مسعود پیرهادی
سازمان ملل یا سیرک قدرت؟
سازمان ملل متحد میراثی از آرمانهای بشر پس از دو جنگ جهانی بود؛ نهادی که قرار بود سایه شوم جنگ را از سر بشریت بردارد و مکانیسمی برای حفظ صلح و امنیت جهانی فراهم کند. فلسفه تأسیس جامعه ملل و پس از آن سازمان ملل، ساده و شریف بود: پیشگیری از تکرار فجایع. اما همان منشور صلحطلبانه از آغاز با دو قید ساختاری همراه شد؛ واگذاری «وظیفه اصلی» حفظ صلح به شورای امنیت و اعطای حق وتو به پنج قدرت بزرگ. این دو بند، امروز به نقطه ضعف بنیادین سازمان ملل تبدیل شده است؛ چراکه کافی است یکی از اعضای دائم ارادهای سیاسی داشته باشد تا شورا از ایفای مسئولیت بازبماند و جان هزاران انسان در گرو تعلل یا مصالحههای قدرت قرار گیرد.
نمونه اخیر آن را در بحران غزه دیدیم؛ قطعنامهای برای آتشبس فوری و بازگشت کمکهای بشردوستانه با حمایت گسترده اعضای شورا روی میز بود، اما با وتوی آمریکا بیاثر شد. این رفتار نه فقط نقض روح منشور، بلکه ضربهای عمیق به اعتبار شورای امنیت در افکار عمومی جهانی بود. یا فعالسازی مکانیسم ماشه برای کشوری که بعد از حمله به زیرساختهای هستهای هم کماکان خود را متعهد به ارتباط با آژانس انرژی اتمی میداند یعنی حنای سازمان ملل و سایر نهادهای بینالمللی دیگر رنگی ندارد یا بهتر بگوییم از ابتدا نداشت. به این ترتیب، نهادی که باید حافظ صلح باشد، به مجلسی برای توجیه سیاست قدرتها فروکاسته میشود.
سه نقد اساسی بر این ساختار وارد است: نخست، تناقض میان مأموریت و اختیار؛ جهانیان اختیار صلح را به شورایی سپردهاند که اعضای دائمش مجازند همان اختیار را معلق کنند. دوم، عدالت بینالمللی در عمل تابعی از زور و نفوذ قدرتها شده است و سوم، تکرار این ناکامیها سبب خستگی و بیاعتمادی افکار عمومی و نهایتا عادی شدن ظلم میشود؛ بدترین پیروزی ظالم آن است که جنایتش به رویدادی روزمره بدل شود.
از سوی دیگر، این پرسش همواره باقی است که چگونه برخی قدرتها که با وتوی خود مانع آتشبس میشوند، خود را نامزد یا سزاوار جایزه صلح معرفی میکنند؟
پاسخ را باید در روایتسازی رسانهای، سیاسی بودن جوایز بینالمللی و دوگانگی رفتار قدرتها جستوجو کرد. تاریخ نشان داده که اعطای جوایز، الزاما به معنای مشروعیت اخلاقی نیست، بلکه بیشتر تابع معادلات سیاست و روایت است.
با این حال، راهکارها روشن است: استفاده فعالتر از مکانیسم «اتحاد برای صلح» در مجمع عمومی، فشار دیپلماتیک و رسانهای هماهنگ، بهرهگیری از مراجع حقوقی بینالمللی برای ثبت و پیگیری جنایات، باز کردن مسیرهای انسانی حتی در دل جنگ، و نهایتا حرکت به سوی اصلاحات ساختاری در سازمان ملل و محدودسازی منطق وتو.
سازمان ملل با نیت جلوگیری از خونریزی زاده شد؛ اما امروز در معرض این خطر است که به ابزار مشروعیتبخشی به همان خونریزیها بدل شود. ایستادگی در برابر این روند، نه فقط وظیفه دولتها، بلکه مسئولیت رسانهها، نخبگان و افکار عمومی است. جلوگیری از عادیشدن ظلم و مطالبه اصلاحات، شرط آن است که نهاد بینالمللی به جای «سیرک قدرت»، بار دیگر به خانه صلح نزدیک شود.
ارسال نظر