در گفتمان انقلاب اسلامي، قشري همچون دانشجو و دانشگاهي نقشي ويژه در راهبري عمومي جامعه ايفا مي‌كنند و از اين‌روست كه لزوم وجود فهم و بصيرت سياسي در اين قشر از گذشته مورد تأكيد امام خميني (ره) و امام خامنه‌اي (مدظله‌العالي) بوده است. با اين‌حال در عمل مشاهده شده است كه گاه مطامع و منافع جريانات سياسي مسيري ديگر را براي دانشگاه رقم زده است. 

 
در دوره مديريت فن‌سالاران ليبرال، مسير توسعه اقتصادي بدون توجه به اقتضائات بومي و معيارهاي اسلامي دنبال شد و اينجا بود كه دانشجويان در خط مقدم عدالت‌جويي و عدالت‌خواهي به انتقاد از ماشين توسعه‌اي پرداختند كه مستضعفين در زير چرخ‌هاي آن در حال له شدن بودند. در مقابل دولت وقت كه فهم سياسي اجتماعي دانشجويي را مزاحم اقدامات خود مي‌ديد، همت خود را به غيرسياسي كردن فضاي دانشگاه گمارد. حال‌آنكه اين رويكرد در تضاد با هدف‌گذاري انقلاب اسلامي در دانشگاه بود.   اين‌چنين بود كه رهبر معظم انقلاب در مقابل اين حركت ناصواب ايستادند و فرمودند: «خدا لعنت كند آن دست‌هايي را كه تلاش كرده‌اند و مي‌كنند كه قشر جوان و دانشگاه ما را غيرسياسي كنند. كشوري كه جوانانش سياسي نباشند، اصلاً توي باغ مسائل سياسي نيستند، مسائل سياسي دنيا را نمي‌فهمند، جريان‌هاي سياسي دنيا را نمي‌فهمند و تحليل درست ندارند. مگر چنين كشوري مي‌تواند بر دوش مردم، حكومت و حركت و مبارزه و جهاد كند؟! بله؛ اگر حكومت استبدادي باشد، مي‌شود. حكومت‌هاي مستبد دنيا، صرفه‌شان به اين است كه مردم سياسي نباشند؛ مردم درك و تحليل و شعور سياسي نداشته باشند اما حكومتي كه مي‌خواهد به دست مردم كارهاي بزرگ را انجام دهد؛ نظام را مي‌خواهد با قدرت بي‌پايان مردم به سرمنزل مقصود برساند و مردم را همه‌چيز نظام مي‌داند، مگر مردمش - به خصوص جوانان و بالأخص جوانانِ دانشجويش - مي‌توانند غيرسياسي باشند؟! مگر مي‌شود؟! عالم‌ترين عالم‌ها و دانشمندترين دانشمندها را هم، اگر مغز و فهم سياسي نداشته باشند، دشمن با يك آب‌نبات‌ترش مي‌تواند به آن‌طرف ببرد؛ مجذوب خودش كند و در جهت اهداف خودش قرار دهد!»(12/8/1372)
 
هرچند دولت سازندگي نتوانست آن‌گونه كه مطلوب خود بود دانشگاه را غيرسياسي كند، اما دولت بعدي كه وارث او شد مسيري 180 درجه متناقض با آن را دنبال كرد. الگوي توسعه سياسي كه در حلقه‌هاي تجديدنظرطلبي تئوريزه شده بود بر پايه يك راهبرد بناشده بود و آن‌هم عبارت بود از «فشار از پايين، چانه‌زني در بالا». در اين راهبرد نقشي براي دانشجويان پيش‌بيني‌نشده بود به‌جز «پياده‌نظام پروژه سهم‌خواهي تجديدنظرطلبان». در اجراي اين خط‌‌مشي هرگاه كه تجديدنظرطلبان در مسير سهم‌خواهي و اقتدار‌افزايي خود با مانعي مواجه مي‌شدند با شعله‌ور كردن محيط دانشگاه و تحريك دانشجويان مانع را به عقب مي راندند. حوادث ناگواري همچون ۱۸ تير ۱۳۷۸ و فتنه پس از آن در همين بستر قابل تحليل و تأمل است. البته اين بدان مفهوم نيست كه واقعاً اين جريانات براي دانشجو ارزشي حقيقي قائل باشند، چه آنكه چند سال بعد كه به زعم‌شان تاريخ‌مصرف اين راهبرد و دانشجو در نقش پياده‌نظام به پايان رسيد، همو كه اين راهبرد را طرح كرده بود «جنبش دانشجويي» را «حرف مفت»(!) خواند.  اين سياست‌زدگي افراطي سال‌هاي موسوم به دوم خرداد موجي از سرخوردگي و سياست‌گريزي در دانشجو و دانشگاه را در سال‌هاي بعد به همراه داشت. دانشجويان كه احساس مي‌كردند مورد سوءاستفاده قدرت‌طلبان واقع‌شده‌اند، به‌تدريج از اين فضا فاصله گرفتند. فضاي رخوت بر دانشگاه حاكم شد. اينك اما گويي سناريويي كه يك‌بار آزمون شده و پيامدهاي ناگوار آن هنوز از دانشگاه كاملاً پاك نشده است، در حال تكرار است. دست‌هايي كه پيش از اين دانشگاه را به عرصه تاخت‌وتاز سياسي و ابزار چانه‌زني خود تبديل كرده بودند، براي بازگشت به قدرت به اين عرصه اميد بسته‌اند. 
 
تجديدنظرطلبان با سوءاستفاده از فضاي موجود اميد دارند دانشگاه پلي براي پيروزي آنها در آينده باشد و اين‌چنين همان‌ها كه وزارت علوم دولت اعتدال را به تسخير خود درآورده‌اند، مي‌كوشند دانشگاه را به عرصه‌اي براي عبور از اعتدال و لولايي براي بازگشت تجديدنظرطلبان بدل نمايند. البته اين رويكرد به‌جز آفات سياسي سم مهلكي نيز براي آرامش دانشگاه و پيشرفت و اقتدار علمي هست. 
  
اين‌چنين بود كه رهبر معظم انقلاب در جمع دانشگاهيان هشدار دادند كه: «دانشگاه را مركز جولان سياسي و تلاش‌ها و فعاليت‌هاي جناح‌هاي سياسي قرار ندهيد. سم مهلك حركت علمي اين است كه دانشگاه‌ها تبديل بشوند به باشگاه‌هاي سياسي؛ كاري كه در يك دوره‌اي انجام گرفت. اين به‌معناي نفي حركت سياسي در بين دانشجويان دانشگاه‌ها نيست؛ بنده هميشه مدافع و منادي كار سياسي دانشجوها و دانشگاهيان بوده‌ام و هستم - الان‌هم معتقدم - منتها نگاه سياسي، مشرب سياسي، فهم سياسي و فعاليت سياسي داشتن، يك حرف است و دانشگاه را و كلاس درس را و محيط علمي را جولانگاه كار سياسي قرار دادن، يك حرف ديگري است؛ اينها با همديگر تفاوت دارد. آرامش دانشگاه كمك‌كننده به اين است كه دانشگاه بتواند در زمينه مسائل علم - كه اين‌همه اهميت دارد - كار خودش را انجام بدهد، وظيفه خودش را انجام بدهد و اگر خداي‌نكرده عكس اين بشود، اولين ضربه‌اي كه خواهيم خورد، اين است كه حركت علمي در دانشگاه و به‌تبع آن در كشور متوقف خواهد شد، يا كند خواهد شد و عرض كرديم توقف، به‌معناي عقبگرد است.»(11/4/1393)