جامعه‌پذیری‌ سیاسی‌ فرآیند مستمر یادگیری و انتقال ارزش‌ها، ایستارها، اعتقادات‌ و آداب‌ورسوم‌ اجتماعی سیاسی‌، از نسلی‌ به‌ نسل‌ دیگر است‌ که‌ به‌موجب‌ آن‌ افراد ضمن‌ آشنایی با نظام‌ سیاسی‌ و تا اندازه قابل‌توجهی ادراکشان از سیاست و واکنش‌هایشان نسبت به پدیده‌های سیاسی تعیین می‌شود. دانشگاه و احزاب سیاسی دو نهاد مهم در جامعه‌پذیری‌ سیاسی‌ در سطح عام و حکمرانی سیاسی در سطح خاص دارند. در هر جامعه‌ای، دانشگاه به‌عنوان نهاد انتقال‌دهنده فرهنگ نظام حاکم در جامعه، شناخته می‌شود. نقش و تأثیرگذاری این نهاد بر افکار و اندیشه‌های نوجوانان و جوانان انکارناپذیر است. دانشگاه به‌عنوان نهادی اجتماعی در قرن اخیر جایگاه شایسته‌ای در جامعه‌پذیری سیاسی، فرهنگ‌پذیری سیاسی و کمک به افراد در تعیین جایگاه و مقام اجتماعی آن‌ها داشته است. همچنین نهادها و احزاب سیاسی کارکرد دوگانه‌ای در جامعه‌پذیری سیاسی دارند، از یک‌سو به آگاهی‌بخشی سیاسی عامه مردم می‌پردازد، احزاب با تعیین دستور کار سیاسی و تعیین ارزش‌ها بدل به بخشی از فرهنگ سیاسی جامعه می‌شود. 

 
از سوی دیگر احزاب سیاسی زمینه نخبه پروری سیاسی و جذب نخبگان سیاسی را فراهم می‌سازند. احزاب سیاسی مدرن نخبگان فکر و علمی را شناسایی و متناسب با رهیافت سیاسی، فرهنگی و ایدئولوژیکی حزب، آن‌ها را آموزش می‌دهند. پس از جلب نخبگان و فعالان سیاسی و آموزش سیاسی جوانان و دانشجویان اقدام به تشکیل کادرهای فعال در زمینه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و… می‌کنند، تا بدین‌ طریق سیستم پویا و زنده را طرح‌ریزی و در طول فعالیت آن سیستم، کادرهای مجرب و کارآزموده را به جامعه تحویل داده، تا در رگه‌های حیات سیاسی کشور به جریان بیفتند.
نخبه پروری سیاسی و قرار گرفتن انسان‌های شایسته و توانمند در فرآیندهای کلان تصمیم‌گیری و مناصب سیاسی و اجرایی یکی از موضوعات بسیار مهم و راهبردی در نظام‌های سیاسی معاصر است که توسعه، پیشرفت و کارآمدی را در دستور کار خود قرار داده‌اند. 
​​​​​​​هر نظام سیاسی تلاش می‌کند کارگزاران و نخبگان سیاسی خود را بر مبنای مطلوبیت‌های عینی و نظری خود شناسایی و پرورش دهد. تعامل میان نهادهای سیاسی و علمی در حوزه جامعه‌پذیری سیاسی و نخبه پروری سیاسی، زمینه پرورش نخبگان سیاسی را فراهم می‌سازد، اگر فضای علمی برای مشارکت و کنش سیاسی دانشجویی  باز باشد و احزاب سیاسی برنامه مدونی در راستای جذب نخبگان فکر و علمی داشته باشند موجب جذب نخبگان فکری و سیاسی در نهادهای مهم جامعه می‌شود.
الگوی مطلوب نخبه پروری سیاسی چهار مرحله دارد. مرحله اول شناسایی نخبگان سیاسی، مرحله دوم پرورش و تربیت سیاسی، باید در این مرحله آموزش‌های سیاسی و مدیریتی به آن‌ها داده شود. مرحله سوم گزینش و به‌کارگیری نخبگان سیاسی در مناصب سیاسی، اجرایی و سیاست‌گذاری. مرحله چهارم پایش نخبگان سیاسی یعنی بهره‌گیری از تجارب و آموخته‌های کارگزاران و نخبگانی که در وضعیت فراغت از مسئولیت به سر می‌برند. یکی از مهم‌ترین مراحل نخبه پروری سیاسی آموزش سیاسی است. آموزش سیاسی منجر به افزایش آگاهی و سواد سیاسی کنشگران می‌شود. در کشورهای توسعه‌یافته دانشگاه‌ها نقش محوری در آموزش و تربیت نخبگان سیاسی دارند. نظام حکمرانی سیاسی دول مختلف در حوزه نخبه پروری سیاسی رهیافت‌های مختلفی دارند برای نمونه در «رهیافت آموزش سیاسی کثرت‌گرایی» چندین دانشگاه وظیفه جامعه‌پذیری سیاسی و نخبه پروری سیاسی را ایفا کنند برای نمونه در ایالت متحده حدود ۲۶۰ نهاد مختلف آموزشی در حوزه تربیت و آموزش نخبگان سیاسی فعال هستند و از بین آن‌ها ۱۲ دانشگاه نقش محوری در تربیت و آموزش نخبگان سیاسی دارد. همچنین در «رهیافت همگن‌سازی» تنها یک یا دو دانشگاه وظیفه تربیت نخبگان سیاسی را برای جامعه دارند. برای مثال در انگلیس دانشگاه آکسفورد و کمبریج، در مکزیک دانشگاه UNAM، یا در ژاپن دانشگاه توکیو مسئول اصلی آموزش نخبگان سیاسی در کشور است و تقریباً یک‌چهارم نخبگان کشور را این دانشگاه‌ها تربیت می‌کنند. در رهیافت «سیاسی و ایدئولوژیکی» مانند کشور چین، حکومت با کمک دانشگاه و نهادهای اجتماعی درصدد جامعه‌پذیری سیاسی و نخبه پروری سیاسی هستند. رهیافت نخبه پروری سیاسی در جمهوری اسلامی را می‌توان گفت تلفیقی از «رهیافت همگن‌سازی» و «سیاسی و ایدئولوژیکی» است که نخبه پروری سیاسی از طریق چند دانشگاه خاص سیاسی و ایدئولوژیک صورت می‌گیرد که دانشگاه‌های معتبر در آن جایگاهی ندارند. در کل نظام علمی و دانشگاهی کشور برنامه مدون و منظمی درزمینهٔ نخبه پروری سیاسی و آموزش سیاسی وجود ندارد.
از منظر زیگموند نیوتن، احزاب سیاسی به لحاظ اهداف و کارکردها به دو دسته احزاب برنامه‌دار و احزاب مصلحت‌گرا تقسیم می‌شوند. حزب مصلحت‌گرا به حزبی اطلاق می‌شود که برنامه و خط مشی خود را به موازات دگرگونی‌های سیاسی و اجتماعی در جامعه تغییر داده و خود را با شرایط زمان سازگار می‌سازد. چنین حزبی پایبندی به مرام سیاسی خاصی ندارد و سعی می‌کند اهداف خود را با نیازهای جامعه در یک‌زمان به‌خصوص تطبیق دهد. این حزب برنامه‌های جامع و درازمدت ندارد و کوشش می‌کند که برای مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، با توجه به اقتضای زمان و مکان راه‌حل‌هایی بدهد. در مقابل، حزب برنامه‌دار، حزبی است که دارای برنامه‌ای جامع و درازمدت بوده و راه‌حل‌هایی اساسی برای مشکلات جامعه طرح می‌کند. یکی از مهم‌ترین کارکردهای احزاب سیاسی برنامه‌دار شناسایی، آموزش و جذب نخبگان سیاسی از فضاهای دانشگاهی، دینی، محله‌ای و … است. زمانی که یک حزب نهادمند باشد به این معنا که یک حزب سیاسی به‌عنوان یک نهادی باشد که نخبگان بتوانند به ساختار آن ورود پیدا کنند و سرمایه اجتماعی در آن جریان داشته باشد و شبکه‌سازی سیاسی در آن صورت بگیرد، کارایی و اثربخشی بیشتری در نظام سیاسی کشور خواهد داشت.
نخبه پروری سیاسی در ادبیات نظری با گردش نخبگان مفهوم‌پردازی می‌شود و این ادبیات لازمه تعادل و تثبیت سیاسی جامعه را توجه به نخبگان جدید و جذب آن‌ها در سیستم اجتماعی و سیاسی می‌دانند. پاره‌تو بر این باور است که در جامعه نخبگانی هستند که از طبقات پایین خودشان را بالا می‌کشند نوعی تعادل در سیستم اجتماعی به وجود می‌آید. اگر نخبگان حکومتی نتوانند راهی برای جذب افراد نخبه بیابند عدم تعادل در نظام سیاسی اتفاق می‌افتد، این عدم تعادل از طریق بازکردن فضاهای تازه و جذب نخبگان در بدنه در مسیرهای تحرک اجتماعی ترمیم می‌شود. تحلیل این نظریات نشان می‌دهد که نخبه‌پروری سیاسی و توجه به دانشجویان و جوانان نخبه از کارکردهای مهم نهادهای سیاسی است. بااین‌حال بعضی از نظریات بر سلطه اقلیت نخبگان بر اکثریت تکیه دارند و جذب و پرورش نخبگان سیاسی و نخبه پروری سیاسی تکیه ندارند. به نظر موسکا هیچ نظم اجتماعی بدون وجود یک اقلیت مسلط سیاسی سازمان‌یافته امکان‌پذیر نیست و همیشه در عمل اقلیتی وجود دارد که بر اکثریتی حکومت می‌کند. امروزه میان نخبگان قدرت در سیاست، اقتصاد و ارتش، نوعی اتحاد و یگانگی وجود دارد و آن‌ها منافع و علائق مشترکی دارند، درنتیجه یگانگی و منافع مشترک، کلیه مقام‌های اداری جامعه را در اختیار خود می‌گیرند این با هم هیچ‌گونه تزاحمی ندارند و وابستگی‌های شخصی وجود دارد که نخبگان را به یکدیگر پیوند داده و از توده مردم متمایز می‌سازد.
وجود تشکل‌های سیاسی جوانان و دانشجویان در جامعه به‌عنوان منبعی برای تقویت و بازتوانی احزاب و نهادهای سیاسی در جامعه است و تزریق نخبگان سیاسی عرصه دانشگاهی به نهادهای سیاسی موجب تثبیت و تعادل سیاسی در جامعه می‌شود. به نظر من دانشجویان فعال سیاسی بعد از فارغ‌التحصیلی به سه گروه تقسیم می‌شوند: «کنشگران فعال» که مسیر توسعه سیاسی را طی می‌کنند و بعد از فارغ‌التحصیلی نیز در مدارج بالای سلسله مراتب مشارکت سیاسی دارند به‌طوری‌که این افراد جذب نهادهای دولتی، سیاسی و رسانه‌ای شده‌اند و به‌عنوان حکمران، مدیر، کارشناس فعالیت می‌کنند که البته تعداد آن‌ها محدود است، «کنشگران محلی‌گرا» این کنشگران سیاسی در مسیر توسعه سیاسی گام برنداشته‌اند و کنش سیاسی آن‌ها محدود به محله یا موقعیت جغرافیایی کوچک است یا اثربخشی فعالیت سیاسی آن‌ها با برد کم می‌باشد یا در حوزه فضای سایبر کنشگری سیاسی و گفتمانی دارند و «کنشگران منفعل» بعد از فارغ‌التحصیلی کنش سیاسی خاصی ندارند و تنها پیگیر اخبار سیاسی از طریق رسانه‌های جمعی هستند. بخش قابل‌ملاحظه‌ای از دانشجویان دغدغه مند سیاسی و فعالین تشکل‌های دانشجویی در این گروه جای می‌گیرند. پدیده حرکت از کنش سیاسی فعالانه به کنش سیاسی منفعلانه و همچنین حرکت از کنش ارتباطی شبه رسمی سیاسی به عدم کنش ارتباطی در نتیجه «عدم نخبه‌پروری سیاسی دانشگاه و فضاهای علمی» و «عدم نخبه‌پروری سیاسی احزاب و نهادهای سیاسی» به وجود می‌آید.
عدم نخبه‌پروری سیاسی، پیامدهای اجتماعی، سیاسی و روان‌شناختی «احساس ابزارشدگی»، «بیگانگی سیاسی»، «فرار نخبگان»، «سیاست‌زدگی و سیاست‌گریزی» و «کنش سیاسی فردگرایانه» دارد. دانشجویان فعال سیاسی بعد از خروج از دانشگاه به این نتیجه می‌رسند که در دوران دانشجویی احزاب سیاسی به آن‌ها به‌عنوان ابزاری برای دستیابی به اهداف سیاسی و تبلیغاتی نگاه کرده است. عدم نخبه‌پروری سیاسی دانشگاه و احزاب سیاسی موجب رهاشدگی دانشجویان بعد از فارغ‌التحصیلی می‌شود، به‌طوری‌که آن‌ها تعاملات سیاسی و اثربخشی سیاسی را از دست می‌دهند و دچار بیگانگی و انزوای سیاسی می‌شوند. به این معنا در فضای سیاسی احساس بی‌قدرتی می‌کنند، یک نگاه تنفرآمیز نسبت به سیاست و فضای سیاسی جامعه پیدا می‌کنند و درنهایت دچار انزوای سیاسی می‌شوند. یا برخی از دانشجویان فعال سیاسی بعد از فارغ‌التحصیلی به دلیل عدم نخبه‌پروری سیاسی دچار کنش سیاسی فردگرایانه می‌شوند. به این معنا که این گروه به لحاظ فکری و ایدئولوژیک وابستگی و تعلق حزبی و سیاسی دارند ولی به لحاظ ساختاری وابستگی و تعلق حزبی ندارند. به دلیل عدم نخبه‌پروری سیاسی و درهای بسته ساختار احزاب سیاسی موجب شده است تا فعالین تشکل‌های دانشجویی کنش سیاسی فردگرایانه داشته باشند. در کشورهایی که امکان جذب و به‌کارگیری نخبگان خود ندارند، آن‌ها وارد چرخه کاری و فکری سایر کشورها می‌شوند، یکی از مهم‌ترین پیامدهای عدم نخبه‌پروری سیاسی در کشور فرار نخبگان سیاسی و فکری به سایر کشورها است. نخبه‌پروری سیاسی و جذب نخبگان سیاسی در نهادهای سیاسی، دولتی و حکومتی موجب ایجاد تعادل در نگرش‌ها و باورهای سیاسی فرد می‌شود بااین‌حال اگر نخبه‌پروری سیاسی صورت نگیرد در حالت افراطی منجر به سیاست‌زدگی می‌شود به‌طوری‌که دیدگاه‌ها و نگرش‌های سیاسی افراطی نسبت به جامعه پیدا می‌کند و در حالت تفریطی از سیاست‌گریزان می‌شود و سعی می‌کند دخالتی در مسائل سیاسی و اجتماعی جامعه نداشته باشد و به یک فرد منزوی در امر سیاست تبدیل می‌شود.
در حال حاضر درزمینهٔ نخبگان سیاسی دچار بحران جدی هستیم. ضرورت پرداخت به موضوع مهم نخبه‌پروری سیاسی در فضای علمی و دانشگاهی احساس می‌شود. همچنین احزاب رسمی در کشورهای توسعه‌یافته سیاسی شاخه جوانان دارند و هدف آن‌ها شناسایی و جذب نخبگان سیاسی است. این مهم باید به جد پیگیری شود.
احزاب سیاسی برای تأمین نیرو و پرورش آن‌ها برای پست‌های دیپلماتیک باید به مسئله نخبه‌پروری، گردش نخبگان و پتانسیل نیروهای جوان توجه کنند. برای حصول به این مهم باید نهادسازی کرد. وجود نهاد آموزش‌وپرورش نخبگان سیاسی از دو منظر اهمیت دارد: ۱) به نخبه‌پروری سیاسی و آموزش سیاسی رسمیت می‌دهد ۲) نهادمندی به‌عنوان یکی از مهم‌ترین فاکتورهای سرمایه اجتماعی است و با نهادمندی نخبه‌پروری سیاسی و آموزش سیاسی می‌توان اعتماد نخبگان سیاسی جوان را جلب، سطح مشارکت سیاسی آن‌ها را ارتقاء و نخبگان سیاسی جوان را در سطح مختلف فرهنگی، اجتماعی و جغرافیایی شبکه‌سازی کرد.