ریشه‌ی بیقراریهای ما چیست؟ .
 مولانا بر این باور بود که: .
جمله ی بیقراری ات از طلبِ قرار توست
طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت
. می گوید:
علت بیقراری های ما از ثبات طلبی های ما نشأت می گیرد.
اما اگر طالب بیقرار باشیم و اذعان کنیم که همه چیز در معرض تغییر و تحول است آنگاه به آرامش دست خواهیم یافت.
.
اریک فروم، روانکاو آلمانی-آمریکایی در این باره مینویسد: .
به جای آن که از لحظه ای که در آن هستیم لذت ببریم، سعی می کنیم با عکس گرفتن، آن لحظه و خاطره را تصاحب کنیم.
می خواهیم همه چیز را به بهترین حالت آن حفظ کنیم.
.دوست داریم همیشه جوان بمانیم و سالم.
دوست داریم وسایلی که به ما مربوط است نو و سالم باقی بمانند. .
 در همه اینها ما دنبال "ثبات" و "قرار" هستیم و از این بابت، متحمل رنج، ناآرامی، اضطراب و ناامنی می شویم.
. اگر جرأت داشته باشیم این قانون را بپذیریم که دنیا بی ثبات است و هیچ چیز پایدار نیست، به آرامش بزرگ و پایداری می رسیم.
.باور کنیم که:
"همه چیز گذرا و فانی است، فقط اوست که می ماند" و چون مولانا این قانون را از شمس آموخته بود به یک شادی و آرامش عمیق رسیده بود.
ما برای آنکه "قرار" را حفظ کنیم، بیقرار می شویم.
. یکی از نتایج ملاقات شمس با مولانا آن بود که فهمید تنها اصل ثابت جهان، بی ثباتی است. فقط بی ثباتی است که ثبات دارد و ما مدام در حال نقض این مهمترین قانون جهان هستیم، مدام می خواهیم قرار و ثبات را حفظ کنیم در حالی که اصل جهان بر بی ثباتی و تغییر است.

پ.ن: از همین لحظه هایت لذت ببر و از آنها به خوبی استفاده کن.
هیچ چیز تا چند ثانیه ی دیگر مشخص نیست.