مسعود پیرهادی
سیری در سیره غربزدگان
غربزدگی، پیش از آنکه تقلید از سبک زندگی بیگانه باشد، بریدن از ریشههای خویش است. ملتی که چشم به وعدههای کاخ سفید میدوزد، دیر یا زود، سقف خانهاش را با موشکهای همان کاخ بر سر خود ویران خواهد دید. آفت غربزدگی، در قالبهای فریبندهای چون دموکراسی، حقوق بشر و توسعه وارد میشود، اما حاصلش جز وابستگی، تحقیر و تسلیم نیست. تجربه کشورهایی چون لیبی، افغانستان و امروز سوریه، نشان داد که اعتماد به دشمن نهتنها آزادی نمیآورد، بلکه همان اندک استقلال را نیز میرباید. آنان که فکر میکنند نجات از استبداد با تکیه بر استعمار ممکن است، تنها تاریخ را ورق نزدهاند.
روزی که پرچمهای رنگارنگ گروههای مسلح یکییکی در محلههای حلب و حمص و درعا برافراشته شد و هیاهوی رسانههای غربی در حمایت از «انقلاب مردم سوریه» به اوج رسید، کمتر کسی تصور میکرد کار سوریه به چنین فرجامی برسد. جولانی، رهبر گروه تروریستی تحریرالشام، حالا احمد الشرع شده است؛ با کت و شلوار رسمی و لبخند دیپلماتیک، در دیدار با فرستادگان بینالمللی، از «آینده سوریه» سخن میگوید. اما پشت این لبخندها، همان دستهای خونآلود نهفته است؛ دستهایی که با چاقوی تکفیر، سینههای مردم این سرزمین را دریدند، و حالا از دریچه دیپلماسی، به دنبال قدرتاند.
سفرهای مکرر احمد الشرع به کشورهای حامی تروریسم و وعدههای ترامپ – که زمانی خروج بشار اسد را شرط ثبات میدانست – نهتنها صلح نیاورد، بلکه خاک سوریه را میان قدرتهای بیگانه تجزیه کرد. آن وعدهها، نه نشانه تدبیر، بلکه تلهای از جنس تحقیر بود. وقتی ارتش آمریکا رسما اعلام کرد که برای «محافظت از منابع نفتی» در سوریه باقی میماند، ترکیه مناطق شمالی را اشغال کرد و رژیم صهیونی بخش دیگری را غصب و بخشهای مهمتری را از بین برد، دیگر جای تردید نماند که در پس شعار «آزادی»، هدف چیزی جز تجزیه، نابودی و تاراج نبود.
درس سوریه برای ملتها روشن است: اگر پای دشمن به درون سرزمینت باز شود، نه امنیت میماند، نه اقتدار. اگر مرد میدان کنار گذاشته شود، مرد سیاست با لبخند دشمن، تاجی بر سر نخواهد نهاد، بلکه سرزمین را تقدیم خواهد کرد. اگر وفاداری به وطن جای خود را به اعتماد به سفارتخانهها دهد، سقوط حتمی است.
امروز، آنها که در آغاز به «بشار اسد باید برود» دل بستند، حالا با «احمد الشرع باید بماند» به استقبال سوریهای دیگر میروند؛ سوریهای که دیگر سوریه نیست.
ارسال نظر