یکی از ابعاد مظلومیت شهید بهشتی آن است که بسیاری از کسانی که از ایشان دم می زنند و او را الگو می خوانند؛ یکی از اصلی ترین دغدغه هایش (کار تشکیلاتی) را عملا به سخره گرفتند و منکوب کردند. از جمله این افراد آقای احمدی نژاد و حامیان او بودند و هستند. احمدی نژاد از همان ابتدا بر حزب زدایی و مردمی بودن تاکید کرد و اصلا تفکیک هم نکرد که منظورش حزب به معنای غلط غربی آن است.

لطمه ای که احمدی نژاد به تحزب صحیح در ایران زد هیچ کس نزد

چرا این گونه رفتار میکرد؟ چون کار تشکیلاتی به معنای ارائه برنامه ی از قبل طراحی شده و پایبندی به آنها؛ نظم و انضباط در کارها؛ شفافیت در عملکرد؛ و رشد دادن تدریجی نیروها باآموزش است و از همه مهمتر حزب ساز و کاری است برای تمهید پاسخگویی به مردم.

و او میخواست خط قرمزش را خودش تعیین کند؛ اطرافیانش را هر جور خواست بچیند؛ تصمیمات را هر وقت خواست عوض کند؛ به کسی پاسخگو نباشد و خودش اکثر کارشناسی های لازم را انجام دهد!

البته احمدی نژاد برای پیشبرد کارش نیاز به جمعی داشت تا او را یاری کنند و برای همین باندی در اطرافش شکل گرفت که نه خوبیهای حزب صحیح و مطلوب را داشت و نه از معایب احزاب غربی بدور ماند و در نتیجه کسی که با شعار مردمی بودن سرکار آمد نهایتا در باند و حلقه ای بسیار تنگ از اطرافیانش گرفتار شد و باند انحرافی اطرافش نه تنها معبدش نشد که معبودش شد و هیچ خطایی از آنها را نتوانست ببیند.

نکته: این نوشته در صدد نادیده گرفتن برخی خدمات ارزنده در دولت های نهم و دهم نیست و بنده قبلا مقایسه آنها را در یادداشتی مفصل نوشته ام (چهل مزیت و عیب احمدی نژاد). اینجا تنها به نگاه احمدی نژاد به تحزب پرداختم.

رهبر انقلاب سال 1390 در کرمانشاه:
این سؤال پیش می‌آید که نگاه ما به تحزّب و حزب چیست... به طور اجمال بگویم ما با تحزّب مطلقاً مخالف نیستیم... قبل از پیروزی انقلاب، پایه‌های یک حزب بزرگ و فعال را خود ما ریختیم؛ اول انقلاب هم این حزب را تشکیل دادیم، امام هم تأیید کردند، چند سال هم با جدیت مشغول بودیم؛ البته بعد به جهاتی تعطیل شد. همان وقت به ما اشکال میکردند که تحزّب با وحدت عمومی جامعه مخالف است. من آن وقت یک سخنرانی مفصلی کردم، که بعد هم پیاده شد و چاپ شد و پخش شد؛ تحت عنوان «وحدت و تحزّب». تحزّب میتواند در جامعه انجام بگیرد، در عین حال وحدت هم صدمه‌ای نبیند؛ اینها با هم منافاتی ندارد. منتها آن حزبی که مورد نظر ماست، عبارت است از یک تشکیلاتی که نقش راهنمائی و هدایت آحاد مردم را به سمت یک آرمانهائی ایفاء میکند.

ما دوجور حزب داریم: یک حزب عبارت است از کانال‌کشی برای هدایتهای فکری؛ حالا چه فکری به معنای سیاسی، چه فکری به معنای دینی و عقیدتی. اگر چنانچه کسانی این کار را بکنند، خوب است. قصد عبارت از این نیست که قدرت را در دست بگیرند؛ میخواهند جامعه را به یک سطحی از معرفت، به یک سطحی از دانائی سیاسی و عقیدتی برسانند؛ این چیز خوبی است. البته کسانی که یک چنین توانائی‌ای داشته باشند، به طور طبیعی در مسابقات قدرت، در انتخابات قدرت هم آنها صاحب رأی خواهند شد، آنها برنده خواهند شد؛ لیکن این هدفشان نیست. این یک جور حزب است؛ این مورد تأیید است.

 یک جور حزب، تقلید از احزاب کنونی غربی است ... اصلاً حزب یعنی مجموعه‌ای برای کسب قدرت. یک گروهی با هم همراه میشوند، از سرمایه و پول و امکانات مالیِ خودشان بهره‌مند میشوند، یا از دیگران کسب میکنند، یا بندوبست‌های سیاسی میکنند، برای اینکه به قدرت برسند. یک گروه هم رقیب اینهاست؛ کارهای مشابه اینها را انجام میدهد تا آنها را از قدرت پائین بکشد، خودش بشود جایگزین. الان احزاب در دنیا غالباً اینگونه‌اند... این نه، هیچ وجهی ندارد. اگر کسانی در داخل کشور ما با این شیوه دنبال تحزّب میروند، ما جلویشان را نمیگیریم. اگر کسی ادعا کند که نظام جلوی تشکیل احزاب را گرفته است، یک دروغ واضحی گفته؛ چنین چیزی نیست؛ اما من اینجور حزبی را تأیید نمیکنم. اینجور حزب‌سازی، اینجور حزب‌بازی معنایش عبارت است از کشمکش قدرت؛ این هیچ وجهی ندارد. اما حزب به معنای اول، یعنی یک کانال‌کشی در درون جامعه، برای گسترش فکر درست - چه فکر عقیدتی و اسلامی، چه فکر سیاسی و تربیت کادرهای گوناگون - بسیار خوب است.