به گزارش پارس به نقل از ایسنا، او این بار با جسارت مثال زدنی دست روی موضوعی گذاشته است که از دردهای پنهان جامعه محسوب می شود. از آن زخم های کهنه و عمیقی که به خاطر حفظ آنچه با عنوان اخلاقیات و یا آبرو تلقی می شود رازی مگو مانده است. در این فیلم درخشنده تجاوز، متجاوز، جامعه، حد حفظ آبرو، اخلاقیات، بی اخلاقی ها، سکوت بی جا و برخورد نسل ها در مواجه با یک مشکل را به چالش می کشد. به گزارش ایسنا، قانون در ادامه نوشت: در گفت وگویی که در دفتر کار خانم درخشنده با او داشتیم بیشتر در باب" موضوع فیلم" سخن گفتیم تا ساختارهای فیلم سازی اش.

 

پوران درخشنده به عنوان کارگردانی شناخته می شود که فیلم های اجتماعی ساخته است و اغلب دست روی سوژه هایی می گذارد که با فضای حال جامعه اش همگونی دارد. اما در فیلم۳۹; هیس… دخترها فریاد نمی زند۳۹; دست روی سوژه ای می گذارد که نه تنها برای نظام فرهنگی بلکه برای بیش تر مردم نیز تابو تلقی می شود. شجاعت و جسارت پرداختن به این موضوع قدیمی از کجا آمد؟ چه شد که فکر کردید جامعه پذیرای رودرویی با این مشکل است؟

من فکر کردم که این درد خیلی فراگیر شده است و دارد یک وجود را نابود می کند و به مردم کشورم آسیب روحی روانی می رساند، بنابر احساس وظیفه و حس تکلیفی که داشتم کار روی این موضوع را شروع کردم و حتی با عدم وجود شرایط لازم سکوت نکردم و پای ممیزی ها و توقیف فیلم ایستادم، سرمایه خودم را به خطر انداختم تا این فیلم را جلو ببرم. در واقع تهیه و کارگردانی این فیلم را وظیفه دانستم.

 

این احساس وظیفه با وجود قدیمی بودن این معضل چرا الان به سراغتان آمد؟

دغدغه این فیلم از سال ۶۸ با رسیدن سرگذشتی از آن سال ها که درباره موضوع تجاوز به دستم رسید و در ادامه با شنیدن داستان های زندگی افرادی که می خواستند سرگذشت شان را به فیلم تبدیل کنم تا مردم با دردشان آشنا شوند به سراغم آمد، اما به دلیل فراهم نبودن شرایط لازم این موضوع سال ها در گوشه ذهن من ماند و به ساختن فیلم های دیگری پرداختم تا جایی که احساس کردم زمان ساخت فیلم رسیده و در آن موقع تحقیقاتم را گسترش دادم و گستردگی تحقیقاتم به جایی رسید تا مطمئن شدم که قطعا به هر قیمتی می خواهم این فیلم را بسازم. حتی اصلاحاتی به فیلمنامه خورد. اما در مجموع من با تمام سعی و کوشش خواستم که از کنار خط قرمز ها عبور کنم و فیلمی را بسازم که با کمترین آسیب ممکن آدم هایی را که در درون ضجه می زنند و درد روح و روان -که نمود بیرونی ندارد- نابودشان کرده است به دیگر انسان هایی که آن ها را ندیدند و نشنیدند نشان بدهم.

 

این فیلم به جز گوشزد کردن معضل تجاوز راهکاری را هم ارائه داده است؟

من فقط خواستم که عمق فاجعه را نشان دهم. راهکار را باید کسانی که مسئولیت دارند پیدا کنند. همین که بدانیم فاجعه ای در کار است مثل زمانی که می دانیم وقوع زلزله نزدیک است و در نقاطی که گسل وجود دارد نباید ساخت و ساز الکی صورت بگیرد. کسانی که مجوز می دهند باید دستور ساخت خانه های محکم تری بدهند. وقتی که نشان می دهیم و کارشناسی می کنیم که این فاجعه وجود دارد و عمق را نشان بدهیم از آن به بعد هر کاری که بخواهند انجام دهند با یک نظارت جامع باید انجانم بدهند. وظیفه هنرمند این نیست که راه کار ارائه بدهد. وظیفه اش این است که درد را نشان بدهد و راه کار حل این مشکل دست کسان دیگر است.

 

آیا ‍ پس از اکران فیلم از طرف نهادهای مدنی و مددکاران اجتماعی بازخوردی گرفته اید؟

با ایمیل ها و یاددداشت هایی که از دیگران به من رسیده احساس می کنم که مردم به خودشان آمده اند و حس می کنند که وقت آن رسیده که کاری انجام بدهند. تحت تاثیر این فیلم به نقطه ای رسیده اند که بخواهند ترس از آبرو را جور دیگری تعبیر کنند. ببینند ترس از آبرو چیست و کجا باید تعریفش کرد و کجا باید قدم دیگری برداشت. این دردیست که در همه جوامع وجود دارد اما جامعه ما اخلاق مدار است و کمک به این موضوع را مورد توجه قرار می دهد. این همه مسائلی ست که زیر پوست شهر جریان دارد و به شدت رشد می کند ولی عمق فاجعه را نمی دانیم.

 

از دید منتقدان جدی سینما عواملی که می شد رعایت بشود تا فیلم خوش ساخت تر از آب در بیاد نادیده گرفته شده است مثل فلاش بک ها و دکور مدرنی که در فضای گذشته توی ذوق می خورد. چرا؟

من خیلی وفادار نبودم که قدمتی را نشان داده بدهم. گرچه قدمتی وجود داشت اما این موضوع زمان و مکان ندارد که بخواهیم با حساسیت زیاد روی آن موضوع زمانی را برایش مشخص کنیم. کم نیستند آدم های متجاوزی که به چندین تجاوزشان در گذشته اعتراف می کنند و اعدام هم می شوند اما من می خواهم بگویم دغدغه اصلی من موضوع فیلم بود.

 

نشان دادن درد در تمام فیلم جریان دارد و مخاطبان تحت تاثیر تمام صحنه های فیلم قرار می گیرند با این وجود پایان غم انگیز فیلم چه لزومی داشت؟

این قصاص قربانیست که خانواده باید آن را متحمل شود و قصاص اجتماعی در واقع همین است. این دختر قربانی می شود و جانش را از دست می دهد تا بقیه دخترها در سلامت و در آرامش بمانند. شیرین با فریاد خودش فضا را برای بهتر زیستن باقی دخترها آماده می کند. او می خواهد بقیه را متوجه کند که داستان تمام نمی شود بلکه زنگ خطری به صدا درآمده است که همه باید به آن توجه کنیم.

 

منتقدان ابراز می کنند که حضور کوتاه چهره های شناخته شده و استفاده از بازیگران نام آشنا برخلاف فیلم های سابق شما در این اثر اتفاق افتاده است. آیا این یک تغییر رویه در فیلم سازی شما خواهد بود؟

دلیل این انتخاب ها این بود که با استفاده از بازیگران محبوب بهتر پیام فیلم را منتقل کنیم. برای من مهم بود که شهاب حسینی در نقش بازپرس بازی کند و مهم بود که بابک حمیدیان نقش متجاوز را ایفا کند. در مورد مریلا زارعی و سایر بازیگران هم به همین صورت بود. بنابراین اهمیت بالایی داشت که چهره های شناخته شده در کنار این مظلومیت قرار بگیرند تا فریاد فیلم به گوش مخاطبان برسد. با این وجود طول ایفای نقش اهمیت چندانی ندارد. همه افرادی که در فیلم بازی کردند چه یک پلان و یا بیشتر هیچ کدام تیپ نبودند و شخصیت های واقعی جامعه را بازی می کردند.

 

مقابله ای در فیلم بین نقش های نیما صفایی و امیر آقایی انجام شده است. هر دو نقش در برابر موضوع فیلم در ابتدا گارد می گیرند. اما در ادامه نیما که نماینده نسل جدید است از غرور خود می گذرد و این اتفاق از نماینده نسل قبل سر نمی زند. این پیام مهمی در فیلم بود که به گفته منتقدان به خوبی پرداخت نشده است تا برای مخاطب عام قابل فهم باشد.

نظر من عکس این است. جوانی که در یک دوره جبهه می گیرد ولی در مواجهه با مظلومیت شیرین به یکباره تغییر موضع می دهد و در ادامه به دنبال حق این دختر می رود نماینده نسل حاضر است. جوان امروز بسیار آگاه است و با پوست و رگ و خون درد را احساس می کند و نگاه عرفی غلط گذشته را ندارد. مردهای متفاوتی در این قصه هستند. آنهایی که می خواهند به هر قیمتی آبروی خودشان را حفظ کنند یک گروه هستند و در مقابل گروهی هستند که در مواجهه با این مشکل به دنبال راه چاره هستند و در فکر پذیرفتن انسان های آسیب دیده می باشند. نگاه به جوان ها و مرد های جامعه در حال حاضر باید ارزشمندتر این باشد. دیدگاهی که در حال حاضر وجود دارد بسیار مثبت است.

 

شما فریاد اول را زدید. با توجه به تغییرات احتمالی در ساختار وزارت ارشاد و معاونت سینمایی فکر می کند تا چه اندازه کارگردان ها به سمت تولید این دست فیلم های اجتماعی می روند؟ آیا اصلا موقعیتی برای ساخت مجدد چنین آثاری وجود دارد؟

من خیلی امیدوارم که فضا باز بشود. به بعضی از وزرای پیشنهادی امید زیادی می رود. برای مثال" محمد علی نجفی" که برای آموزش و پرورش معرفی شده گزینه مناسبی است. ایشان با بلندنظری حتما فضای بهتری را ایجاد می کند. امید من این است که درد ها و دمل های چرکین جامعه که موضوع فیلم یکی از آن هاست از طرف همه ما اجازه رشد پیدا نکنند. باید با کار فرهنگی و همچنین ابزار قدرتمند سینما به طرف آگاهی مردم حرکت کنیم تا با بلند شدن قامت فکر و اندیشه دیگر جنسیت افراد ملاک اهمیت نباشد. در واقع عرصه اندیشه جنسیت نمی شناسد بنابراین ارزش واقعی معنای انسان بودن است.

 

انتخاب بابک حمیدیان چگونه صورت گرفت و چه ملاکی باعث انتخاب ایشان شد؟ با بازیگران دیگری هم در مورد نقش صحبت شده بود؟ چه کسانی نقش را نپذیرفتند؟

اهمیت چندانی ندارد که چه کسانی نقش را نپذیرفتند. این که چه کسی نقش را پذیرفته مهم است. به هر حال تفکراتی که در جامعه ما هست حتما در میان بازیگران هم وجود دارد. هنرمند کسی است که فرزند زمانه خودش باشد و دغدغه داشته باشد. هنرمند باید دردهای درونی جامعه اش را احساس کند و به عنوان شخصی که شناخته شده هست در سطح اجتماع به طرح پرسش بپردازد. هنرمند باید در رنج بشر سهیم باشد و بابک حمیدیان به عنوان یک هنرمند خلاق و توانمند آمد و به درخواست ما برای ایفای این نقش جواب مثبت داد و به زیباترین و هنرمندانه ترین شکل به این نقش جان بخشید. حمیدیان با هنرمندی خودش باوری صحیح از شخصیت" مراد" به وجود آورد و همذات پنداری مناسبی را در مخاطبان ایجاد کرد.

 

بر می گردیم به موضوع فیلم. حساسیت ها در مورد موضوع" هیس" حتما از طرف مردم و هم از طرف مسئولان وجود داشته است. چطور از سد این حساسیت ها و فشار های احتمالی آن گذشتید؟

با توکل بر خدا. من فقط از خدا خواستم که به من کمک کند و در این مسیر مرا تنها نگذارد. اتفاقا خدا در تمام طول این مسیر مرا همراهی و هدایت کرد و تنهایم نگذاشت. بعد از آن هم استقبال مردم لطف خدا بود. مردم چیزی را دیدند که مدت ها بود می خواستند فریادش بزنند و این اعتمادی که بین مردم و فیلم به وجود آمد لطف خدا بود. مردم احساس وظیفه کردند و متوجه شدند در هر جایگاهی که هستند به عنوان همسر یا پدر و مادر باید نقش خودشان را برای بهبود اوضاع جامعه ایفا کنند.

 

واکنش نهاد هایی که در طول فیلم با شما همکاری می کردند مثل قوه قضاییه یا نیروی انتظامی بعد از خواندن فیلم نامه چه بود؟

به نظرم رسید که آنها هم به نوعی می خواستند مسئولانه برخورد کنند اما در هر صورت معذوریت هایی داشتند و خیلی با فیلم نامه و موضوع آن کلنجار رفتند. من هم به دلیل این که می خواستم این فیلم ساخته بشود به خیلی حرف ها گوش دادم خیلی از فشار ها را تحمل کردم تا توانستم از کنار حرف ها بگذرم و البته خدا هم خیلی کمک کرد.

 

در طول جشنواره و با حذف فیلم از بخش داوری گفتید که « هیس… حالا موقع حرف زدن نیست» حالا با توجه به بازخوردی که از مخاطبان گرفتید آیا فکر نمی کنید که موقع حرف زدن است؟

چیزی که می خواستم بگویم این است که آنچه جایگاه آدم را مشخص می کند تعالی اندیشه اوست و جنسیت اهمیت ندارد. وقتی که خدا انسان را خلق می کند اندیشه مردانه و زنانه در کسی قرار نمی دهد. اما برتری اندیشه را در وجود کسی قرار می دهد که انسان برتری است و اندیشه برتری کسب کرده است. وقتی که جنسیتی ظلمی را به جنس مخالف می کند و از این حربه استفاده می کند که زن نمی تواند حرف بزند و آبرویش در خطر است من آمدم تا بگویم که مرد باید دیدگاهش را نسبت به این موضوع تغییر دهد. این فیلم به شأن انسان پرداخته است. یک انسان باید خیلی پست و حقیر باشد که از ضعف کسی استفاده کند و به ظلم هایش ادامه بدهد. وقتی که گفتم هیس اینجا جایش نیست می خواستم بگویم که فیلم این حرف ها را برای گفتن دارد. حالا هم به مردم می گویم که آنها باید درد را ببینند و اگر کسی درد را ببیند و روی آن سرپوش بگذارد فردا باید جواب پس بدهد. ما می خواهیم در برابر ظلم قرار بگیریم نه اینکه خودمان به عنوان ظالم شناخته شویم.