پايگاه خبري تحليلي «پارس»- كريم دلدار- این روزها، حتی مرگ آدمها و پیام های تسلیت به بازماندگان هم، رنگ و بویی سیاسی به خود گرفته است. نه تنها سیاسی، که ابزاری برای احیای افرادی است که به هرعلتی، از عرصه عمومی قدرت کنار رفته یا کنار گذاشته شده اند. گاه این پیام های تسلیت، آنچنان صریح، چیزی غیر از تسلیت را فریاد می زنند، که به راحتی می توان متوجه نیات صادر کنندگان آنها شد. 

این مساله در چند روز گذشته، فضای رسانه ای کشور را تحت تاثیر خود قرار داد و تیتر و تحلیل بسیاری از رسانه های ضدانقلاب را به خود اختصاص داده است. بزرگنمایی افراد، مطرح کردن آنها، سوءاستفاده از مصیبتها برای تبرئه و فراموش کردن همه خطاها و اشتباهات و سوالاتی از این قبیل که چه کسانی به فلانی تسلیت گفته اند یا نگفته اند؟ اینکه چرا به جای فلانی، به بهمانی تسلیت گفته شده است؟! و سوالاتی از این قبیل. 

همچنین، مرگ آدمها و پیام های تسلیت، راهی شده است برای تحلیل اوضاع سیاسی کشور! به عنوان مثال اکبر گنجی در یادداشتی با اشاره این مساله، نوشته است: «راه‌های گوناگونی برای فهم تغییر وزن افراد در ساختار سیاسی ایران وجود دارد. یکی از این راه‌ها، مرگ نزدیکان شخصیت‌های سیاسی و پیام‌های تسلیتی است که در این ارتباط از بالا تا پائین نظام صادر می‌شود»

البته این را می توان از زاویه دیگری هم دید. اینکه مرگ، برای جناح ها فرصتی است در پیشبرد اهداف خود! مثلا در یکی دو روز گذشته، شاهد نوعی پمپاژ خبری و رسانه ای برای احیای برخی افراد و زنده نگه داشتن نام آنها بر صفحه رسانه ها بوده ایم. مخصوصا اینکه این حادثه همزمان شده است با اظهارات اخیر مسئولان قضایی درخصوص ممنوعیت استفاده از تصاویر رييس دولت هفتم و هشتم در رسانه ها. و جالب اینکه این بار هم مثل بسیاری از موارد دیگر، شاهد نوعی دوگانگی و تقابل بین مسئولان دستگاه های مختلف کشور هستیم. مثلا قوه قضاییه ممنوعیت انتشار تصاویر را حکم شورای عالی می داند، حال آنکه دبیر آن شورا، به نام همین شورا، پیام تسلیتی صادر می کند.

ما مخالف تسلیت گفتن به کسی نیستیم و این را هم خوب می دانیم و درک می کنیم که پیام تسلیت در حقیقت، مایه تسلی خاطر بازماندگان و مصیبت زدگان است، اما آیا حقیقتا این روزها، پیام های تسلیت از سر همدردی صادر می شود یا اینکه در واقع بیانیه ای سیاسی است؟!

جدای از درستی یا نادرستی، اخلاقی یا غیراخلاقی بودن این حرکت، سوال این است که این قبیل رفتارها، تا کجا می تواند برای پیشبرد اهداف سیاسی مفید باشد؟ آیا سیاست آنقدر مبتذل شده که آدمها و گروه ها به ناچار باید به چنین شگردهایی متوسل شوند؟ 

پاسخ این سوالات هرچه که باشد، شکی نیست که فضای سیاسی کشور، بیش از آنکه عرصه رقابت های سالم سیاسی باشد و گروه ها و احزاب، راهکارهای ایجابی خود را برای حل مشکلات کشور و یا جلب نظر مردم، در معرض عموم قرار دهند، به نمایشگاه رفتارهای عوامانه و کودکانه تبدیل شده است. البته با این قبیل رفتارهای نمایشی، شاید در کوتاه مدت، موفقیتی یا اقبالی نصیب فلان شخص یا گروه شود، اما آیا در بلندمدت هم فایده ای به حالشان خواهد داشت؟

کاش لااقل جدای از این بازی های سیاسی و احیاگری های موقت، مرگ و میر آدمها، مایه عبرت دیگران و احیای حقیقی قلوب می شد. مخصوصا برای ما که مدعی مسلمانی هستیم و نگاه خاصی به مرگ داریم. چه خوب می شد شخصیت های سیاسی مملکت که گاه و بی گاه از خجالت یکدیگر در می آیند و البته در مراسم عزای همدیگر هم شرکت می کنند، حقیقتا این فضا را فرصتی برای بازنگری در کردار و رفتار شخصی و اجتماعی خود قرار می دادند نه آنکه از زاویه سیاست آنهم سیاستی ماکیاولی گونه، همچنان به دنبال یارکشی سیاسی و ضربه فنی رقبای خود باشند!