من... خالی از عاطفه و خشم خالی از خویشی و غربت... گیج و مبهوت بین بودن و نبودن! عشق... آخرین همسفر من... مثل تو منو رها کرد.. حالا دستام موندن و تنهایی من! ای دریغ از من که بیخود مثل تو گمشدم گم شدم تو ظلمت تن ای دریغ از تو که مثلِ عکس عشق، هنوزم داد میزنی تو آینه من... آه گریه‌موم هیچ... خَنده‌مون هیچ، باختن و برنده‌مون هیچ...! تنها آغوش تو موند، غیر از اون هیچ ! ای... ای مثل من تک و تنها، دستمو بگیر که عمر رفت... همه چی تویی، زمین و آسمون هیچ! .