پارس - «بزرگ ترین مشکل دولت آقای روحانی از روز اول این بود که تمام توان و انرژی خود را بر سیاست خارجی و حل مساله هسته ای متمرکز کرد.» این عبارتِ آشنا و پرتکرار، بخش ابتدایی گزارش ما نیست! اینها بخشی از مقاله روزنامه اعتماد در تاریخ 22 اردیبهشت ماه سال 1394 است. این گزاره را شاید بتوان عمومی و ابتدایی ترین انتقاد موجود در متن جامعه نسبت به عملکرد سه ساله دولت روحانی دانست. در این مسیر البته، تفاوتی بین طرفداران و منتقدان دولت یازدهم نیست. روحانی بیش از آنکه باید و شاید، بر مسئله هسته ای تمرکز کرده، به اشتباه، زلف سانتریفیوژهای زبان بسته را با قدرت هر چه تمام تر بر اقتصاد کشور گره زد. ورای بحث درباره وعده های 100 روزه روحانی در حوزه اقتصاد- که حالا بیشتر مناسب نگارش نمایشنامه های طنز به نظر می رسد- بحث درباره عملکرد کلی دولت روحانی در حوزه اقتصاد را شاید بتوان یکی از چالشی ترین میدان های گفتگو در یک سال باقیمانده از عمر دولت یازدهم دانست. حسن روحانی اگرچه با رها کردن تمامی حوزه های اصلی اقتصاد، برای حل مشکلات اقتصادی به سراغ جمع آوری سانتریفیوژها رفت، ولیکن به هر حال شعارش، حل مشکلات اقتصادی بود.

روحانی بنا بر یک پیش فرضِ کلی، نه سانتریفیوژها، که اصلِ چالش با غرب را مانع رشد اقتصادی کشور معرفی نموده و یگانه راه برون رفت اقتصاد کشور از بحران را دیدنِ دمِ کدخدا معرفی کرد. او هنوز پس از گذشت سه سال از سال 92 هم، بر همان باور اولیه خود استوار مانده و می گوید: کشور مانند بیمار در حال مرگی بود که ما با عمل جراحی آن را از مرگ حتمی نجات دادیم! منظور روحانی از عمل جراحی، همان گفت و شنود طولانی با طرف غربی است. به هر حال، بحث و تامل درباره هر کدام از این ادعاها، طبیعتاً فرصتی مجزا خواهد خواست و همانطور که پیش از این ذکر شد، نفی یا اثبات این مدعاهای چندساله، مهمترین چالش پیش روی دولت روحانی در سال پایانی عمر آن خواهد بود. با این حال؛ اوضاع همیشه هم آنطور که ما می خواهیم پیش نمی رود. سفر اخیر ولی الله سیف به واشنگتن را باید از جمله همین حوادث غیرمترقبه و ناگهانی به شمار آورد. البته طبیعتاً سفر مذکور، با برنامه قبلی بوده است، منتهی درباره اظهارات تکان دهنده جناب سیف در واشنگتن، به سختی می توان چنین نظری داشت!

سیف در جمع اعضای شورای روابط خارجی آمریکا و سپس در گفتگو با رسانه های آمریکایی سخنانی را بر زبان آورد که بدون شک تبدیل به یکی از چالش های مهم دولت روحانی در یک سال باقیمانده از عمر آن خواهد شد. سیف البته خود بحرانی تولید نکرد، بلکه تنها از یک بحران عمیق و سخت که وجود داشت، سخن گفت! او که پیش از حضور در جمع اعضای شورای روابط خارجی آمریکا، جک لو وزیر خزانه داری آمریکا را در پشت درهای بسته ملاقات کرده بود، با ناامید شدن از عمل کردن مقامات آمریکایی به تعهدات خود بر اساس برجام، در جمع اعضای شورای روابط خارجی زبان به شکایت گشود. سیف سپس در گفتگو با تلویزیون بلومبرگ، پرده از فاجعه عمیق تری برداشت و گفت:« توافق هسته‌ای ایران و گروه 1+5 موسوم به برجام، تا کنون « تقریباً هیچ» دستاورد اقتصادی برای تهران در بر نداشته است. ایران سه ماه بعد از اجرای شدن برجام، توان دست‌یابی به 100 میلیارد دلار دارایی ضبط‌شده‌اش در خارج از کشور را نداشته و برای پرداخت صورت‌حساب‌هایش در مبادلات خارجی به دنبال راهی برای استفاده از دلار است.» سیف در بخش دیگری از سخنان خود بر لزوم عمل امریکا به تعهداتش در این زمینه تاکید کرده بود.

سخنان تلخ و ناراحت کننده سیف، خیلی زود با واکنش سخت و فوری مقامات ایالات متحده روبرو شد. ابتدا جک لو وزیر خزانه داری آمریکا که با سیف دیدار کرده بود رسما اعلام کرد که آمریکا به همه تعهدات پولی و مالی خود تحت برجام عمل کرده و دیگر تعهدی را در قبال ایران ندارد. سپس جان ارنست سخنگوی کاخ سفید پا را فراتر گذاشته، اعلام کرد که اصلا قرار نبوده طبق برجام امکان دسترسی ایران به سیستم مالی آمریکا باز شود! جان کربی سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا هم آب پاکی را روی دست دولتمردان ایرانی ریخت و اعلام کرد که «آمریکا نیازی نمی بینید تا اقدامات بیشتری در خصوص اجرای برجام انجام دهد.». این یعنی آنکه بر خلاف چیزی که جناب روحانی تصور کرده است، عمل جراحی بر روی بیمارِ مذکور- که کشور ایران باشد!- چندان هم موفقیت آمیز نبوده است و عنقریب است که بیمار مجدداً با خطرات جانی مهلکی روبرو شود. سخنان تکان دهنده و غیرمنتظره سیف با بایکوت کاملی در رسانه های اصلاح طلب و حامی دولت مواجه شد. با این حال، این مسئله در اصل قضیه تفاوتی ایجاد نخواهد کرد.

اصل قضیه این است که همانطور که روزنامه اعتماد در 22 اردیبهشت 94 گفته بود، شاید تمرکز بیش از حد جناب روحانی بر مسئله هسته ای برای نجات بیمار در معرض مرگ!، چندان درست نبوده است. بر خلاف آنچه آقای روحانی ترسیم می کند، تکیه بیش از حد دولت بر برچیدن سریع سانتریفیوژها و غفلت از بخش های واقعی اقتصاد کشور، نتایج مهلکی را برای اقتصاد ایران در پی داشته است. طبیعتاً نخستین نتیجه گره زدن یک بخش کاملاً غیرمرتبط با زیرساخت های اقتصادی-سانتریفیوژها- به اقتصاد کشور و قرار دادن آن به عنوان اولین اولویت اقتصادی!، قضاوت های غیرواقع بینانه و دون کیشوتی درباره واقعیت های اقتصادی کشور خواهد بود. همچنان که جناب رئیس جمهور طی سالهای گذشته بارها خبر عبور از رکود را اعلام نموده اند، ولی بعداً کاشف به عمل آمده که کشور نه تنها از رکود عبور نکرده، که رکود حاکم بر اقتصاد کشور در طول زمان، سنگین و سنگین تر شده است.

 به عنوان مثال، در حالی که سال گذشته جناب رئیس جمهور بارها علناً در تریبون های رسمی کشور، خبر «عبور از رکود» را اعلام کرده بود، به یکباره انتشار نامه سرگشاده چهار وزیر کابینه به رئیس جمهور، روحانی و رسانه های حامی دولت را در شوک عمیقی فرو برد. در متن نامه مذکور خطاب به جناب روحانی آمده بود:« براساس پیش‌بینی‌های بودجه‌ای شرکت‌ها که در بازار سرمایه موجود است و واقعیت‌های موجود در عملیات صنایع مختلف بورسی در برهه کنونی اگر به صورت ضرب‌الاجل و براساس قواعد حاکم در شرایط بحران اتخاذ تصمیم نگردد، بیم آن می‌رود که این رکود تبدیل به بحران و آنگاه بی‌اعتمادی شود که برای زدودن آثار آن شاید مدت‌ها وقت لازم باشد.»

حالا اما شاید زمان برای بحث در این حوزه ها نیز گذشته باشد. به زبانی دیگر، شاید اصلاً دیگر زمان دامن زدن به هیچ بحثی نباشد! حداقل برای دولت باید اینگونه باشد. پس از گذشت سه سال از حاکمیت دولت روحانی و با اجرایی شدن برجام، مردم تنها منتظر اقدامات عملی و عینی دولت در حوزه اقتصاد هستند. مردم می خواهند همانگونه که رئیس جمهور قول داده است، نتایج پر کردن قلب رآکتور اراک با بتن، انتقال اورانیوم غنی شده به خارج از کشور و اکسید کردن بخشی دیگر از آن، برچیده شدن سانتریفیوژهای نطنز و فردو و دادن تعهدات چنیدن ساله در حوزه هسته ای را در سر سفره خود ببینند! آفتاب تابان برجام، حالا باید به مدد روحانی بیاید و به راستی زمان آن رسیده است که جناب روحانی پس از سه سال چانه زنی خسته کننده با غربی ها، سال آخر دولت خود را کمتر چانه زنی کرده، تنها به برجام بگوید:«خورشید من برآی که وقت دمیدن است!»

با این حال، چون افسار خورشید مذکور، به کلی در دستان مبارک کدخدا قرار دارد، پیش بینی می شود روحانی در این زمینه با مشکلاتی- ولو اندک!- روبرو شود. مشکلاتی از قبیل لزوم خداحافظی همیشگی با رویای بازگشت پولهای بلوکه شده به ایران، خداحافظی با آرزوی برقرای تبادلات بانکی بین المللی، مشکلات اندکی در مسیر بازطراحی رآکتور اراک و چند مشکل کوچک دیگر از همین دست! خارج از هر گونه بیانِ طنزآمیز در این زمینه، با اظهارات اخیر مقامات ایالات متحده در پاسخ به ولی الله سیف، روحانی باید از هم اکنون با رویای برقرای تبادلات بانکی بین المللی و بازگشت پولهای بلوکه شده به کشور خداحافظی کند. همه اینها در حالی است که تمرکز بیش از حد وی و تیمش بر مذاکرات هسته ای، فرصت های زیادی برای انجام کارهای اقتصادی موثر در داخل کشور را از آنان گرفته است. به بیانی دیگر، خوش بینی بیش از حد جناب روحانی به طرف های غربی، راه را برای پیش بینی هر گونه سناریوی جایگزینی در صورت بدعهدی طرف غربی بسته است! این یعنی آنکه روحانی و تیمش حالا که با بدعهدی آشکار امریکا در روند اجرای برجام مواجه شده اند، به علت نداشتن سناریوی جایگزین در بخش اقتصادی، چاره ای جز ماستمالی خلف وعده های طرف آمریکایی را نخواهند داشت.

حاکمیت این نوع نگاه در مدیریت کلان دولت، به صورت اتوماتیک شانس اتخاذ هر گونه اقدام متقابل برای مقابله با بدعهدی طرف آمریکایی در خلال اجرای برجام را از بین خواهد برد. این در حالی است که همانطور که پیش از این ذکر شد، گره زدن تمامی مشکلات اقتصادی کشور به مسئله هسته ای در سه سال اخیر، از طرفی باعث شرطی شدن اقتصاد کشور نسبت به کوچکترین تحولات عرصه سیاست خارجی شده و از طرفی دیگر، باعث از کار افتادن بخش زیادی از بخش های اقتصادی شده است. غلامرضا مصباحی مقدم؛ اقتصاددان و از نمایندگان حامی دولت در مجلس نهم، خرداد ماه سال 94 در توصیف همین وضعیت گفته است:«من معتقدم دولت باید برای حل مشکلات کشور اولاً توجه را به طور عمده به داخل می‌برد یعنی عمده مشکلات ما در مدیریت کشور و مدیریت بخش اقتصادی و صنعتی کشور است... دولت اگر در مسئله هسته ای موفق هم بشود ما زمان را در دو سال گذشته از دست داده‌ایم چرا که در این دو سال می‌شد خیلی از کارها را انجام داد!»

دیگر تاثیر مخرب رویکرد اقتصادی آقای روحانی بر اقتصاد کشور، شرطی شدن بیش از حد اقتصاد داخلی به تکانه های موجود در عرصه سیاست خارجی است. به عنوان مثال، در همین روزهای گذشته و در نتیجه اظهارات آقای سیف در واشنگتن، اصلاح قیمتی شاخص بورس که در 6 روز معاملاتی تداوم یافته بود، با تشدید هیجانات منفی، بیشترین افت شاخص را از 26 اسفند 93 رقم زد. به این ترتیب بود که دقیقاً روز پس از اظهارات رئیس کل بانک مرکزی در واشنگتن، به جز 4 شرکت بزرگ پتروشیمی خلیج فارس ، سرمایه گذاری امید، فولاد خوزستان و سرمایه‌گذاری‌صندوق‌ بازنشستگی‌، همه شرکت های بزرگ بورس ( مخصوصا" مپنا، بانک ملت، پارسان، کشتیرانی ، فولاد مبارکه ، ملی مس ) با کاهش قیمت و گاه صف فروش سنگین و چندین میلیون سهمی روبرو شدند و شاخص با ریزش 1603 واحدی ضمن ثبت بیشترین سقوط روزانه سال ، به عدد 77 هزار و 984 واحدی عقب نشینی کرد.

حال سوال این است که تا کی قرار است این روند خسارت بار و فاجعه آفرین برای مدیریت اقتصادی کشور ادامه داشته باشد؟ به راستی آیا هنوز زمان کاهش خوش بینی جناب روحانی و تیمش به طرف های غربی فرا نرسیده است؟! آیا زمان آن فرا نرسیده است که حسن روحانی با دست کشیدن از نگاهِ مداوم به دستان کدخدا، دست بر زانوی خود گرفته، بلند شده و برای حل مشکلات اقتصادی در داخل کشور چاره ای بیندیشد؟! به راستی پس از افشاگری های تکان دهنده سیف درباره نتایج فضاحت بار برجام، مردم ایران قرار است بار دیگر در چه زمانی از نتایج محرمانه رویکردهای اقتصادی جناب روحانی آگاه شوند؟ به نظر می رسد با تاکید مداوم روحانی بر ادامه مسیر کدخداپرستی، باید برای دیدن پاسخ این سوال به ظاهر سخت، چشم انتظار انتخابات خرداد 96 بود!