نویسنده: مصطفی مطهری؛ دکترای علوم سیاسی و کارشناس مسائل شبه جزیره عربستان

موضوع راهکارهای ابتکاری و پیشنهادی برای پایان دادن روند جنگ در یمن در روزهای گذشته به یکی از موضوعات داغ رسانه ای در این رابطه تبدیل شده است؛ به واقع پیشنهاد جدید صلح سازمان ملل متحد و تأکید توأم به ضرورت این نهاد بین المللی مبنی بر پذیرش سریع این پیشنهاد از سوی طرفین دعوا و درگیری در یمن، چند روز پس از آنکه آتش بس یکجانبه و نمایشی از سوی ائتلاف سعودی مطرح و اجرا شد، حاکی از این قرار است که عزم هایی برای پایان دادن به بحران در یمن با توجه به فریسایشی شدن آن در چند سال گذشته، در حال شکل گیری است. 

این در حالی است که دولت نجات ملی در یمن که همواره از روند سیاسی برای حل بحران در یمن استقبال کرده است این بار نیز در رابطه با موضوع آتش بس یکجانبه ائتلاف سعودی خواهان نظارت نهادها و مراجع بین المللی و صدور قطعنامه هایی در این باره شد و در رابطه با طرح صلح پیشنهادی سازمان ملل متحد نیز، موافقت خود را برای صلح فراگیر با ارائه شروطی اعلام کرد و به سازمال ملل متحد تحویل داد که مهمترین بخش های آن شامل آتش بس عملی در تمام جبهه‌ها و محورها و نیز پایان محاصره هوایی، زمینی و دریایی یمن است. 

نکته مهم در این باره تأکید بر حل فراگیر آتش بس و یا حتی صلح در اقلیم های شش گانه یمن است؛ اگر چه در نمای بیرونی درگیری ها در یمن عمدتاً میان دو جریان مهم یعنی دولت نجات ملی و دولت مستعفی با حمایت ائتلاف سعودی در حال پیگیری است، اما نباید فراموش کرد که علاوه بر این دو جریان اصلی، گروه های دیگری با ویژگی های اقلیمی و مشخصه های ایدئولوژیکیِ مبتنی بر شاخص های کنش گرانه در حوزه های ناحیه ای(جغرافیایی) وجود دارند که هر کدام این استعداد و پتانسیل را دارند که به یک روند چالشی و یا حتی تنشی برای آینده یمن، در روزهای بعد از برقراری صلح میان صنعاء و دولت مستعفی هادی تبدیل شوند.   

با این حال در راستای تحلیل آنچه با عنوان حل فراگیر مناقشه یا حتی صلح فراگیر به آن اشاره می شود، ابتدا باید تحلیلی درباره مواضع سعودی و ائتلاف تحت حمایت آن در این باره داشت. نخست می توان این اصل را مفروض قرار داد که ابتکار طرح آتش بس یکجانبه و نقض مکرر آن از سوی سعودی و ائتلاف تحت امر آن، می تواند مقدمه ای برای پیشنهاد صلح جدید از سوی سازمان ملل باشد. چرا که اطمینان حاصل کردن از مواضع سعودی در این باره نقشی مهم در ارائه این پیشنهاد سازمان ملل آن هم در یک موعد زمانی مشخص پس از نمایشات رسانه ای سعودی در رابطه با آتش بس، موجب قوت گرفتن این مفروض که میان آتش بس یکجانبه سعودی و پیشنهاد صلح جدید سازمان ملل ارتباطی وجود دارد، می شود. 

در واقع برای سنجش و ارزیابی این ایده که آیا سعودی در این باره عزم جدی و راسخی دارد باید مجموعه ای از عوامل داخلی و خارجی را در این راستا در نظر گرفت؛ عواملی که حاکمان سعودی را مجاب کرده است تا با تغییر تاکتیک به سمت طراحی راهبردهایی با عملکرد تاثیرگذاری بیشتری برای آینده قدرت و مناسبات سیاسی قدرت در عرصه داخلی و خارجی گام بردارند. در عرصه داخلی موانع موجود مخالفین و منتقدین محمد بن سلمان یک تهدید جدی برای آینده قدرت ولیعهد محسوب می شوند. از این رو حل و فصل بحران یمن می تواند یک آزمون موفق برای بن سلمان در مسیر کنترل انتقادات از یکسو و حذف منتقدان از سوی دیگر باشد. چرا که در شرایط فعلی رها شدن از موضوع یمن می تواند تمرکز ولیعهد و تیم مشاوره و کارشناسی او را مصروف به طراحی نقشه های کنترل و حذف گروه های مخالف و منتقد کند. 

در عرصه خارجی نیز علاوه بر یمن، تقابل های ریاض با آنکارا در شمال آفریقا بویژه در لیبی و اختلافات دیپلماتیک با قطر شرایط را برای ریاض سخت کرده است. شکست های میدانی از صنعاء در جبهه های مهم مأرب و الجوف از یکسو و تقلیل ائتلاف به یک اسم به سبب بوجود آمدن بسترهای تشکیک و اختلاف در ائتلاف از سوی ابوظبی از سوی دیگر، به علاوه تعارض منافع میان دو عضو فعال ائتلاف موجب شده است تا ریاض در یمن در تنگنای ادامه یا عدم ادامه تجاوز به یمن قرار گیرد. واقعیت امر این است که بن بست یمن در ماه های اخیر برای سعودی به امری حتمی تبدیل شده است. به عبارتی در چالش معضل ژئوپلیتیکی یمن برای ریاض نه راه گریزی وجود دارد و نه راه گزیری. پس با این اوضاع و شرایط آنچه مسلم به نظر می رسد تغییر رویه برای کنش گری در این باره است. تغییری که بتواند در شکل حداقلی به میزانی از انتظارات سعودی در راستای تجاوز به یمن پاسخ دهد. اگر چه نباید فراموش کرد که دستاورد بحران یمن برای محمد بن سلمان که رویای شناساندن خود را به جهانیان داشت، به نحو احسن عملی شد؛ با این حال شمشیر دولبه یمن این روزها می تواند در مقام پاشنه آشیل ولیعهد هم عمل کند. پس باید توجه داشت که آنچه از سوی ریاض در مسیر آتش بس و یا پذیرش صلح فراگیر سیاستگذاری شده است از عواملی قبیل شیوه تفکر نظام حاکم، ظرفیت های موجود داخلی و منطقه ای نظام سیاسی سعودی، قابلیت های میدانی کنش ورزی در جبهه های یمن و محورهای حساس آن و منافع اکتسابی از ادامه یا ترک مخاصمه در یمن نشات می گیرد. از این رو تصمیم به خروج از یمن به سبب منافع احتمالی حاصله از این تصمیم از جانب ولیعهد عملگرای سعودی نمی تواند دور از انتظار یا شگفت آور باشد. 

جنگ در یمن از حیث محوری در نگاه ظاهری و ابتدایی اگر چه میان صنعاء و دولت مستعفی یمن و حامیان ائتلافی آن نمایه گذاری می شود اما در عمل واقعیات پنهان دیگری دارد. در واقع ریاض و عاملیت وی در رهبری ائتلاف، میدان های نبرد در یمن را با تأکید بر فشار سیاسی - اقتصادی و جنگ نظامی با صنعاء هدف گذاری کرده است. از این رو در جبهه های درون ائتلافی تلاش دارد تا با حل تعارضات به برجسته سازی منافع مشترک ائتلاف در مسیر جنگ با صنعاء بپردازد. با این حال تقسیم حوزه های نفوذ به سبب منافعی که می تواند کسب شود، موجب شده است تا ریاض و ابوظبی به دو نگاه متفاوت از دلایل تجاوز به یمن برسند. از این رو ابوظبی عمدتاً شمال یمن و صنعاء را فاقد هرگونه دستاورد عملی برای خود می داند؛ به همین دلیل جنوب یمن و بویژه اقلیم عدن را با ایجاد تشکیلاتی وابسته به خود به بخشی از نقشه اش برای حضور در یمن تبدیل کرد. بطوریکه تقویت روزافزون شورای انتقالی یمن و نیروهای حامی ابوظبی در عدن بسترهای تقابل میان آنها با دولت مستعفی را فراهم آورد. شدت تقابل ها تا جایی بالا رفت که تقابل نیروهای نیابتی ابوظبی و ریاض در عدن به تقابل میان آنها تبدیل شد. با این حال تشدید رقابت ها و تعارض ها میان ریاض و ابوظبی تنها به جنوب یمن منتهی نشد بلکه این رقابت ها در مناطق دیگری در جنوب شرقی و شرق چون بندر مکلا و المهره نیز ادامه پیدا کرد که به تازگی به سقطری هم کشیده شده است. این در حالی است که تقابل و درگیری های میان نیروهای نیابتی تحت امر ریاض و ابوظبی دیگر از کنترل عاملان خارج شده است و کارگزاران یمنی در این مناطق بدون توجه به هشدارها و دستورات عاملان در ریاض و ابوظبی به چنینش خطوط درگیری با هم می پردازند. از این رو با توجه به آنچه بیان شد باید تاکید داشت که نمی توان از نقش پررنگ جنوبی ها و جدایی خواهان جنوبی و سهم خواهی آنها در آینده یمن غافل شد یا آنها را در این باره کوچک شمرد و نادیده گرفت؛ چرا که آنها اکنون یکی از بازیگران فعال در میدان یمن محسوب می شوند.

به علاوه اینکه در مناطق و اقلیم های دیگری در یمن نیز گروه هایی وجود دارند که در تعارض منافع با دیگر گروه ها قرار دارند و به دنبال کسب قدرت و جایگاهی در آینده قدرت در یمن هستند که مهمترین آنها علاوه بر القاعده و تا اندازه ای داعش، اخوانی ها و سلفی ها هستند. هر چند که این گروه موسوم به اخوانی ها با ریاض و دولت مستعفی در صفوف نبرد در کنار هم بر علیه شمال یعنی صنعاء موضع گرفته اند و در یک اتحاد بر حسب ضرورت قرار گرفته اند اما با آرام شدن شرایط نمی تواند به این اتحاد امیدی داشت چرا که از منظر منشی، بینشی در یک قرینه متضاد از هم قرار دارند.

بنابراین با توجه به آرایش گروه های موجود در میدان یمن و سهم خواهی آنها برای حضور در عرصه سیاست و قدرت این کشور، صلح فراگیر آن هم تنها با موافقت میان دولت مستتعفی یمن به نمایندگی ائتلاف سعودی و صنعاء امری بعید و دور از انتظار به نظر می رسد. چرا که در مورد جنوبی ها بطور عام و شورای انتقالی به طور خاص باید این جمله را یادآور شد که آنها در این سال ها تلاش کرده اند تا خود را مستقل از دولت مستعفی نشان دهند و در مواردی تلاش کرده اند خود را بر دولت مستعفی و امور جنوب منهای دولت مستعفی مسلط کنند و کنترل اوضاع را بدست بگیرند. با این اوصاف باید به این نکته اشاره کرد که حصول به صلح و آتش بس فراگیر در یمن مستلزم در نظر گرفتن منافع تمام گروه ها در یمن بویژه جنوبی ها است که دارای تشکیلات و سازماندهی گروهی منسجمی هستند. بسا که این احتمال با ضریب تحقق بالای وجود دارد که علیرغم توافقات میان دولت مستعفی و دولت نجات ملی برای پایان دادن به منازعات در یمن، جبهه درگیری ها و محورهای نبرد در مناطقی شدت بگیرد که گروه های نیابتی ائتلاف وجود دارند. از این رو شاید از جمله عواملی که موجب درنگ در پذیرش پیشنهاد صلح سازمان ملل از سوی ریاض و ائتلاف وابسته به آن به نیابت از دولت مستعفی هادی شده است شرایط موجود از تعارضات گروهی در محورهای مختلف و مطالباتی است که آنها از آینده حضورشان در یمن دارند، باشد.