درباره سخنرانی تاریخی آقا در کنگره بزرگداشت حافظ

همسرم تعریف می‌کرد که در وقتی در سال 1367 به همراه جمعی از اساتید دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد به کنگره جهانی بزرگداشت حافظ در شیراز رفته بوده، وقتی مدعوین و اساتید که خیلی‌هاشان فکل کراواتی و ... بودند متوجه شدند، سخنران اصلی این کنگره رئیس جمهور یعنی آقای خامنه‌ای است رو در هم کشیده و گفته بودند که اینجا را هم دارند آخوند بازی می‌کنند. خب تو رئیس جمهوری درست! دیگه اظهار نظر کردن درباره حافظت چیه؟ و تعریضهایی از این قبیل.

می‌گفت: وقتی سخنرانی آقا شروع شد، به آنها نگاه می‌کردم و می‌دیدم لحظه به لحظه با توجه و بتدریج با تحسین بیشتری به سخنرانی ایشان گوش می‌کنند و وقتی تمام شد همانها به همراه جمعیت اساتید و اهل فرهنگ حاضر، حدود ده دقیقه تمام!‌ برایش کف زدند. و پس از رفتن ایشان هم تا آخرین ساعات برقراری کنگره، در تمام اوقات صحبت از این سخنرانی عمیق و کارشده و بدیع می‌کردند.

در مهرماه 88 بر اساس متن پیاده شده این سخنرانی، کل آن را در وبلاگ آب و آتش آوردم

و یکی دو سال بعد هم سایت رهبر انقلاب، آن را بر روی خروجی خود قرار داد.

امروز عصر، خبرگزاری فارس برشی از مهمترین بخش این سخنرانی مفصل انتخاب کرد و بر روی سایت گذاشت که اگر فرصت مطالعه کل سخنرانی را از دو لینک فوق نداشتید، حتماً این را بخوانید

اما، یادم آمد از یک نقل قول از آقا در شب شعر نیمه ماه مبارک رمضان سال 87 که گفته بودند:

یک وقتی مرحوم آقای مطهری از من پرسیدند نظر شما راجع به مثنوی چیست، همین را گفتم. گفتم به نظر من مثنوی همین است که خودش گفته: و هو اصول اصول اصول دین. ایشان گفت کاملاً درست است، من هم عقیده‌ام همین است. البته در مورد حافظ یک مقدار با هم اختلاف عقیده داشتیم.[آقای مطهری معتقد بود که تمام اشعار دیوان حافظ از اول تا آخر عرفانی است اما من معتقد بودم که نه، همه اشعار حافظ عرفانی نیست؛ شعرهای دوره جوانی دارد، شعرهای درباره شخصیتهای وقت دارد، دوران پختگی دارد و ...].

این موضوع را آقا در این سخنرانی به طور مبسوط توضیح داده است. از جمله:

بنده جهان‌بینی حافظ را جهان‌بینی عرفانی می‌دانم. بلاشک حافظ، یک عارف است. البته وقتی ما می‌گوییم او یک عارف است، منظورمان این نیست که از اولی که رفت مکتب و از مکتب آمد بیرون، یک عارف شبیه بایزید بسطامی بود تا آخر عمرش. بلکه مردی بوده که هفتاد - هفتاد و پنج سال عمر کرده است و اگر سی سال آخر عمرش را هم با عرفان گذرانده باشد، خوب، یک عارف است.

عرفای بزرگ هم از اول بسم الله زندگیشان که عارف نبودند. بالاخره یک دورانی را گذرانده‌اند یا دوران عادی را و یا دوران کسب و تجارت را و یا دوران علم و تحصیل و فضل و یا حتی دوران فسق و فجور را. یک‌مرتبه هم به خاطر حادثه ای یا به خاطر هر دلیلی، به معنویت و نور راه پیدا کرده‌اند و عارف شده‌اند. ما می‌گوییم حافظ عارف گشته به وصال حق رسیده و از دنیا رفته است...

ممکن است سؤال کنید که اگر او عارف بوده، چرا به این زبان حرف زده است. پاسخ این است که...