پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- روزنامه الاخبار چاپ لبنان نوشت: این مرد ثانیه‌ها و یک دهم ثانیه‌ها را می شمارد. او پیوسته به عقربه ساعت نگاه می کند تا ببیند پیش می رود یا نمی رود. می ایستد یا نمی ایستد. او در حکومتی پادشاهی که هر لحظه ممکن است از دستش خارج شود چه می کند. این اتفاق برای فرزندان نسل دوم آل سعود افتاد. فرزندان فهد بن عبدالعزیز در سالهای حکومت پدرشان دنیا را به تباهی کشاندند و مرتکب معصیت شدند (طبق تعریف دینی متعصبانه که بر شهروندان عربستان تحمیل شده است).

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «پارس»، عبدالعزیز بن فهد در زمانی که نوجوان بود در جلسات کابینه حضور یافت و در اقدامی مغایر با تشریفات مرسوم، با ملکه الیزابت ملاقات کرد صرفا به این علت که یک طالع بین، او را در زمانی که طفلی کوچک بود به عنوان فردی خوش آتیه به پدرش معرفی کرده بود. با درگذشت فهد، فرزندان او با ثروتهایشان منزوی شدند و شاهزاده عبدالعزیز بن فهد با کاروانی متشکل از ١٥ خودرو مرسدس یکسان در خیابان های نیویورک جولان می دهد تا از آثار مسمومیتی عمدی که او در صفحه خود در توئیتر از آن پرده برداشت رهایی پیدا کند. همین بازی با فرزندان عبدالله بن عبدالعزیز تکرار شد. شاهزاده متعب بن عبدالله در آستانه نشستن بر تخت پادشاهی بود و برادرش عبدالعزیز بن عبدالله منتظر بود تا با مرگ سعود الفیصل، وزارت امور خارجه را از او به ارث ببرد. متعب دست به معاملاتی زد و ائتلاف هایی در داخل عربستان و خارج از آن تشکیل داد تا به تخت پادشاهی نزدیک شود. محمد بن زاید متحد او در این طرح بود. طرح او در آستانه نتیجه دادن بود ولی او اندکی تأخیر کرد. می بایست متعب در زمان حیات ملک عبدالله به عنوان ولیعهد منصوب می شد ولی متعب معطل کرد و پدرش مرد. او گمان می کرد خواسته پدرش برای به قدرت رسیدن او بعد از مرگ پدرش محترم شمرده خواهد شد. اما سلمان بن عبدالعزیز به سرعت زنجیره جانشینی را تغییر داد و فرزندان عبدالله را کنار زد. محمد بن سلمان به نشستن بر تخت پادشاهی بسیار نزدیک شده است ولی مشکلاتی وجود دارد:

معضل نخست این است که 

محمد بن سلمان مایل است پیش از مرگ پدرش بر تخت بنشیند زیرا به محض آن که پادشاه کنونی بمیرد، او نیز فرصت نشستن بر تخت را از دست خواهد داد. بدعت تغییر دادن زنجیره جانشینی که ملک سلمان با رسیدن به قدرت بنیان نهاد، به محض مرگ او علیه فرزندش به کار گرفته خواهد شد. تغییر سریع زنجیره جانشینی در آغاز دوره پادشاهی سلمان بن عبدالعزیز، به محمد بن نایف اجازه خواهد داد از همان شیوه برای کنار گذاشتن رقیبش از قدرت استفاده کند. محمد بن نایف هیچ تعهدی برای باقی ماندن محمد بن سلمان در سمت ولیعهدی به او نخواهد داد و به نفع او نیست که ولیعهدی را حفظ کند که با او بر سر قدرت رقابت کرده است حتی زمانی که در سلسله مراتب جانشینی پایین تر از او بود. به این ترتیب محمد بن سلمان باید به سرعت برای تغییر دادن سلسله مراتب جانشینی وارد عمل شود تا در زمان حیات پدرش به ولیعهد او تبدیل شود وگرنه به همان سرعتی که متعب بن عبدالله فرصت را از دست داد، او نیز با مرگ پدرش فرصت جانشینی او را از دست خواهد داد. اما معضل محمد بن سلمان این است که چه زمانی اقدام کند و چه زمانی ضربه بزند؟ کنار زدن مقرن بن عبدالعزیز آسان تر از کنار زدن محمد بن نایف بود زیرا مقرن عضو جناح قدرتمندی در خاندان سعودی نبود(او مادری یمنی داشت که در میان آل سعود نقطه ضعف او محسوب می شد). همچنین محمد بن نایف پایگاهی برای خود در داخل دستگاه امنیتی و متحدانی در دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی کشورهای غربی دارد. گذشته از این آیا سرنگون کردن محمد بن نایف در داخل خاندان پادشاهی سعودی بدون پیامد خواهد بود؟ این کار چه هزینه ای خواهد داشت؟ اما اگر محمد بن سلمان برای اجرای برنامه خود این دست و آن دست کند، به سرنوشت متعب بن عبدالله مبتلا خواهد شد که باقیمانده عمرش را در حسرت از دست دادن فرصتی که تکرار شدنی نیست خواهد گذراند. محمد بن سلمان باید اقدام کند ولی در عین حال نباید زیاد عجله کند. اما شرایط چگونه برای او فراهم خواهد شد؟

معضل دیگری نیز در دل این معضل وجود دارد. به این ترتیب که هرچه محمد بن سلمان برای اجرای برنامه خود دیرتر اقدام کند، رقیب او محمد بن نایف فرصت بیشتری برای وارد کردن ضربه پیشدستانه در اختیار خواهد داشت. هرچند چنین ضرباتی در تاریخ خاندان سعودی نادر است ولی سلمان و پسرش بدعتی را در تاریخ وراثت سیاسی بنیان گذاشتند (که موجب می شود هر احتمالی مطرح باشد). چه می شود اگر محمد بن نایف که در دستگاه امنیتی نفوذ دارد با متعب بن عبدالله که کنترل گارد ملی را در اختیار دارد همدست شود و این دو نفر با هم محمد بن سلمان را کنار بزنند؟ چنین اقدامی هرچند در تاریخ خاندان سعودی به ندرت دیده شده ولی پیامد وخیمی برای ائتلاف های بین المللی عربستان نخواهد داشت. دولت آمریکا محمد بن نایف را خواهد بخشید همان طور که دیگر طغیان گران را بخشید: آمریکا یک نورچشمی را با نورچشمی دیگری جایگزین می کند و منافع آمریکا همچنان تامین می شود. اما اقدام محمد بن نایف با خطرات زیادی همراه است زیرا باید علیه پادشاه کنونی اقدام کند. چنین اتفاقی از زمان شورش فیصل و شاهزادگان متحد او برضد ملک سعود روی نداده است. اما کودتای فیصل پس از سال ها برنامه ریزی و مقدمه چینی دقیق و جلب رضایت شاهزادگان بانفوذ مثل فهد و خاندان سدیری روی داد. متعب بن عبدالله دارای آن ویژگی ها و قدرت آن زمان فهد نیست و محمد نایف نیز -مانند پدرش- محبوبیت مردمی ندارد. در این زمینه محمد بن سلمان بر اطرافیانش برتری دارد و تلاش می کند محبوبیتی برای خود ایجاد کند تا هنگام دور زدن سلسله مراتب، و در صورت بروز رویارویی با دیگر اعضای خاندان سعودی بتواند به پایگاه مردمی خود تکیه کند. محمد بن سلمان باید به سرعت عمل کند ولی عجله کردن پیامدهایی دارد و این دست و آن دست کردن نیز با ریسک همراه است زیرا هر لحظه ممکن است پادشاه بمیرد و محمد بن نایف به قدرت برسد.

معضل دوم محمد بن سلمان، معضل اصلاحات است. 

روشن است که این شاهزاده جوان تلاش می کند پایگاه مردمی خاص خود را ایجاد کند زیرا فاقد محبوبیت در داخل خاندان حاکم است. اعضای خاندان آل سعود به او به علت داشتن ویژگی های نامأنوس به چشم تردید نگاه می کنند. او نمی تواند برای قدرت پیدا کردن به برادران ناتنی خود از فرزندان سلمان تکیه کند زیرا آنها را برای نزدیک شدن به تاج و تخت پادشاهی نادیده گرفت. هر پادشاهی که به قدرت می رسد وعده اصلاحات می دهد: اصلاحات ملک فیصل به رغم کوچک بودن، در ساختار کشوری پادشاهی که با اصول قرون وسطایی اداره می شود، جدی ترین اصلاحات بود. این اصلاحات با در نظر گرفتن وضع عربستان، اصلاحاتی ریشه ای و با در نظر گرفتن معیارهای قرن بیستم، اصلاحاتی اولیه محسوب می شود (مثل آزاد کردن بردگان). فهد بن عبدالعزیز نیز وعده اصلاحات داد (و همچنین وعده جهاد برای آزادی فلسطین را داد ولی در عمل برای حمایت از آمریکا در مبارزه با کمونیسم اعلام جهاد کرد) اما به وعده هایش عمل نکرد و دستور داد مجلس مشورتی صوری که فاقد اختیارات است و نماینده مردم نیست تشکیل شود. عبدالله بن عبدالعزیز با شور و شوق گسترده مردمی به پادشاهی رسید زیرا او و فرزندانش، متفاوت از فهد و اقدامات و دزدی های فرزندانش تلقی می شدند. عبدالله وعده اصلاحات داد به ویژه که آمریکا از او چنین خواسته بود تا چهره زشت متحدش در ذهن مردم آمریکا که آل سعود را مسئول بخشی از حوادث ١١ سپتامبر ٢٠٠١ می دانستند، زیبا جلوه کند. اما عبدالله وقت کشی کرد و در بخش اصلاحات حتی یک دستاورد هم نداشت. در سراسر سال‌های حکومت او، معطل کردن و وقت کشی دیده می شد. اما بسته وعده های محمد بن سلمان در قالب طرح «چشم انداز» (از نظر شیوخ و شاهزادگان نفت و گاز، دیدگاهی) کاملا روشن نیست و برخی موارد مبهم و حتی متناقض در آن دیده می شود. چگونه محمد بن سلمان می تواند رضایت حامی آمریکایی خود و در همان حال رضایت جامعه محافظه کار عربستان را به دست آورد (آمریکا از اشتیاق او به قدرت استقبال کرد و مراکز تحقیقاتی آمریکایی و صهیونیستی با گرفتن پول از عربستان برای درخشان جلوه دادن وجهه این شاهزاده به رقابت با یکدیگر پرداختند)؟ او از زنان و «شکوفا شدن استعداد آنان» (در بافندگی؟ یا کارهای منزل؟) سخن می گوید ولی در ادامه از توانا کردن زنان برای به دست آوردن «فرصت مناسب» صحبت می کند. تعریف «مناسب» در اینجا بر اساس تفکر وهابیت است چرا که این شاهزاده روز بعد از این سخنان، از رسوم و سنت های جامعه به عنوان بهانه ای برای توجیه کردن ادامه ممنوعیت رانندگی برای زنان در عربستان استفاده کرد.

همچنین در طرح «چشم انداز» او از تدوین بودجه بدون نیاز به درآمدهای نفتی سخن گفته شده است ولی این وعده ای است که همواره با کاهش قیمت جهانی نفت، در کشورهای صادر کننده نفت شنیده شده است. او چگونه می خواهد به چنین هدفی دست یابد؟ چگونه می توان ظرف چند سال اقتصاد عربستان را که ٨٠ درصد درآمد آن به نفت وابسته است تغییر داد؟ موزه اسلامی که وعده تاسیس آن داده شده است نخواهد توانست میلیون ها گردشگر را جذب کند حتی اگر محتویات موزه ملک عبدالعزیز آل سعود -که شامل دمپایی او است- به آن افزوده شود. همچنین در فضای اجتماعی خفه کننده حاکم بر عربستان چگونه می توان به جذب سرمایه گذاران و گردشگران خارجی امیدوار بود؟ چه خواهد شد اگر گردشگران به طور تصادفی هنگام قدم زدن در یک میدان با صحنه گردن زدن مواجه شوند؟ شاید هم تماشای گردن زدن به یک جاذبه گردشگری تبدیل شود؟ آیا تورهای گردشگری شامل بازدید از محل اجرای حکم سنگسار و شلاق هم می شود؟ یا آن که هتل «هیلتون» در مکه به عنوان یکی از نشانه های دین حنیف (اسلام) به تصویر کشیده خواهد شد؟

گذشته از این، چگونه شاهزاده محمد بن سلمان می تواند بین سخنانش درباره تفریحات و تاسیس باشگاه ها، و حفظ فرهنگ خشک وهابیت همخوانی ایجاد کند که اجازه راه اندازی سینما و تئاتر را هم نمی دهد‌؟ به نظر می رسد تفریح در عربستان همچنان مثل گذشته است، یعنی مبتنی بر ورزش های مردانه است که مردم را از سیاست غافل می کند و موجب می شود فراموش کنند که تفریحات دیگری نیز خارج از عرصه ورزشی وجود دارد. آیا تفریح و سرگرمی که محمد بن سلمان از آن سخن می گوید اجازه ترویج هنر و تئاتر را می دهد یا آن که نمایش ها و هنرها و فیلم ها فقط به ورزش محدود می شود؟ آیا در قالب این تفریحات می توان مثلا قسمت هایی از برنامه شبانه روزی واقعی عبدالعزیز بن فهد را تماشا کرد؟

معضل سوم محمد بن سلمان، تناقض در داخل بدنه خاندان پادشاهی سعودی است. 

این شاهزاده جوان حتی اگر رؤیایش برای نشستن بر تخت تحقق پیدا کند نیازمند حمایت خاندان پادشاهی است. اما برنامه های او با برنامه های خاندان سعودی همخوانی ندارد مگر این که برنامه او صوری باشد. طبعا چنین احتمالی بیشتر است. زمانی که این شاهزاده از اسراف و هدر دادن پول در پایگاه های نظامی عربستان در مقایسه با پایگاه های نظامی آمریکا سخن می گوید، به شیوه ای که عربستانی ها درک می کنند، سلطان بن عبدالعزیز و فرزندانش را محکوم می کند که دهها سال کنترل وزارت دفاع و بخش نظامی عربستان را در اختیار داشتند. به عبارت دیگر هرگونه محکوم کردن گذشته (که برای تکمیل مشروعیت اصلاحات، کاری ضروری است) قطعا به معنای محکوم کردن شاخه ای از خاندان سعودی است و این مسئله بر مشکلات این شاهزاده برای حفظ یکپارچگی خاندان سعودی پشت سر خود، در صورتی که پادشاه شود خواهد افزود. او چگونه یکپارچگی خاندان سعودی را حفظ خواهد کرد در صورتی که محمد بن نایف را کنار بزند، در حالی که کنار زدن او، تنها راه رسیدن او به تخت پادشاهی است؟ او چگونه خواهد توانست برادران ناتنی‌اش را متقاعد کند که از آنان لایق‌تر است؟

معضل چهارم محمد بن سلمان، عمل کردن است. 

این شاهزاده می خواهد تصور رایج درباره عملکرد سیاسی سنتی آل سعود را که پر از محافظه کاری و پنهان کاری و دو رویی و احتیاط و تردید و کندی و دوگانه صحبت کردن است تغییر دهد. او از طریق عملیات «طوفان قاطعیت» و با اتخاذ سیاست هایی ظاهری که در تناقض با دروغ‌های پنهان در سیاست خارجی عربستان است تلاش می کند خود را فرماندهی جسور معرفی کند (عربستان از جهاد در مناقشه با اسرائیل صحبت می کرد در حالی که در سالهای جنگ یمن در دهه ١٩٦٠ هم پیمان اسرائیل بود). چنین اقدامی در حکم محکوم کردن آشکار دوره پادشاهی ملک عبدالله است ولی اگر با موفقیت همراه شود می تواند نتایجی داشته باشد. اقدامات محمد بن سلمان به سرعت به ماجراجویی های پر سر و صدا و ناخوشایند تبدیل شد. تجاوز به یمن در صدر کارنامه فعالیت های محمد بن سلمان قرار دارد که یکی از ناکام ترین ماجراجویی های نظامی در دوره معاصر بوده است. جنگی که با شعار کنار زدن حوثی ها از قدرت آغاز شد با دعوت کردن آنها به عربستان برای گفتگو پایان یافت. همچنین این جنگ زیر فشار مستقیم و علنی دولت آمریکا متوقف شد. برنامه های محمد بن سلمان در سوریه و مصر و در برابر ایران همگی با شکست مواجه شده است. آیا این ناکامی ها، تقویت کننده منطق سیاست سنتی و ظاهرا محافظه کارانه آل سعود نیست؟ آیا این تحولات، موجب تقویت رقبای آل سعود در عربستان در داخل حاکمیت نمی شود؟ دوره کوتاه حکومت محمد بن سلمان پر از وعده ها و شکست های سخت و بدون هرگونه دستاورد واقعی است مگر این که اعلام علنی ائتلاف با اسرائیل را جزء دستاوردهایش محسوب کنیم. مجله «بلومبرگ» فاش کرد که چگونه محمد بن سلمان، دیدگاه مشترک رژیم سعودی و اسرائیل را درباره اوضاع منطقه برای اعضای کنگره آمریکا که به عربستان سفر کرده بودند تشریح کرده است.

معضل پنجم، ضرورت جلب رضایت آمریکا است. 

دولت جدید عربستان سعودی به شکل های مختلف برای جلب رضایت آمریکا تلاش می کند و در طرح «چشم انداز» -مانند طرح انبیاء و قدیس‌ها- از تصمیم خود برای ساماندهی بخش آموزش (طبق خواست کنگره آمریکا و طبق دیدگاه لابی صهیونیستی که به دنبال زدودن اشاره هایی در اسلام است که ممکن است علیه دشمن صهیونیستی استفاده شود) سخن گفته است. اما جلب رضایت آمریکا، به رغم تأثیر تحریکات فرقه‌ای که زیر نظر رژیم های نفت و گاز صورت می گیرد، با اصولی که همچنان افکار عمومی عربی به آن ایمان دارد در تناقض است. جلب رضایت آمریکا همچنین با اصول وهابیت تناقض دارد که رژیم سعودی برمبنای آن تشکیل شد. حاکمان جدید عربستان سعودی بیش از حاکمان قبلی برای جلب رضایت کنگره آمریکا به سوی هم پیمانی با اسرائیل پیش رفتند (جلب رضایت کنگره مهم‌تر از جلب رضایت اوباما است زیرا کنگره به اسرائیل یعنی هم‌پیمان نزدیک فرزندان سلمان نزدیک‌تر است. این شاخه از خاندان سعودی نخستین افراد در این خاندان بودند که به طور علنی از طریق رسانه هایشان از هم پیمانی با حزب لیکود اسرائیل سخن گفتند و روزنامه «الشرق الاوسط» در زمینه پیروی از صهیونیسم، پیشتاز بود). علاوه بر این آیا برنامه چشم انداز محمد بن سلمان با تلاش او برای جلب ضایت آمریکا همخوانی دارد؟ او می خواهد نیمی از بودجه نظامی عربستان را به ساخت تسلیحات در داخل عربستان اختصاص دهد ولی آیا آمریکا چنین اجازه ای خواهد داد؟ آمریکا پس از آن که انور سادات را به هم پیمان خود تبدیل کرد، فورا صنایع نظامی مصر و صنایع غیرنظامی این کشور و بخش عمومی آن را از بین برد. سادات این مسئله را «گشایش» نامید که محصول آن پیدایش «غارتگران اموال عمومی» بود. مشارکت در تولیدات نظامی امتیازی است که فقط به اسرائیل داده می شود و غیرممکن است که کنگره آمریکا چنین اجازه ای به طرف دیگری بدهد. خریدهای نظامی گسترده عربستان از آمریکا یکی از عوامل ائتلاف بین دو کشور است و آمریکا اجازه نمی دهد به این مسئله خللی وارد شود. توازن قدرت بین دوطرف پس از آن که جایگاه راهبردی عربستان در نتیجه کاهش شدید قیمت نفت و کشف و استخراج ذخایر نفت شیل تضعیف شد، بر هم خورد. همچنین مسئله حوادث ١١ سپتامبر همچنان بر روابط بین دوکشور سایه افکنده است: روزنامه «الشرق الاوسط» تلاش کرد حکم دادگاهی در نیویورک را برضد ایران به گونه ای دیگر جلوه دهد در حالی که این حکم اساسا فقط مبتنی بر حضور نیافتن ایران در جلسه محاکمه بود که موجب شد حکمی علیه این کشور صادر شود (مثل بازنده اعلام شدن کسی که در رقابت ورزشی مقابل حریف حاضر نمی شود). اما این روزنامه تلاش های پیگیرانه برای به دادگاه کشیدن آل سعود را در دادگاه های آمریکا نادیده گرفت (ولی دولت آمریکا به بهانه حفظ امنیت ملی، برای حمایت از آل سعود مداخله کرد همان اتفاقی که در انگلیس افتاده بود). ولی فشارهای مردمی و رسانه ای بر دولت آمریکا برای منتشر کردن ٢٨ صفحه محرمانه از گزارش رسمی درباره حوادث ١١ سپتامبر که شامل محکوم شدن شاهزادگان سعودی و سفارت عربستان در واشنگتن و افراد دستگاه اطلاعات سعودی در آمریکا و شاهزاده هیفاء بن فیصل می شود، در حال افزایش یافتن است. دولت آمریکا برای دفاع از آل سعود در برابر خشم خانواده های قربانیان با مشکل مواجه شده است. آل سعود چگونه با این خطر برخورد خواهد کرد؟ تلاش عادل الجبیر (وزیر امور خارجه عربستان) برای باج خواهی از آمریکایی ها با واکنش های معکوس مواجه شد و نشریه ای در نیویورک با تصویری روی جلد منتشر شد که در آن پادشاه عربستان به عنوان فردی «پست و فرومایه» ترسیم شده بود.

معضل ششم به وعده پاسخ گویی و توسعه و مدرن شدن مربوط می شود. 

این معضل برای شاهزاده جوان سعودی، مبهم به نظر می رسد. محمد بن سلمان وعده توسعه عربستان و پاسخگو بودن و شفافیت و قانونمداری را با توجه به ماهیت عقب مانده حکومت در این کشور مطرح کرده است. وعده او برای توسعه جامعه و کشور، موجب افزایش امید مردم و توقعات و سطح خواسته های آنان خواهد شد ولی این شاهزاده چگونه می تواند این خواسته ها را برآورده کند؟ پاسخ گویی در پادشاهی آل سعود معنایی جز پاسخ گو بودن مردم عادی و وزیران عادی در برابر پادشاه و شاهزاده ها ندارد. اما قدرت واقعی و نفوذ واقعی و ثروت کشور در دست آل سعود و اطرافیان آنها است. چه کسی این افراد را بازخواست خواهد کرد؟ آیا محمد بن سلمان می تواند از فرزندان سلطان بن عبدالعزیز بخاطر تاریخی طولانی از رشوه خواری و فساد و گرفتن پورسانت بازخواست کند؟ چه کسی می خواهد وزارت کشور را بخاطر نقض حقوق بشر بازخواست کند؟ او چگونه از توسعه و قانونمداری سخن می گوید در حالی که رژیم حاکم، بر شدت سرکوب ها و فشارها و تنگناها می افزاید؟ سرکوب آزادی هایی که هیچگاه وجود نداشته، در زمان این شاهزاده «امروزی» افزایش یافته است.

معضل هفتم محمد بن سلمان، شرکت نفتی «آرامکو» است. 

محمد بن سلمان می گوید فقط پنج درصد سهام این شرکت به پذیره نویسی عمومی گذاشته خواهد شد ولی گفت شفافیت، شامل کل عملکرد آرامکو و بودجه آن خواهد شد. آیا محمد بن سلمان شرکت کوچکی که زیرمجموعه آرامکو باشد تاسیس خواهد کرد تا سهام آن را به پذیره نویسی عمومی بگذارد یا پنج درصد سهام شرکت اصلی را در معرض پذیره نویسی قرار خواهد داد؟ اما همین شرکت آرامکو است که درآمدها و گنج ها و ثروت های آل سعود و هزینه سنگین سیاست ها و جنگهای پنهان و آشکار دولت عربستان را تامین می کند. آیا شاهزادگان راضی به اجرای این طرح در حالی که درآمدهایشان کاهش یافته است، خواهند شد؟ درآمدهای فرزندان سلمان چه خواهد شد؟ آیا این درآمدها نیز در کشوری که برخوردار از شفافیت و قانونمداری وعده داده شده توسط محمد بن سلمان باشد، تحت تاثیر قرار خواهد گرفت؟

مشکل محمد بن سلمان این است که باید برای برتخت نشستن عجله کند. او فرصت زیادی ندارد. ظرف چند ماه آینده معلوم خواهد شد آیا این شخص بر عربستان حکومت خواهد کرد یا این که به سرنوشت پسرعموهای تبعید شده اش مثل عبدالعزیز بن فهد مبتلا خواهد شد که داستان او درباره مسموم شدنش در شبکه توئیتر با دلجویی و ابراز همدردی مواجه نشد، بلکه طبق معمول موجب شد او درخواست هایی برای پرداخت پول از سعودی ها دریافت کند. اما محمد بن سلمان شخصا اهل ریسک و قمار است که این رفتار او با رفتار فرزندان عبدالعزیز تفاوت دارد هرچند بسیاری از آنها در باشگاه های اروپایی در قمار حرفه ای شده اند. ناکامی محمد بن سلمان -حتی اگر بر تخت پادشاهی بنشیند- احتمالا مرگ این پادشاهی ظالمانه را سرعت خواهد بخشید. ماهیت این پادشاهی با شرایط قرن بیست و یکم تناقض دارد و این پادشاهی بدون در اختیار داشتن پول کلان نمی تواند ادامه حیات دهد. دونالد ترامپ نامزد ریاست جمهوری آمریکا آنچه را در ذهن خیلی‌ها بود بیان کرد آنجا که برای به چالش کشیدن آل سعود گفت اگر حمایت آمریکا نبود، حکومت آل سعود ادامه پیدا نمی کرد.

آل سعود در برابر خطر سقوط مقاومت می کنند ولی سقوط آن دیگر غیرممکن نیست. بوق‌های تبلیغاتی محمد بن سلمان در رسانه های عربی و غربی، این شاهزاده را به گورباچف تشیبه می کنند. شاید آنها یک وجه تشابه داشته باشند: گورباچف اتحاد شوروی را به سوی نابودی پیش برد و احتمال دارد محمد بن سلمان نیز رژیم سعودی را به سمت نابودی پیش ببرد. چنین تحولی به نفع همه ما است!