به گزارش پارس به نقل از تسنیم، امانوئل والرشتاین، جامعه شناس و نظریه پرداز بزرگ نظام های جهانی و اندیشمند حوزه جهانی شدن، در یادداشتی که در پایگاه اینترنتی شخصی اش منتشر شد به تشریح دیدگاه خود درباره نرمش قهرمانانه مورد اشاره مقام معظم رهبری و تحولات جاری در روابط فی مابین ایران و آمریکا پرداخت. وی می نویسد:

به نظر می رسد در مذاکرات بین المللی که هم اینک به طور کاملا غیرمنتظره ای بین ایران و آمریکا شکوفا شده، ایرانی ها در تولید فرمول های شفاهی که افکار عمومی را جذب می کنند، ظرفیت بیشتری داشته اند.

زمانی که حسن روحانی، رئیس جمهور جدید ایران، اعلام کرد که این کشور آماده است تا با آنچه ایرانی ها شیطان بزرگ می نامند وارد مذاکره شود، همه نفس های خود را حبس کردیم تا بدانیم آیا آیت الله خامنه ای، رهبر ایران، از این تلاش ها استقبال خواهد کرد یا نه.

آیت الله خامنه ای در ۱۷ سپتامبر گفت: " بنده معتقد به همان چیزى هستم که سال ها پیش اسم گذارى شد نرمش قهرمانانه؛ نرمش در یک جاهایى بسیار لازم است، بسیار خوب است. "

روحانی که مسلح به نرمش قهرمانانه شده بود به سازمان ملل رفت تا این فرآیند را آغاز کند. وی و اوباما در عرصه عمومی رفتاری محتاطانه نشان دادند و از دست دادن با یکدیگر اجتناب ورزیدند. با این حال، طرفین توافق کردند که جان کری، وزیر خارجه آمریکا، و محمد جواد ظریف، وزیر خارجه ایران، به صورت علنی و خصوصی با یکدیگر دیدار کرده و زمینه های مشترک را بررسی کنند.

یکی از نتایج این امر پیشنهاد ایرانی ها به آمریکا برای تماس تلفنی اوباما با روحانی بود، و وی این کار را انجام داد. روحانی اعلام کرد که این تماس تلفنی نشان دهنده" تعامل سازنده" بود. اوباما بدون شک با این فرمول موافق بود. اما از تعامل سازنده تا مذاکرات موفقیت آمیز فاصله ای بسیار است و زمان نیز برای طی این مسیر زیاد نیست. سؤال پیش روی طرفین این است که تا چه حد می توانند در" تعامل سازنده" با یکدیگر" آسان گیر" بوده و در عین حال به" اصول اصلی شان پایبند بمانند. " این امر ظاهرا نیازمند قهرمانی است.

چنین به نظر می رسد که هم اوباما و هم حسن روحانی بنا به سه دلیل مشترک می خواهند که این مذاکرات موفقیت آمیز باشند. اول، آنها هر دو احساس می کنند که جنگ برای کشورشان فاجعه بار خواهد بود. دوم، آنها هر دو معتقدند که موفقیت در این مذاکرات می تواند جایگاه آنها را در عرصه سیاسی داخلی ارتقاء بسیاری دهد. سوم، آنها هر دو به خوبی از محدودیت های قدرت واقعی شان، چه شخصی و چه ملی، آگاهی دارند. شکست از نقطه نظر شخصی و ملی هر دو را بسیار تضعیف خواهد کرد.

با این حال، هر دو با مخالفت های قابل ملاحظه (شاید باید بگویم سهمناکی) در داخل اردوگاه های شان مواجه هستند. هر دو طرف باید مخاطبین خود را قانع کند که در هر نوع توافقنامه نهایی بهترین نتیجه را اخذ کردند. از نقطه نظر کلی، دستیابی به راه حل برد برد در مناقشات بسیار نادر است و این مناقشه نیز مجادله ای بسیار دامنه دار و طولانی مدت بوده است، خصومتی بسیار زشت و نامطبوع.

بنابراین باید کشف کنیم که چه میزان فضا برای" نرمش قهرمانانه" وجود دارد. جواب کوتاه این است که فضای زیادی وجود ندارد. ابتدا باید در نظر داشت که هر دو طرف بی اعتمادی عمیقی نسبت به هم دارند. از زمان توطئه موفقیت آمیز سازمان سیا برای سرنگون کردن محمد مصدق، نخست وزیر ایران در سال ۱۹۵۳، جنایتی که در نهایت توسط اوباما نیز بدان اذعان شده است، ایرانی ها می دانند که آمریکا در تلاش برای تغییر رژیم ها بوده است. آنها معتقدند که آمریکا هنوز این بازی را ادامه می دهد، حتی اگر اوباما می گوید که آمریکا چنین کاری را - دستکم دیگر - انجام نمی دهد.

آمریکا اشغال سفارت خود در سال ۱۹۷۹ و حبس طولانی مدت کارمندان خود را بیاد دارد. علاوه بر این، آمریکا، علی رغم انکارهای مداوم مقامات ایرانی شامل شخص خود آیت آلله خامنه ای، بر این باور است که رژیم کنونی ایران به مدت طولانی سعی داشته تبدیل به یک قدرت هسته ای شود.

بازها در هر دو کشور معتقدند که هیچ چیز تغییر نیافته است، و اینکه هیچ یک از اظهارات دیپلماتیک طرف مقابل نباید معتبر قلمداد شوند. بیایید با بهترین سناریوی ممکن شروع کنیم. بیایید فرض بگیریم که هم روحانی و هم اوباما در آنچه می گویند کاملا جدی هستند، اینکه بازها اشتباه می کنند و هر دو طرف با صدق نیت سعی دارند فرمولی تعبیه کنند که گواهی بر اشتباه بودن بازها خواهد بود.

آنها برای اینکه ثابت کنند بازها اشتباه می کنند باید چه کاری انجام دهند؟ کاری بس زیاد. حداقل دستاورد مقبول برای ایرانی ها این است که آمریکا حق آنها مبنی بر برخورداری از انرژی هسته ای به مانند سایر کشورها را بر اساس قوانین بین المللی به رسمیت بشناسد، یعنی حق غنی سازی اورانیوم. این امر الزاما بدین معنا نیست که ایران تسلیحات هسته ای تولید خواهد کرد. ایرانی ها اظهار می کنند که کشورهای بسیاری (برای مثال کره جنوبی و برزیل) حق غنی سازی در سطوحی را دارند که آمریکا (و البته اسرائیل) اصرار دارد باید ایران از آن محروم شود. از نقطه نظر ایرانی ها، این امر نه تنها نقض قوانین بین المللی بلکه توهینی به عزت آنها است.

کمترین دستاورد مورد انتظار برای آمریکا به نظر می رسد نوعی تضمین قابل اثبات از سوی ایران مبنی بر اینکه در حال ساخت سلاح هسته ای نیست، می باشد. برای چندین سال (برای همیشه؟ ) آمریکا می گفت چنین تعهدی به هیچ وجه واضح نیست. یکی از مسائل در اینجا این است که بررسی اجرای چنین تعهدی چندان آسان نیست.

گفتگوهادرباره آینده سیاسی سوریه، که به ژنو ۲ شهرت یافته است، شاید کلید احتمال دستیابی به توافق بین آمریکا و ایران باشد. روسیه، که نقش اول را در لغو حمله آمریکا به سوریه ایفا کرد، در حال چانه زنی برای افزودن نام ایران در فهرست شرکت کنندگان در این کنفرانس است. موفقیت آنها در متقاعد کردن آمریکا و کشورهای اروپایی در این موضوع حساس اهمیت دارد، و به نحوی ایرانی ها را مطمئن می کند که به عنوان بازیگر و تصمیم گیر در مسائل منطقه ای جدی گرفته شده اند.

اما کنفرانس ژنو ۲ ممکن است هرگز تشکیل نشود، با ایران و یا بدون ایران. در حال حاضر، به اصطلاح شورشیان سوری در حال مقاومت هستند، و اگر مسائلی پیش آید، معلوم نیست آیا آنها واقعا قادر به مدیریت نیروهای اصلی که در درون سوریه می جنگند هستند یا خیر.

ایران و آمریکا منافع مشترک مهمی در منطقه دارند- درموضوعات مربوط به افغانستان عراق و همچنین نگرانی های مربوط به سوریه و فلسطین. اما تایید ملموس این نظر بدان معنا نیست که این تحلیل به واقعیت خواهد پیوست. در واقع فرصت ها و شانس ها ضعیف هستند. اما چند هفته قبل نیز باید همین نظر را درباره تحولات سوریه می گفتم. پس همچنان احتمال شگفتی وجود دارد.