از نجف تا کربلا، پاسخ تاریخی خداوند است به از حرم تا قتلگه… چگونه خدایی که یاد هاجر و اسماعیل را با سعی صفا و مروه ابدی ساخت نسبت به اضطرار دختر علی‌بن‌ابیطالب بی‌تفاوت بماند؟ چگونه دست غیب، زوار قبر اباعبدالله را شهر به شهر و کشور به کشور روانه جاده‌ها نکند در حالی که اهل بیت امام را شهر به شهر گرداند؟ شور این سینه‌ها پی چیست؟
 چرا قلب‌ها این‌گونه بی‌چون و چرا به جسم‌ها حکم می‌کنند که بار سفر را ببند و راهی شو؟ مگر می‌شود سینه فرزند رسول خدا زیر زانوی ناپاک‌زاده‌ای سفاک برود و خداوند سینه‌های خیل بنی‌آدم را شورش‌کده ولی خود نگرداند…
از نجف تا کربلا، از غدیر تا عاشوراست. جمع عزا و بیعت، جمع مظلومیت و ولایت؛ فریاد اینکه آن حسینی که کشته شد باید ولی امر مطلق و مطاع تمام خلق می‌بود.
 اربعین سفر بیعت است، شمایل یک قیام‌ است. نهضت است، نهضتی چند روزه و هرساله. اربعین جلوه آن روی حماسی عاشوراست. حسین جان! اگر جاودانگی یک نماد داشته باشد، آن تویی. اگر بخواهیم عشق را تنها با یک نام معرفی کنیم، آن نام توست.
 مفهوم آزادگی اگر تنها یک بانی داشته باشد، تنها شمایید. جز تو هیچ کس اینگونه از جهانی دیگر بر جهان ما حکمرانی نکرد. جز تو هیچ کس از پس مزارش، اینگونه در جهان زندگان زندگی نکرد. خدا را قدرت شش‌دانگ به نام شما زد، ما اما بی‌قدرتیم. اوضاع امروز ما، جز با نگاه شما سامان نمی‌یابد…
 روزهای منتهی به اربعین، تهران گویی خلوت‌تر شده بود؛ ایران عزاخانه توست و هرآنچه که نام تو با آن گره بخورد، همچون رودخانه‌های متصل به اقیانوس جاودانه خواهد بود…