سلام به روی ماهتون بنده های خوب خدا.
نه کمر بندشو بست،نه نشست رو صندلی.
گفتم بشین الان اقای خلبان میاد دعوات میکنه،گفت میخوام امام رضارو ببینم.
گفتم‌مامان جان ازینجا پیدانیست،گفت اُبوبوس هاش پیداست که...
ببین اوناها،سفیده،
گفتم مامان اونا ابرهای توی آسمونه،دعوام کرد گفت بهت میگم ابوبوسِ امام رضاست.
گفتم باشه پسرم حالا بشین خطر ناکه،
گفت یه ذَله وایسا بشمرم چنتاست.
هی شمرد رسید به ده تا.
دوباره شمرد رسید به ده تا .
بعد گفت پنج تا ده تا ابوبوووس.
خلاصه زورم بهش نرسید و چیزی بهش نگفتم.
نگاش کردم گفتم خوشبحالِ دلت پسر کوچولوی من.
سید صدرا وقتی حرم امام رضا میره اگه سوار اتوبوس های حرم نشه ازجاش تکون نمیخوره تا سوارش کنیم.
از ماه رمضون که سی شب اونجا بودیم عادت کرد که ماشین سواری کنه.
....
الهی مثل من و سید صدرا یهویی،ناخوداگاه،دعوت بشید حرمش،پابوسش.
بیست وچهار ساعت بیشتر مشهد نیستیم ،
اما به شرط توفیق و لیاقت نائب الزیارتونم نازنین مردم دنیاا