج، خورش فلفل فرنگی، یک چارک گوشت است نیم من فلفل فرنگی. ولی پلوهایی که در هندوستان طبخ می‌شود در مملکت ایران امکان ندارد. پلو سفید ساده‌ی آن‌ها که مقداری گوشت به میان آن می‌گذراند، فلفل سیاه، دارچینی،‌میخک، هل نکوبیده، همان طور درست در میان پلو می‌ریزند. شیرین پلوی آن‌ها عبارت است مثلا یک من تبریز برنج، نیم من روغن، یک من شکر، یک سیر زعفران، عوض آب گلاب می‌ریزند. طباخ‌های آن‌ها طوری این پلو را طبخ می‌کنند که امکان پذیر نیست یک دانه برنج آن بر هم چسبیده باشد.

*مسجدی می‌خواهم شبیه مسجد الاقصی

در دهلی به واسطه‌ی قدرت باغات و اشجار و صفای کوچه و خیابان‌ها تغیر آب و هوا داده‌اند، می‌توان گفت شهر به این قشنگی و گشادگی و پاکیزگی از جمع شهر‌های هندوستان امتیازش بیشتر است خاصه‌ی مسجدی که در دهلی ساخته شده است. می‌گویند این مسجد را اورنگ زیب عالمگیر پادشاه هندوستان ساخته است. او به وزرای خودش گفته بود مسجدی می‌خواهد شبیه مسجدالاقصی که در آسمان است بسازم. مولوی‌ها از اخبار و روایات بسیار که در کتب دیده بودند، نقشه و طرح مسجد الاقصی را کشیده، به لحاظ انور پادشاه رسانیدند، و نیز مذکور نمودنده مسجدالاقصی در آسمان چهارم است. منجمین و ستاره شناسان بعد از مدت‌ها زحمت کشیده این زمین مسجد را پیدا کرده و گفتند این زمین مقدس درست در زیر مسجد الاقصی واقع شده است. حکم پادشاه شد که این مسجد را بسازند و آن را مسجد الاقصای دهلی نام گذاشتند. در این مسجد اتاقی است که می‌گویند ردا و نعلین حضرت ختمی مآب(ص)‌ با قرآن خط امام حسن (ع) موجود است. 
 
 از دار الخلافه الی شاه جهان آباد!
 
*بدون تکلم با هم از دور حرف می‌زنند

در این شهر محمدحسن خان نوابی است از اهل لکنهور معروف به جنرال می‌گوید که اجداد من از اهل نیشابور ایران است. یک روز که با نواب در اتاق نشسته بودیم، دو نفر از مولوی‌های مسلمان وارد شدند. نواب صاحب از ایشان محترمانه پذیرایی نمود. بعد از مولوی‌ها معرفی فرمود گفت:‌ این آقایان حافظ کلام الله هستند به علاوه علم مخصوصی دارند که بدون تکلم با هم از دور حرف می‌زنند. هر چه می‌خواهیدبه این مولوی صدرالدین بگویید و آن با اشاره از آن مولوی جواب می‌خواهد. از مولوی پرسیدم: به زبان فارسی آشنا هستید؟ در جواب من گفتند: مولوی فارسی را نداند مولوی نیست.
چون آن دو مولوی پهلوی هم نشسته بودند. بنده گفتم از هم جدا شده به قدر پنج ذرع فاصله باشید. برخاسته پهلوی مولوی نشسته، آهسته به گوش او گفتم: الا یا ایها الساقی ادر کاسا و نالها. آن مولوی صدر الدین که با پنج ذرع فاصله نشسته بود، یک نگاهی به رفیق خودش از دور کرد، بعد از دو دقیقه تامل طرف مقابل خندید و گفت: که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها. زیاد تعجب نمودم که این شخص در پهلوی من نشسته، طرف مقابل چگونه فهمید و استنباط شعر را کرد. در این میان این صحبت که حالت و حیرت بر من افزوده شده بود، دیدم شخص دیگر وارد شد، در روی زمین جلوس نمود، یک پیراهن چرک کثیف در تن، موی سر و ریش با هم پیوسته، ژولیده، باریک اندام، افسرده است. از نواب میزبان پرسیدم: این شخص کیست؟ نواب صاحب خندید گفت: امروز عجب روزی است که بر سیاحت شما خیل افزوده خواهد شد. این شخص درویش اسمش هم اسم من حسن خان است و در تسخیر اجنه علم مخصوصی دارد و در هندوستان معروف و مشهور است.
 
 
گنج‌های روی زمین در ید قدرت او است ولی افسوس، دست تصرف به خرج کردن یک پول آن ندارد. من گفتم: نیرنگ‌سازی است یا حقیقت دارد؟ نواب گفتند: امتحان بفرمایید. یک چیزی از او بخواهید که در هندوستان مقدور نباشد. چون پول سکه‌ی ایرانی در هندوستان اکسیر اعظم است، جز در مومبئی در سایر ممالک پیدا نمی‌شود،‌ خاطرم آمد یک قران سکه‌ی ایرانی بخواهم. گفتم:‌ یک دانه قران روپیه‌ی ایران را می‌خواهم ببینم. در تفکر فرو رفت، منقل آتشی خواست، قدری عود و صندل ریخت. بعد در کنار منقل نشسته، اوراد می‌خواند. ساکت شد. سه چهار دقیقه طول نکشید از پهلوی منقل دست دراز کرد، یک عدد قران جدید الضرب ایرانی درآورد به من داد. خوب ملاحظه کردم دیدم سکه‌ی دارالخلافه‌ی طهران است. 

*مشغول تراشیدن، آن زلف دلاویز می‌شوند
 
 
اله آباد یکی از شهرهای قدیم هندوستان است که در آن دو رودخانه‌ی بسیار پیوسته‌اند. رودخانه‌ی چمنا و گنگنا که در هندوستان از این دو رودخانه بزرگ‌تر رودخانه‌ای نیست و این رودخانه‌ها محل پرستش کل قوم هنود است. عقاید آن‌ها این است که سرچشمه‌ی این دو رودخانه در بهشت برین است. انگلیس‌ها تا به حال منبع این رودخانه را پیدا نکرده‌اند. عقاید قوم هنود این است که هر بنده‌ی خدایی که معصیت آن از ستاره‌های آسمان بیشتر باشد، سالی یک مرتبه در میان این آب رفته غسل بکند، وقتی که از آب بیرون آمد از معاصی بری و پاک می‌شود و بهشت عنبر سرشت از برای آن واجب خواهد بود. به واسطه‌ی این عقاید قوم هنود مخصوصا از هزار فرسنگ راه، زن و مرد، تهیه و تدارک سفر دیده از برای زیارت این آب می‌آیند و خاکسترهای مرده‌های خودشان را آورده به این آب می‌د‌هند. اغلب یک هفته در کنار این رودخانه منزل نموده، هر روز غسل می‌کنند. در وقت رفتن شیشه‌های زیاد از این آب به جهت تبرک همراه خودشان می‌ّبرند. روز آخر که روز حرکت زوار است یک روز قبل، آن یک سمت رودخانه از زوار خالی می‌شود. قریب سی چهل هزار دلاک با سنگ و تیغ حاضر می‌َشوند. از یک طرف مردها دست اطفال خود را گرفته، احرام بسته، کنار رودخانه می‌آیند. در زیر دست دلاک نشسته، موی سر و ریش و سیبیل و ابروی خود را می‌تراشند. بعد به میان آب رفته غوطه خورده بیرون آمده، به شکل و هیکل غریبی خود را آمرزیده می‌دانند. از طرف دیگر خانم‌ها چون به آب رودخانه رسیدند از دختر دوشیزه تا زن پنجاه ساله تمام گیسوان خود را می‌تراشند و با لب خندان غزل خوان به همدیگر تبریک و تهنیت می‌گویند. در آن میدان ضلالت بنیان خرمن‌ها از گیسوان روی هم ریخته، تاجر کمپانی انگلیس از برای خریداری آن گیسوان حاضر است. آنچه گیسوان عنبرین خوبان است از روی حق شناسی خریده، رنگ‌های آن‌ها را تغییر داده به خانم‌های فرنگی به مبلغ‌های کلی می‌فروشند، به جهت گیس مصنوعی عاریه می‌گذارند. آنچه ریش و سبیل و کاکل مردها است، آن‌ها را هم می‌فروشند. آن‌ها را توبره و پابند اسب و الاغ می‌کنند، از این بابت دولت انگلیس فایده‌ی کلی می‌ّبرد.