به گزارش پارس به نقل از فارس، کمتر کسی در کشور را می توان یافت که « هاشمی رفسنجانی» را نشناسد. او دوستان پر و پا قرص و البته منتقدین محکم و قاطعی دارد. یکی از ویژگیهای او نیز همین است. وقتی افراد دیگر در صحنه رقابت های انتخاباتی وارد می شوند، شاید ابهام و سئوالات مختلفی حول و حوش آنان در جامعه وجود داشته باشد. برخی ایشان را نمی شناسند و برای اقبال یا ادبار به این افراد محتاج کنکاش و جستجویند. این واقعیت اما در مورد آقای هاشمی رفسنجانی مصداق نداشت. او را همه می شناسند و کمتر کسی است که در مورد ایشان با دیده ابهام آلود بنگرد. وقتی هم که او برای بار دیگر در نام نویسی انتخابات ثبت نام کرد، از همان ابتدا مشخص بود که صف بندی ها در رابطه با او مشخص می شود و حالت بینابینی وجود نداشت.

بر این اساس بود که نه تنها در این دوره بلکه دوره های متعددی است که آرای خاموش و مردد، هیچگاه به سراغ آقای هاشمی نمی رفت و پیش بینی و انتظار سونامی همچون سونامی های انتخابات گذشته نظیر سال ۷۶،۸۴ و ۸۸ نیز در مورد وی انتظار نمی رفت. این اما برداشتی است که در هر کوی و برزن در مورد آقای رفسنجانی وجود دارد. نکته آنجاست که ایشان پیش و در حین ثبت نام کاندیداتوری انتخابات یازدهم، درصدد بر آمد تا ذهنیت های واقعی در مورد خود را تغییر داده و برخی رفتارهای جدید را به عنوان « هاشمی رفسنجانی» به جامعه معرفی کند. این رفتار در سال ۸۴ نیز اتفاق افتاد و تبلیغات حول محور « هاشمی ۲۰۰۵» محصول این نوع رفتار بود. این بود که وی در این دوره و اندکی قبل از اعلام عدم احراز صلاحیتش هم می گوید: « براساس وظیفه دینی و ملی، با توجه به تجربه های گذشته ولی برای رفع مشکلات معیشتی و اقتصادی مردم، تقویت عقلانیت و اعتدال در جامعه، تأمین آسایش و امنیت و ترمیم سیاست خارجی آمده ام» .

نظیر این سخنان را او حداقل در طول یکساله گذشته بارها به زبان جاری ساخته است. وی در دیدار هایی که دفترش بنای آن را فراهم آورد تا به گمان برخی ها او به کاندیداتوری رغبت پیدا کرده و پا در صحنه نهد، سعی نمود تا تفکر خود را حول محور اعتدال، دوری از افراط و تفریط، منجی شرایط بحرانی فعلی (! ) ، تدبیر کننده اقتصاد و سیاست خارجی و… قلمداد کرده و تلویحا بارها از لزوم پذیرش اشتباه از سوی مسئولان عالیرتبه و بازگشت به ریل سابق – همان که او آن را ریل گذاری نموده بوده- سخن بگوید.

ایشان در این موضع گیری ها از یکسو شرایط را به گونه ای پیچیده و بحرانی نمایش می داد و از سوی دیگر هم آنچنان راهکارهای مد نظر خود را پرورش داد که گویی برای این شرایط بحران زده کشور (! ) هیچ راهکاری همچون تدابیر وی وجود نداشت.

اینکه این راه حل های ایشان تا چه حد عملیاتی بوده و او تا چه میزان می توانست آن را اجرایی سازد اما موضوع یادداشت دیگری خواهد بود که در موعد خود بدان خواهیم پرداخت اما در این مجال باید به این پرسش پاسخ گوئیم که براساس شناخت ما از سوابق عملکرد افراد- که مورد تاکید عقل و منطق و نیز سفارش بزرگان بوده است- ادعاهای چند ساله گذشته آقای رفسنجانی تا چه حد با عملکرد گذشته او تطابق داشته و وی در زمان تصدی مسئولیت اجرایی کشور چه حد از باورهای امروزی اش را عملیاتی نموده است؟ در اینصورت در ادامه نیز باید به این سئوال پاسخ گوئیم که با توجه به حضور دوباره ایشان در میدان کاندیداتوری، او تا چه میزان می توانست با توجه به سوابق دیروزش، شعارهای امروزینش را اجرایی نماید؟ به راستی ادعاهای امروزین وی، آیا یک بلوف سیاسی بود یا اینکه نسبتی با واقعیت داشت؟

این بحث را در چند سطح پی می گیریم:

۱- آقای هاشمی رفسنجانی چندی است که از لزوم خوانده شدن رای و عقیده مردم و تاثیر گذاری آن سخن می گوید. این البته سخن درستی است که خدشه ای به آن نمی توان وارد کرد. نظام پاک دست اسلامی نیز در مقاطع مختلف این مهم را به خوبی حراست نموده و به اذعان همه کارشناسان- از دوست و دشمن- این صداقت و پاک دستی را در سخت ترین شرایط حفظ نموده است.

بسیاری این سخنان را گوشه و کنایه های وی به نظام اسلامی ارزیابی می کنند اما حتی اگر این نگاه را نیز در مورد آقای هاشمی نداشته باشیم و از برخی اخبار کمک کننده به این تحلیل نیز ساده انگارانه، بگذریم، بایستی سوابق مردم گرایی آقای هاشمی رفسنجانی را بررسی کنیم.

آمار و اسناد گواهی می دهد که کمترین دوره مشارکت عمومی مردم در امر انتخابات، متعلق به دوره انتخابات ششم ریاست جمهوری، یعنی دوره دوم ریاست جمهوری آقای رفسنجانی به عنوان نامزد انتخاباتی است که وی در نهایت با رایی کاملا حداقلی توانست حائز اکثریت شده و دوباره رئیس جمهور شود. کسانی که دستی بر آتش دارند به خوبی می توانند تاثیرگذاری رئیس جمهور بر میزان حضور مردم در صحنه را بر آورد نمایند و با جمع و تفریقی ساده اثبات کنند که کاهش مشارکت مردمی در دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی تا چه میزان مستقیم و غیر مستقیم به عملکرد وی و دولتش مربوط بوده است.

سوای این، وقتی در پایان دوره ۸ ساله قانونی ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی، مشاوران ماذون وی، بحث تغییر قانون اساسی برای مادام العمر شدن دوره حضور وی در جایگاه ریاست جمهوری را مطرح کرده و این فضاسازی را تا جایی به پیش بردند که رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در سخنرانی عمومی و علنی به صراحت از مخالفت خود با این بحث سخن گفته و اعلام نمودند که ملت همواره زایش های جدیدی داشته و نباید ملت را از حق تعیین سرنوشت خود محروم کرد، سخنی از لزوم خوانده شدن آرای مردم و تاثیر گذاری رای آنان در میان نبود. آیا نظر آقای هاشمی نسبت به گذشته تغییر یافته است؟

گذشته از این، وقتی در سال ۸۴ در رقابتی کاملا سالم و آزاد، که مجریان آن هم دوستان نزدیک آقای هاشمی بودند، مردم به کاندیدای مقابل او اقبال کرده و آقای رفسنجانی از راه یابی به پاستور بازماند، می توان ادعاهای آن روز ایشان مبنی بر نپذیرفتن نتیجه و مواضع علنی او در مقابله با دولتی که مردم آن را سر کار آوردند، با سخنان مردم گرایانه امروزین ایشان کنار هم قرار داد و تناقضات میان این دو را نادیده انگاشت؟

آیا سخن گفتن از مردم در قاموس او و هوادارانش فقط برای زمانی است که مردم به ایشان اقبال کرده و اگر هم ملت روزی اقبال خود را تغییر داده و آنان را مستحق ریاست ندانند، شایسته بیشترین حملات خواهند شد؟ آیا آتش افروزی هواداران فتنه ۸۸ که در لوای حمایت تکیه گاه ایشان صورت پذیرفت، چیزی جز آتش اندازی اینان به زندگی مردم کوچه و بازار برای نپذیرفتن کاندیدای تحمیلی جریان قدرت- ثروت بود؟ در اینصورت ادعاهای امروزین مردم گرایی، محملی برای بیان داشت؟

۲- آقای هاشمی رفسنجانی مدتی است به گونه ای خود را به جامعه عرضه می داشت که گویی خود را منجی ملی می دانست و پس از ثبت نام در انتخابات، برای مردم به مثابه فرشته ای نجات بخش ظاهر خواهد شد. کسی در این شک ندارد که مردم، امروز با مشکلات اقتصادی فراوانی دست به گریبانند و شدت مصائب اقتصادی، چیزی نیست که بتوان آن را نادیده انگاشت. سوای اینکه میزان تاثیر گذاری طیف هوادار آقای هاشمی رفسنجانی در وضعیت فعلی اقتصاد کشور را چقدر بدانیم و البته در این بین، کاهش مصنوعی قیمت ارز توسط چند صرافی در تهران به محض حضور آقای رفسنجانی در عرصه نام نویسی را هم کاملا بی ارتباط به ایشان بدانیم و… سخن اینجاست که در زمان حاکمیت تفکر کارگزاران در عرصه اجرایی، آیا مردم از رفاه و گشایش در زندگ خود برخوردار بودند؟

آنان که به یاد دارند، می دانند که اتفاقا نه تنها در دوره مدیریت آقای رفسنجانی بر قوه اجرایی کشور، مردم از رفاه اقتصادی و معیشتی برخوردار نبودند که بالعکس شدت تورمی که منجر به فقیر تر شدن فقیران و ثروتمند شدن اغنیا، افزایش فاصله طبقاتی و نادیده انگاشتن محرومین و پابرهنگان شده بود، رنج مضاعفی – علاوه بر گرانی های سرسام آور ۴۹ درصدی و… - بر گرده های مردم سوار کرده بود. کیست که نداند علت اصلی عدم اقبال مردم به ناطق نوری در سال ۷۶ و نیز اقبال آنان به محمد خاتمی در آن سال، آن بود که در اواخر دوره ریاست جمهوری آقای رفسنجانی، ناطق نوری منادی ادامه یافتن مسیر دولت هاشمی و خاتمی منادی تغییر ریل کشور به سمت ساده زیستی و مردم گرایی و پایان سیاست های تعدیل اقتصادی و بوجود آوردن رفاه اقتصادی برای مردم بود؟

مگر برای اولین بار در تاریخ پس از انقلاب اسلامی حتی تاکنون، اغتشاش اجتماعی که تنها عامل آن مشکلات اقتصادی- ونه مسایل سیاسی- مردم بود، در شهرهایی نظیر مشهد، قزوین، اسلامشهر و. . بروز نکرد؟ آیا این مشکلات عدیده اقتصادی حاصل عملکرد آقای رفسنجانی نبود؟ پس چگونه می توان میان ادعای حل مشکلات اقتصادی امروز و اینهمه نابسامانی اقتصادی تفاهم برقرار نمود؟ در صورت حضور آقای هاشمی- با توجه به سوابق نابسامانی اقتصادی دوره وی- می توان جستجو کرد؟

۳- آقای رفسنجانی از سال ۸۴ به بعد همواره ادعای تنش آفرینی دولت در سیاست خارجی داشت و اصطلاح « ماجراجویی» در عرصه بین المللی را به ادبیات سیاسی کشور تحمیل کرد. گو آنکه این عبارت بارها و بارها مورد نقد رهبر فرزانه انقلاب اسلامی و نیز دلسوزان واقع شد و به تجربه نیز ثابت شد که برخورداری از اقتدار بین المللی ایران به عنوان تنها عامل بازدارنده در برابر دشمنان ایفای نقش می کند، اما با بررسی کوتاه در روابط بین المللی دوره آقای رفسنجانی به خوبی می توان این ادعا را نیز بدون محمل دانست. مگر انفعال شدید دولت آقای هاشمی در عرصه بین المللی نبود که منجر به پدید آمدن غائله میکونوس و سپس جنجال بی سابقه غربی ها و تلاش برای به انزوا کشاندن ملت ایران در عرصه بین المللی شد؟

این تازه در حالی است که مشاوران آقای رفسنجانی- نظیر مهاجرانی - با تبلیغات فراوان خواهان برقراری رابطه با شیطان بزرگ شده و این فضا سازی رسانه ای نیز با تدبیر علنی و صریح رهبری به بن بست رسید.

۴- آقای هاشمی حدودا ۸ سالی است که به مناسبت های مختلف، از آزادی بیان سخن می گوید. او بارها تلویحا از فقدان یا کمبود این مهم در کشور انتقاد کرده است. گو آنکه نگارنده نیز همچون آحاد ملت انقلابی ایران اسلامی آزادی را موهبتی الهی می داند که انقلاب به ملت ایران هدیه نموده است اما باید دید که به واقع، سطح آزادی بیان در دوره آقای رفسنجانی تا چه حدی بوده و قدرت تحمل نقدی در میان مسئولان اجرایی نسبت به کوچکترین نقد ها وجود داشته است؟

واقعیت آن است که کمترین میزان برخورداری از « تحمل» در دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی وجود داشت. کمترین تعداد مطبوعات و فضای سخت امنیتی علیه منتقدین دولت - از حزب اللهی ها گرفته تا دیگران- امری نیست که کسی بتواند آن را انکار نماید. مگر شعارهای « مخالف هاشمی؛ دشمن پیغمبر است» از سوی هواداران آقای رفسنجانی سر داده نمی شد تا کوچکترین نقدهای وارد نیز به دولت آقای هاشمی وارد نشود؟

این چه سطحی از تحمل نقد است که رئیس دولت فردی را به زندان انداخته و وقتی در مورد علت آن جستجو شود، عبارت « رویش زیاد شده بود» را به طور علنی و صریح بیان کند؟

۵- آقای رفسنجانی خود را محور اعتدال معرفی می کرد، اما کیست که نداند اکثر افراطیون برانداز نظام اسلامی در واسط دهه ۷۰ به بعد و به خصوص در دهه ۸۰ در زیر لوای حمایت آقای هاشمی به آتش افروزی و فتنه گری پرداخته و توانستند از دشمنان تابلودار انقلاب نیز جلو بیافتند؟

اینها همگی اگر در کنار برخورداری از روحیه اشرافیت، تجمل گرایی، تبار سالاری، تحمیل گری به نظام اسلامی، هواداران تند و افراطی و برانداز، هجو و تمسخر اندیشه های انقلابی و متدینین، قدرت خواهی و تکنوکراتی و البته سازش و مداهنه با دولت های مستکبر و اباحه گری فرهنگی مورد توجه قرار گیرد، می توانست به ضرس قاطع عدم احراز صلاحیت هاشمی را توجیه نماید.

این در حالی است که برخورداری از کهولت سن و کاهش قوای جسمی، که توان انجام کوچکترین کارها را نیز از انسان سلب می کند، مزید بر علت شده و باید به یقین گفت که این روحیه برخلاف نشاط و شور انقلابی و جوانی در کشور است. روحیه ای که امروز همچنان مورد انتظار و احتیاج نظام اسلامی و پیشرفت ایران عزیز است. مردم اقدام شورای نگهبان را با دیده مثبت می نگرند و از اینکه این شورا در حراست از انقلاب و کشور مداهنه نکرد، اظهار رضایت می کنند.