به گزارش پارس نیوز، 

 همگان به یاد دارند که در سال ۲۰۲۸ میلادی، رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا اظهار کرد که حاضر است “بدون پیش شرط” و در ” هر مکانی” با مقامات ایرانی دیدار و گفت و گو کند! با این حال ساعاتی پس از اظهارات دونالد ترامپ، وزیر امور خارجه آمریکا تاکید کرد که ملافات با مقامات ایرانی پیش شرط‌هایی دارد که تغییر رفتار ایران! یکی از آنهاست. به راستی این دوگانگی چگونه قابل توجیه و تفسیر است؟ آیا این پارادوکس گفتاری نشات گرفته از نوعی محاسبه تاکتیکی در میان مقامات آمریکایی است؟آیا میان ترامپ و پمپئو تقسیم کاری در این خصوص صورت گرفته است ؟ آیا می توان اظهارات و مواضع دوگانه مقامات آمریکایی را در قالب سیاست “چماق و هویج” مورد تجزیه و تحلیل قرار داد ؟در این خصوص نکاتی وجود دارد که نمی توان به سادگی از کنار آن گذشت :

۱- جهت تشریح رویکرد فعلی حاکم بر کاخ سفید در قبال کشورمان و تحلیل دوگانگی های

رفتاری موجود میان مقامات آمریکایی لازم است تعریف ساده ای از وازه “پارادوکس” ارائه دهیم. پارادوکس به گزاره ای اطلاق می شود که که با گزاره‌هایِ قبلیِ گفته شده از سوی نظریه پردازان همان ساختار یا دستگاه یا با یکی از باورهایِ مبنایی و عمومی در تناقض باشد. در علم منطق، پارادوکس به احکامی گفته می شود که منجر به تناقض گردیده و با شهود مطابقت ندارند. فراتر از آن، به جملات متناقضی که یک”حقیقت واحد” را در عمل بیان می کنند نیز پارادوکس می گویند.

با این مقدمه ، لازم است به تشریح پارادوکس رفتاری حاکم بر کاخ سفید بپردازیم. واقعیت امر این است که چنین دوگانگی و پارادوکسی قبلا نیز در میان مقامات آمریکایی مسبوق به سابقه بوده است. این پارادوکس بیشتر از آنکه محصول یک بازی هدایت شده و ارادی باشد، معلول استمرار یک “دیالکتیک فکری” چهل ساله در آمریکاست! از زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ تا کنون، دیالکتیک ” شناسایی ایران قدرتمند” و ” تقابل با ایران ” به مثابه یک دیالوگ سیاسی پایدار و مستمر در اتاق‌های فکر سیاسی آمریکا در جریان بوده است. بسیاری از استراتژیست‌های آمریکایی از جمله برژینسکی معتقد بودند که “شناسایی ایران قدرتمند” تنها راه پیش روی آمریکا در قبال تهران است. با این حال برخی دیگر از سیاستمداران و استراتژیست‌های آمریکایی نیز معتقدند که “شناسایی قدرت ایران” از سوی آمریکا مترادف با عقب نشینی واشنگتن در مقابل انقلاب اسلامی ایران است. برخی از نظریه پردازان آمریکایی نیز معتقد به یک” راه سوم” دراین معادله هستند: به گونه ای که آمریکا تقابل تمام عیار خود با ایران را در سایه شناسایی ایران قدرتمند هدایت و مدیریت کند!

۲- بخش اعظمی از پارادوکس رفتاری مقامات آمریکایی در قبال ایران، معلول همین منازعه پایدار فکری بر سر کشورمان است. به عبارت بهتر، در شرایطی که نظریه پردازان آمریکایی همچنان در میان گزاره های “شناسایی قدرت ایران”و” تقابل مطلق با ایران ” دست و پا می زنند، نمی توان از سیاستمدارانی مانند ترامپ و پمپئو انتظار داشت که رفتاری ثابت در قبال کشورمان داشته باشند. در اینجا حقیقت دیگری وجود دارد که بسیاری از مقامات آمریکایی، اعم از نظریه پردازان و سیاستمداران به صورت غیر ارادی آن را انکار می کنند: اینکه آمریکا به صورت ناخواسته وارد فاز شناسایی ایران قدرتمند شده است! به عبارت بهتر، از “نومحافظه کاران سرسخت آمریکایی” تا ” دموکرات‌های چند چهره” جملگی به این نتیجه رسیده اند که ایران تنها بازیگری در منطقه و جهان است که قادر است ضمن عینیت بخشی به قدرت منطقه ای و بین المللی خود، بازی ایالات متحده و متحدان آن در نظام بین الملل را نیز بر هم بریزد.

این موضوع در محاسبات سیاست خارجی آمریکا ( خصوصا از ابتدای هزاره سوم تا کنون) تبدیل به یک گزاره ثابت و راهبردی شده است.

هراندازه مقامات آمریکایی در گفتار ظاهری خود بیشتر از این “گزاره ثابت” و ” پیش فرض محکم” فاصله می گیرند، رفتارهای پارادوکسیکال آنها در قبال کشورمان نمود بیشتری پیدا می کند. این قاعده در خصوص اظهارات دوگانه اخیر ترامپ و پمپئو نیز صدق می‌کند. آشفتگی فکری مقامات آمریکایی در قبال ایران ، فاکتور و مولفه ای است که نباید آن را در تحلیل رفتار مقامات آمریکایی نادیده انگاشت.

۳- بدون شک موضوع منازعه و دیالکتیک بعدی در آمریکا ، “پذیرش ایران قدرتمند” نخواهد بود! دیالکتیک بعدی در ایالات متحده ، بر سر “قواعد زندگی با ایران قدرتمند” شکل خواهد گرفت. آنچه امروز در رفتار مقامات آمریکایی به چشم می خورد،معلول سردرگمی راهبردی آنها در قبال “ایران قدرتمند” و ناتوانی آنها در تفسیر این واژه در فضای رئالیستی موجود در نظام بین الملل است. از این رو نمی توان دوگانگی های رفتاری و گفتاری موجود در ایالات متحده را معلول اتخاذ سیاست “چماق و هویج” از سوی آنها دانست. در اتخاذ سیاست چماق و هویج، ما با “اراده سیاستمداران ” سر و کار داریم اما آنچه امروز در ایالات متحده رخ می دهد، معلول این اراده نیست، بلکه محصول یک “سردرگمی۴۰ ساله” در قبال کشوری است که با تمام وجود در مقابل توسعه طلبی های منطقه ای و بین المللی ایالات متحده آمریکا ایستاده است.

در نهایت اینکه طی ماه‌های آینده، کلید واژه “ایران قدرتمند” را بیشتر در اتاق‌های فکر آمریکا و حتی محافل نزدیک به رئیس جمهور این کشور خواهیم شنید. کلید واژه ای که هر اندازه واشنگتن در درک و پذیرش مطلق آن تعلل کند، هزینه‌های بیشتری را در مواجهه با کشورمان پرداخت خواهد کرد.