به گزارش پارس به نقل از مشرق، محسن مخملباف اخیرا میهمان افتخاری رژیم صهیونیستی بود و پس از اکران فیلمش در صحبت هایی حقیرانه مدعی شد که ما باید به اشتباهمان در مورد دشمنی با صهیونیست ها اذعان کنیم و از آنها خواهش کنیم تا به ایران حمله نکنند. حرف هایی که حتی موجب تفر اپوزیسیون خارج نشین هم شد و به نقد دیدگاه او پرداختند.

محسن مخملباف در سال ۱۳۳۶ در تهران، نویسنده و کارگردان است. مخملباف فعالیت سینمایی خود را در سال ۱۳۶۰ با نوشتن فیلمنامه « توجیه» آغاز کرد و در دهه ۶۰ یکی از پرکارترین سینماگران بود. در بین آثار او کمتر می توان شباهتی پیدا کرد. تنوع سلیقه و دیدگاه در تک تک فیلم های او دیده می شود و منتقدان هیچگاه نتوانستند شخصیت سینمایی مخملباف را بشناسند. او در هر فیلم دیدگاهش ۱۸۰ درجه تغییر کرده است. مخملباف پدر سمیرا، حنا و میثم مخملباف (فیلم بردار) و همسر مرضیه مشکینی است. مخملباف در حال حاضر به همراه همسرش مرضیه مشکینی (همسر اول وی فاطمه مشکینی، خواهر مرضیه بر اثر آتش سوزی درگذشت) و فرزندانش، سمیرا، حنا و میثم در اروپا زندگی می کند.

وی که ریاست ستاد میرحسین موسوی را در انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ در خارج به عهده داشت، بعد از انتخابات و اقدامات براندازانه علیه نظام اسلامی از جمله افراد فعال فتنه بوده و با اطلاعیه ها، راه اندازی میتینگ ها، سخنرانی ها و دیدارهای متعدد تلاش کرد در خدمت نظام سلطه جهانی و علیه انقلاب و اسلام تا حدی که توان داشت، اقدام کند.

مخملباف که فیلم های بسیاری را کارگردانی کرده است، به مرور زمان چنان دستخوش تغییر به طرف لیبرالیزم شده که از فیلم « توبه نصوح» به « سکس و فلسفه» رسیده است.

شهید سیدمرتضی آوینی با شناختی که از محسن مخملباف داشته، در کتاب آینه جادو به نقد افکار و آثار وی پرداخته و عاقبت سقوط وی را پیش بینی کرده است. سید شهیدان اهل قلم درباره هویت زدایی از انقلاب توسط مخملباف می نویسد:

« پیش قراولان ایجاد آن فضای مغشوشی که امکان ازاله هویت از انقلاب را رفته رفته فراهم کنند باید افرادی باشند ظاهراً منتسب به خود انقلاب و باطناً پیوسته با دشمن. محسن مخملباف یکی از بهترین کسانی بود که می توانست این وظیفه را بر عهده بگیرد؛ سیاه اندیشی و عصبیت او سال ها بود خود را در فیلم هایش به ظهور رسانده و گرگ ها را در کمین او نشانده بود. یک تحلیل درست از جلوه های تحولات فکری او در فیلم هایش می توانست به خوبی نشان دهد مخملباف خودش نیز به همان دور باطلی گرفتار آمده است که « بای سیکل ران» در آن رکاب می زد و به مقصد نمی رسید. دیگر پرسوناژهای او نیز به مقصد نرسیدند، نه دستفروش، نه حاجی و نه دیگران» .

شهید آوینی، سال ها پیش، سقوط مخملباف به دامن شیطان را پیش بینی نموده و در نقد فیلم دستفروش می نویسد:

« فیلم « دستفروش» (آینه نابه خود مخملباف) نشان می داد دیگر میان او و تفکر دینی هیچ پیوندی نمانده است و هرچه هست، به تلنگری فروخواهد ریخت و مخملباف نیز در پرتگاهی خواهد افتاد که بسیاری دیگر فروغلتیده بودند و البته در عمق این پرتگاه، آغوشی شیطانی هم باز است که بازماندگان از قافله حق را می بلعد» .

شهید آوینی محتوای فیلم های مخملباف را نهیلیزم و سیاه اندیشی معرفی کرده و از اینکه امکانات در اختیار چنین فیلم سازانی قرار می گیرد، انتقاد می کند:

« وقتی به سینمای مخملباف می روی، باید قبول کنی یک ساعت و نیم از زندگی ات را در یک فضای آکنده از بدخلقی، عصبانیت، ظاهرگرایی، تردید، نهیلیزم مزمنِ بدخیم، سیاه اندیشی، سرگردانی و عوامفریبی سر کنی. اشکال کار اینجاست که وقتی کسی به اینجا می رسد، باز هم هیچ چیز مانع از آن نیست که امکانات سینما در اختیارش قرار بگیرد و فیلم بسازد، فیلم امکان اکران عمومی پیدا کند و آدم های بسیاری فیلم را تماشا کنند و بیماری های فیلمساز به آن کسانی که آمادگی دارند سرایت کند و مگر نه اینکه آقای مخملباف خودشان بارها گفته بودند فیلم، کارگردان را لو می دهد» .

محسن مخملباف که در تمام زندگی هنری اش، خود یک دیکتاتور به تمام معنا بوده است و حاضر بوده بمب به خودش ببندد و دیگری را بکشد؛ چراکه اندیشه ای مخالف او داشته است، حال امروز مخالف دیکتاتوری و موافق دموکراسی شده است (! )

وی در مخالفت با فیلم اجاره نشین ها در نامه ای به بهشتی مدیر کل وقت معاونت سینمایی وزارت ارشاد می نویسد:

« واقع قضیه این است که دو ساعت پیش که فیلم اجاره نشین ها را دیدم حاضر بودم به خودم نارنجک ببندم و مهرجویی را بغل کنم و با هم به آن دنیا برویم. اما یک ربع پیش که با قرآن استخاره کردم خوب آمد که به شما بگویم و نه به کس دیگر. ادای وظیفه کردم؛ ثواب یا گناه؛ آخرت خودتان را به دنیای دیگران نفروشید» .

مخملباف همانطور که شهید آوینی پیش بینی کرده بود، به واسطه افتادن در دامن مکتب لیبرالیزم، زندگی در غرب را بر زندگی در جوار وطن ترجیح داد؛ چرا که روح او دیگر با دین و دینداری سازگاری نداشت و نمی توانست در جامعه ای با حاکمیت دینی کنار بیاید.

مخملباف در طول اقامت در اروپا اقدام به ساخت فیلم هایی کرد که جز سیاه نمایی از اسلام و ایران و جامعه ایرانی و اسلامی چیزی نداشت و لذا این عملکرد چون به اهداف سلطه جهانی غرب کمک می کرد، وی به کرات مورد تقدیر غربیان قرار گرفته است. دادن نزدیک به ۴۰ جایزه به فیلم های محسن مخملباف در جشنواره های مختلف بین المللی حاصل سال ها خدمت صمیمانه وی به ناتوی فرهنگی بوده است.

مخملباف بعد از ساختن فیلم سکس و فلسفه در اظهارنظری سخیف و مضحک، ضعف سینمای ایران را عدم وجود سکس و خشونت دانسته و در مورد سانسور در سینمای ایران می گوید:

« سکس، خشونت و سیاست در سینمای ایران سانسور شده است، به همین دلیل فیلمسازان ایرانی سبک شاعرانه ای را توسعه بخشیده اند که باعث ضربه به سینما شده است» .

مخملباف که به قول دخترش ۶ ماه بعد از انقلاب، سیاست را رها کرده و به کارهای هنری می پردازد، یکباره در دوران انتخابات ریاست جمهوری دهم وارد عرصه سیاست شد و به طرفداری از موسوی پرداخت و مسئولیت ستاد این کاندیدا را در اروپا بر عهده گرفت.

مخملباف در سال ۸۸ از سوی اربابانش مأمور شد به سیاست برگردد. ورود وی بعد از سال ها به عرصه سیاسی این موضوع را به اذهان بیدار متبادر کرد که مأموریتی دیگر از سوی ناتوی فرهنگی به این ملیجک غرب محول شده است؛ تحلیلی که به سرعت رنگ واقعیت به خود گرفت. وی از جمله اپوزیسیون خارج نشینی بود که با تمام وجود برای برهم زدن نظم حاکم بر انتخابات ریاست جمهوری دهم تلاش می کردند و نیت شان ایجاد زمینه اغتشاش در داخل کشور و براندازی نظام بود.

بعد از انتخابات، اغتشاشات رقم خورد و در بستر این خشونت ها افرادی مثل مخملباف فعالیت های زیادی را در سطح بین المللی برای جلب حمایت سایر کشورها و سازمان های بین المللی از فتنه جویان، اراذل و اوباش سیاسی و اخلال گران انجام دادند.

مخملباف بعد از انتخابات ریاست جمهوری در مصاحبه ای به زعم خود به کالبدشکافی جنبش موسوم به سبز می پردازد. وی جنبش سبز را جنبشی مردمی معرفی کرده و سعی می کند نظام را در مقابل مردم عنوان کند.

وی که از همان اول انقلاب به خوی تندروانه، رادیکالیستی و خشن معروف بود، در این مصاحبه، یکی از راه های جنبش موسوم به سبز را در صورت عدم موفقیت، رادیکالیزم و بطور آشکار تروریزم را معرفی کرده است:

« بخشی از جنبش دست به اسلحه می برند؛ جوان ها، زخم خورده ها، رادیکالیزم کور، در ماه های آتی شاید عده ای به کردستان بروند، در جست و جوی اسلحه. و یک جنبش رادیکالیزم زیرزمینی ایجاد خواهد شد. این بسیار محتمل است»