حسن روحانی. بالاترین مقام اجراییِ «جمهوری اسلامی» ایران:

«برای دستیابی به اقتصاد مقاومتی و پیشرفت در زمینه روابط با دیگران باید چه کنیم؟ اینکه برخی فکر می‌کنند بدون رابطه با بیرون می‌توان به توسعه رسید اشتباه است، می‌توان زندگی بخور و نمیر داشت یا از جیب مردم برداشت کرد، می‌شود ۹درصد ثروت مردم را کاهش داد اما بیش از این امکان‌پذیر نیست...» (3 اسفند 93)

با این اوصاف، انقلاب مردم ایران و خونهای بسیاری که ریخته شد یک خریت محض بوده است. چرا مردم و بزرگان انقلاب، اصرار بر حذف شاه و رژیم سلطنتی داشتند؟ در اوج نهضت یکی از پیشنهاداتی که مطرح بود و اظهار ندامت شاه در نطقی در آبان 57 و بعضی اقداماتِ به ظاهر آشتی‌طلبانه‌ی رژیم بر آن دامن زده بود، باقی ماندن شاه بر مسند سلطنت بود (و نه حکومت کردن)؛ یعنی پایبندی به قانون اساسی. خب چرا ما این را نپذیرفتیم و این همه خسارات را در راه حذف سلطنت متحمل شدیم؟ ما همان زمان هم از محل فروش نفت (که فروش بالایی بود و الان نظام رسیدن به آن میزان فروش را به خواب هم نمی‌بیند) درآمد بالایی داشتیم (یعنی میتوانستیم داشته باشیم). غرض اینکه با همان رژیم هم میشد کنار آمد و در آن اصلاحاتی کرد و وضع را بهتر از قبل نمود. الان بعد از سی چهل سال از انقلاب وقتی بالاترین مقام اجرایی بزرگترین مشکل مملکت را تورم و بیکاری میداند و آنچه میگوید که در بند اول بیان شد، دیگر چه فرقی دارد حکومت اسلامی و حکومت پهلوی. ما مگر بر سر الفاظ دعوا داریم؟ میشد در همان سلطنت پهلوی هم تنگ هر وزارتخانه‌ای پسوند اسلامی چسباند و مشکل را به ظاهر حل نمود! نمی‌شد؟ اگر تنها و تنها قرار بر سیر کردن شکم‌ها باشد دیگر چه تفاوتی میان حکومت اسلامی، سلطنتی یا مثلاً سوسیالیستی؟

درست است که در این متن و مقایسه جمهوری اسلامی با سلطنت پهلوی کمی اغراق شده است اما این چیزی از تلخی صحبتهای تکنوکراتهایی مانند ... که پنجه در گلوی ارزشهای حکومت اسلامی افکنده‌اند نمی‌کاهد. این که غالب مناصب ... در قبضه مادی‌نگرانِ تسبیح به دست افتاده است، چه چیزی از اصل انقلاب را باقی خواهد گزارد؟ چه چیزی؟