به گزارش پارس نیوز، 

خانواده تا چه اندازه در گرایش جوان به هنر فاخر مؤثر است؟

 

درست است که خانواده در علاقه‌مندی فرزند بسیار مؤثر است، اما گاهی هم باید جوان‌‌ خودش، سایرین را مجاب کند. مثلاً خود من وقتی 9 سالم بود به پیشنهاد آقایی در همسایگی‌مان که مجری رادیو بود، سر از رادیو درآوردم و به واسطه زبان مادری‌ام،‌ ترانه‌های لری دشتستانی را اجرا کردم. به گروهی که هماهنگی این کار را برعهده داشتند، 20 تا یک تومانی می‌دادند اما من از این رقم هیچ سهمی نداشتم و همین که ساعت 6 بعدازظهر صدایم در برنامه ارتش یا کارگر رادیو پخش می‌شد، برای من کافی بود. اما از آنجا که پدرم مخالف سرسخت من در هنر موسیقی بود حتی این حضور زودهنگام در رادیو هم تأثیری نداشت. البته این را هم بگویم که آن وقت‌ها،‌ جوان‌هایی که در میهمانی‌ها و مراسم‌ مختلف می‌خواندند، سر از جاهای ناجور درمی‌آوردند و این موضوع دلیلی بود که پدرم تلاش می‌کرد مرا از مسیر موسیقی دور کند.

مخالفت‌های پدر تا چه زمانی ادامه داشت؟

 

بعد از انقلاب هم همچنان جوان‌های علاقه‌مند و مستعد را راحت به رادیو و تلویزیون راه نمی‌دادند ضمن اینکه در شهری مثل اصفهان برای من و دوستان خوش صدای من پارتی و این جور چیزها وجود نداشت. جایی هم نبود که بخوانیم و صدایمان شنیده شود. در رادیو اصفهان هم بیشتر صدای کسانی پخش می‌شد که در کاباره‌ها می‌خواندند تا از این طریق برای آن کاباره‌ها تبلیغ شود و مشتری بیشتری پیدا کنند.

استاد‌های بزرگ هم که جوان‌ها را محرم نمی‌‌دانستند؛ آخر نمی‌شد یک جوان نزد استادی مثل استاد تاج آموزش ببیند، بعد برود توی مراسم عروسی و جشن و میهمانی‌ها بخواند. کسی که ردیف می‌دانست نباید سر از این میهمانی‌ها درمی‌آورد که در آنها بیشتر تصنیف‌‌های کوچه بازاری خوانده می‌شد. من هم که به خاطر حساسیت‌های پدرم و اهدافی که در سر داشتم، اهل این طور میهمانی‌ها نبودم، شدم شاگرد استاد تاج و با سختی بسیار و رنج فکری شدید، اوایل انقلاب در آزمون باربد که با داوری هیأتی متشکل از علی تجویدی، دکتر برکشلی ، دکتر مهدی فروغ، حاج علی اکبر خان شهنازی و داریوش صفوت برگزار شد از بین 154 شرکت کننده حائز رتبه شدم و مدرک خوانندگی دریافت کردم.

آن زمان آهنگ‌هایم را با استاد محمدعلی کیانی‌نژاد و محمدجلیل عندلیبی کار کردم. بعد از انقلاب اولین مرتبه‌ای بود که با مجوز بهمن بوستان از قم که یک فیلسوف بود، این امکان برای خواننده‌های مرد به وجود آمد که با خواندن اشعاری از حافظ و مولانا صدایشان از تلویزیون شنیده شود که خب اولین نفرشان هم من بودم. از آن زمان به بعد پدرم نتوانست با من مخالفت کند و هنرم را پذیرفت. دیگر تشویقم می‌کرد و از آنجا که خودش و مادرم اهل موسیقی بودند، در کارهایم نظر می‌دادند و روز به روز هم موفق‌تر می‌شدم. کارهایی مثل سرو سیمین، یاد استاد، شور عشق و ترانه‌هایی از این دست را که هر کدام در نوع خودشان با اهمیت بودند، در همان دوران اجرا کردم.

هنوز هم نقش والدین در موفقیت جوان‌ها تأثیر دارد؟

 

امروز هم نقش پدر و مادرها در انتخاب‌های فرزندان‌شان بسیار پررنگ است،‌ اما جوان‌ها هم باید تلاش کنند،‌ مطالعه داشته باشند، قدما و پیشینیان هر رشته و هنری را بشناسند و با آموختن از آنها،‌ ‌این امکان را به خودشان بدهند که از تجربه‌ها و سبک زندگی‌شان استفاده کنند. یک انتخاب درست آینده‌شان را می‌سازد. مثلاً یادم هست وقتی صدای من به عنوان اولین خواننده مرد بعد از انقلاب از تلویزیون پخش شد،‌ خوانند‌ه‌‌های قدیم رادیو و تلویزیون بازنشسته شده بودند و من به دوستان اصفهانی‌ام در حوزه خوانندگی می‌گفتم بیایید برویم تهران.

آنجا از خواننده‌های جوان دعوت به همکاری شده است، اما آنها اصلاً جدی نمی‌گرفتند، یکسری هم که می‌گفتند می‌گذارندت سینه دیوار. سال‌ها از آن زمان گذشت و همان‌هایی که می‌خواستند مرا از ادامه کار منصرف کنند‌،‌ الان حسرت می‌خورند که چرا نیامدند. غیر از این نه تنها هنوز مرا سینه دیوار نگذاشته‌اند که همچنان برای مردمم می‌خوانم و باور دارم خداوند این توانایی را در وجودم به ودیعه گذاشته تا به کمک آن مردم کشورم را از ناراحتی و غم و ناامیدی دور کنم.

تفاوت دنیای موسیقی امروز را با گذشته در چه می‌بینید؟

 

موسیقی سابق مثل نگینی بود که روی انگشتر قرار می‌گرفت، اما امروز در ظاهر نگین است ولی نگینی پلاستیکی. مثل ظروف ملامین که امروز در بازار مشتری بیشتری دارد یا ماشین‌های جدید که با ماشین‌های قدیم قابل قیاس نیست. به قول معروف یک جورهایی نازکی نان را گرفتند و کلفتی کار را. برای همین دنیای موسیقی امروز خیلی تغییر کرده. جوان‌ها با ارگ، گیتار و همین سازهای راحت، آهنگ‌ ضبط می‌کنند در صورتی‌که برای ساختن یک موسیقی اصیل حداقل 20 نوازنده درگیر کار می‌شوند و از آنجا که امروز آهنگسازی بسیار پرهزینه است جوان‌ترها که امنیت اقتصادی ندارند ترجیح می‌دهند سراغ موسیقی‌های پیش پا افتاده بروند.

آن زمان که من کار را شروع کردم بابت یک ساعت استودیو نهایت 20 تومان پول می‌دادیم درحالی که الان 250 هزار تومان باید پول داد. این همه رشد در همین یک قلم را بگیریم برویم تا انتها ببینیم چه خبر است؟ آن وقت از اینکه صدای اعتراض معلم ما بالا می‌رود ناراحت می‌شویم. خب مگر چه می‌شود لنگر بودجه کمی هم به این سمت بیفتد. خب بالاخره یک نفر باید بگوید که جوان‌های ما به موسیقی، تئاتر و سایر هنرها نیاز دارند و وقتی این زمینه‌ها فراهم نیست چطور می‌توان از این جوان انتظار پختگی داشت؟

یک آزمون درست و حسابی هم که برگزار نمی‌‌شود. فکرش را بکنید سال 57 با جایزه آزمون باربد می‌شد یک قطعه زمین خرید، حالا اما جوایزی که در آزمو‌ن‌ها یا جشنواره‌های موسیقی اهدا می‌شود، نهایت یک سکه بهار آزادی است.

آن وقت‌ها علی تجویدی برای یاد استاد و 8 آهنگ، ‌یک میلیون تومان گرفت درحالی‌که الان 8 آهنگ حداقل 40 میلیون تومان آب می‌خورد گرچه باور دارم آهنگ‌های استاد تجویدی به گنبد مسجد شیخ لطف‌الله می‌ماند و با نقوش روی گنبد در یک وزن ارزشی قرار می‌گیرد و نمی‌توان برای هیچ ‌کدام‌شان قیمتی تعیین کرد.

این را گفتم که بگویم آن زمان‌ها راحت می‌شد 8 ترانه موسیقی آقایان ضرابیان و کیانی نژاد را ضبط کرد و کار موسیقی ارزان‌تر بود اما الان اگر پول باشد می‌توانی روی سبیل شاه نقاره بزنی و اگر نه، نمی‌توانی پایت را هم دراز کنی. این شرایط برای جوان‌ها اصلاً قابل تحمل نیست، به همین فراخور موسیقی‌ها هم ماندگار نیست برای اینکه آهنگساز فکر آزاد و ذوق چندانی برای کار ندارد، اکثر ملودی‌ها هم که در گام مینور نواخته می‌شوند در صورتی که سابق بر این خواننده ردیف‌دان بود، گام موسیقی را می‌شناخت، نت می‌دانست و متوجه می‌شد آهنگساز کارش را به درستی انجام داده یا خیر. یک جورهایی در کار آهنگساز دخل و تصرف می‌کرد.

بحث مالی به کنار، دلیل این که جوان امروز گرایش چندانی به شنیدن موسیقی فاخر ندارد، در چه می‌بینید؟

 

موسیقی استاد تجویدی را هفته‌ای یک مرتبه از رادیو پیام یا آوا می‌شنوند و بقیه هفته را به ترانه‌های پیش پا افتاده‌ای گوش می‌دهند که آرامش ندارد هیچ،‌ به خاطر تاپ‌تاپ‌‌شان، به سلول‌های مغزی هم آسیب می‌‌زند و سال‌های بعد متوجه آثار مخربش می‌شوند. از طرفی گوش جوان ما به شنیدن موسیقی فاخر عادت ندارد،‌ شاید اگر آهنگ کاروان بنان را بارها و بارها می‌شنیدند،‌ ماجرای اخیر برای من اتفاق نمی‌افتاد و عده‌ای نمی‌ریختند روی سرم. لااقل می‌دانستند با چه کسی طرف هستند. البته من به این جوا‌ن‌ها خرده نمی‌گیرم. اگر اینها می‌دانستند افتخاری 40 سال در غم و شادی آنها شریک بوده و سال‌ها تا پیچ رادیو را که باز می‌کردند صدای او را می‌شنیدند دیگر این‌طور نمی‌شد که خستگی‌شان از زندگی را بر سر من تلافی کنند. خودم را که جای آنها می‌گذارم می‌بینم این جوان‌ها اگر زندگی خوبی می‌داشتند روی هنرمندشان دست بلند نمی‌کردند. خب وقتی وضعیت تا این حد آشفته و درهم است چطور انتظار داشته باشیم جوان‌مان به موسیقی فاخر گرایش داشته باشد؟

این مشکل را چطور می‌شود برطرف کرد؟

 

در این شرایط که تنها دو سه نفر از پیشکسوت‌ها مانده‌اند و به این زودی‌ها کسی نمی‌تواند جای آنها را بگیرد باید برای هنر موسیقی بودجه خوبی در نظر گرفت وگرنه از جوانی که درآمد خاصی ندارد نمی‌شود انتظار بالایی داشت، همین طور هم به مردمی که خریدن چند کیلو پیاز را به کنسرت علیرضا افتخاری ترجیح می‌دهند باید حق داد. در این شرایط دیگر تأمین غذای روح چندان مورد توجه نیست و نمی‌توان از مردم انتظار داشت حمایت از هنرمند و توجه به موسیقی را وظیفه خودشان بدانند.

در مورد جوان‌ها چطور؟

 

دل جوان مثل برگ گل می‌ماند. نباید دلش را شکست. باید به جوان بال داد تا پرواز کند وگرنه چشم به هم بزند 40 سالگی‌اش از راه می‌رسد. باید برای جوان زمینه‌هایی را فراهم آورد که فرصت رفتن به سمت انتخاب‌های حشو و زائد را نداشته باشد.

با بازخوانی ترانه‌های قدیمی که رستاخیزی برای این ترانه‌ها خواهد بود تا حد زیادی می‌توان جوان‌ها را به سمت ترانه‌های فاخر و موسیقی فاخر سوق داد.

البته وقتی در کنسرت من که این همه سال روی صحنه حاضر شده‌ام و کم سن و سال نیستم که نتوانم خودم را رعایت کنم، عده‌ای می‌آیند تا به قول خودشان امر به معروفم کنند و یک‌جوری تا می‌کنند که انگار هم باید آواز بخوانم هم توهین بشنوم، دیگر حسابش را بکنید نحوه برخورد با جوان‌ها چگونه است و مسلم بدانید اگر تغییر رویه داده نشود، این وضعیت ادامه پیدا می‌کند و جوان‌های ما همچنان سراغ انتخاب‌های پیش پا افتاده می‌روند.