پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- سارا شمیرانی- همه ما حتی اگر گذرمان هم به سازمان‌بهزیستی نیفتاده باشد، از گوشه و کنار شنیده‌ایم که شرایط فرزندخواندگی تا چه اندازه سخت و دشوار است. مراحل پیچیده و زمانبری که ممکن است خیلی از زوج‌ها را در میانه راه منصرف کند. زوج‌هایی که هر کدامشان احتمالا بالای ٣٠‌سال دارند، به مرور زمان پا به سن می‌گذارند و ممکن است از شوق و ذوق بچه‌دار شدنشان کاسته شود. از طرف دیگر بچه‌ها در بهزیستی بزرگ می‌شوند و با تنهایی خود سر می‌کنند و مراحل اداری اجازه نمی‌دهد که آنها خانواده‌ای داشته باشند. نداشتن تمکن مالی، تأکید زیاد زوج‌های نابارور به داشتن فرزند نوزاد و بدون سرپرست، بچه‌های زیادی را در لیست انتظار نگه داشته و اجازه نداده تا بهزیستی اتاق‌های خلوتی به خود ببیند. مصائب فرزندخواندگی آن‌قدر زیاد است که «طرح‌نو» اینبار سراغ این سوژه رفته و از دغدغه زوج‌های جوانی که قصد دارند کودکی را به فرزندی بپذیرند پرسیده است. دغدغه‌ای که گاهی تا ٦‌سال زمان نیاز دارد و درنهایت ممکن است به نتیجه‌ای هم نرسد.

شرایط سخت آدم را پشیمان می‌کند

الناز و همسرش ١٠ سالی است که ازدواج کرده‌اند و در زمینه بچه‌دار شدن با مشکل مواجه بوده‌اند. حالا هم تصمیم گرفته‌اند که از بهزیستی یک بچه بیاورند و بزرگ کنند اما آنها هم مثل خیلی از کسانی‌که وارد این چرخه می‌شوند و شرایط سخت فرزندخواندگی را می‌شنوند، پا پس کشیده‌اند و می‌خواهند بیشتر روی این موضوع فکر کنند. الناز می‌گوید: یک‌سال پیش بود که دکترها کاملا ناامیدمان کردند و گفتند که ما هیچ‌وقت نمی‌توانیم بچه‌دار شویم. از همان زمان بود که تصمیم گرفتیم بچه‌ای بیاوریم و بزرگ کنیم. البته پذیرفتن این قضیه کار ساده‌ای نبود اما چاره دیگری نداشتیم. چند نفر از دوستان و آشنایان هم همین مشکل را داشتند اما همه آنها به دلیل شرایط سخت فرزندخواندگی در میانه راه پشیمان شدند و انصراف دادند. یکی از دوستانمان گفته بود، برای این‌که بتوانیم فرزندی داشته باشیم باید یک سند ملکی یا مغازه‌ای به نام بچه کنید. خب واقعیت این است که این کار در توان ما نیست و ما جزو قشر متوسط جامعه هستیم و تازه یک خانه کوچک خریده‌ایم. شنیدن همین یک شرط هم باعث شد که کمی دودل شویم و باز بیشتر روی این قضیه فکر کنیم. البته کامل منصرف نشدیم و می‌خواهیم خودمان وارد کار شویم و ببینیم این شرایطی که از گوشه و کنار می‌شنویم تا چه اندازه واقعیت دارد.

اکثر زوج‌های نابارور به داشتن فرزند نوزاد تمایل دارند

الناز البته به بهزیستی کاملا حق می‌دهد که سختگیری به خرج دهد چون خیلی از خانواده‌ها ممکن است به دلایل مختلف یک بچه‌ای را به فرزندخواندگی بیاورند و بعد هم زندگی خوبی برایش درست نکنند. او البته تحت شرایطی می‌خواهد که فرزندی داشته باشد و معتقد است اگر هرکدام از اینها عملی نشود ممکن است قید بچه داشتن را برای همیشه بزند. او می‌گوید: اگر قرار باشد روزی بچه‌ای داشته باشم، ترجیح می‌دهم از نوزادی آن را پیش خودم بیاورم. هیچ‌وقت هم دلم نمی‌خواهد که این راز فاش شود و او بفهمد که بچه ما نیست. اگر از نوزادی پیش خودمان باشد قطعا عکس‌هایی خواهد داشت که او را دچار تردید نخواهد کرد. ترجیح می‌دهم بچه‌ای داشته باشم که پدر و مادرش را از دست داده باشد تا نگران بازپس‌گرفتنش نباشم. البته برایم خیلی مهم است که بدانم که پدرومادر او قبلا چه کاره بوده‌اند. او در ادامه توضیح می‌دهد که یکی از دوستانش با همین روش بچه‌ای را به فرزندخواندگی قبول کرده و بعد هم برای همیشه از ایران رفته تا کسی نباشد که این راز را برملا کند. الناز معتقد است ٩٠‌درصد زوج‌هایی که بچه‌دار نمی‌شوند، تحت همین شرایط مشابه ترجیح می‌دهند که بچه‌ای از بهزیستی بیاورند و بزرگ کنند.

کودکان بدسرپرست؟ هرگز!

شرایطی که الناز و همسرش برای خود گذاشته‌اند، مشابه دیگر زوج‌های ناباروری است که دوست دارند در زندگی خود بچه داشته باشند. البته این شرایط گزینه‌ها را به شدت محدود می‌کند چرا که نوزادان کمی در بهزیستی وجود دارند و متقاضی برای آنها هم بسیار زیاد است. علاقه زوج‌ها به داشتن فرزند نوزاد این سوال را به ذهن می‌آورد که طرح فرزندخواندگی کودکان بدسرپرست ممکن است مورد استقبال زوج‌های نابارور قرار نگیرد و نتیجه خاصی نداشته باشد. الناز درباره به سرپرستی گرفتن یک کودک بدسرپرست می‌گوید: کاملا حق می‌دهم که این بچه‌ها هم باید پدر و مادر داشته باشند و در خانواده‌های خوب بزرگ شوند اما واقعیت این است که من و همسرم آن‌قدر روح بزرگی نداریم که بتوانیم این کار را انجام دهیم. نه‌تنها ما که خیلی‌های دیگر هم مثل ما فکر می‌کنند. شاید این فکر یک تفکر اشتباه باشد اما به‌هرحال نمی‌توانم قبول کنم فرزندی را بزرگ کنم که هر لحظه ممکن است پدر یا مادرش ادعا کنند و او را از ما پس بگیرد. از طرفی دلم می‌خواهد از همان نوزادی فرزندم را با روش خودم تربیت کنم برای همین هم حاضر نیستم یک بچه بزرگ که در محیط‌های مختلف رشد کرده را به فرزندی قبول کنم. الناز البته معتقد است که خیلی از این فکرها ممکن است اشتباه باشد اما خیلی از افراد جامعه به آن دچار هستند و برای همین هم تعداد کمی از بچه‌ها به خانواده‌ها راه پیدا می‌کنند و اکثرا در بهزیستی بزرگ می‌شوند و آن‌جا می‌مانند.

الناز امیدوار است اگر یک زمانی جدی وارد مرحله فرزندخواندگی شدند خیلی سریع بتوانند فرزندی داشته باشند. او می‌گوید: خودم ٣٥‌سال دارم و همسرم ٤٠ ساله است. اگر قرار باشد ٥‌سال هم زمان صرف کنیم تا بتوانیم یک نوزاد را به خانه بیاوریم فکر می‌کنم دیر شده باشد. شاید بتوان به سختگیری‌های بهزیستی حق داد اما هیچ‌وقت نمی‌توانم درکی از این موضوع داشته باشم که چرا تا این حد باید مراحل اداری را طی کرد تا به یک خواسته رسید. الناز توضیح می‌دهد که طی این سال‌ها و در طول درمان‌هایی که انجام می‌داده، مشاوران مختلف در مراکز ناباروری آنها را به داشتن فرزند خوانده تشویق کرده‌اند اما مصیبت‌ها آن‌قدر زیاد است که ممکن است هرکسی را پشیمان کند.

 بنا‌به‌گفته مددکاران اجتماعی معمولا بین یک‌سال‌ونیم تا ٦‌سال زمان نیاز است تا یک کودک به خانواده‌ای سپرده شود. زمانی طولانی که ممکن است خیلی از خانواده‌ها را در میانه راه پشیمان کند یا شرایط را تغییر دهد. خیلی از زوج‌ها پس از طی‌کردن چنین مسیر سخت و زمانبری دلسرد شده و به سمت راه‌های‌ غیرقانونی برای گرفتن فرزند رفته‌اند. نمونه‌اش را مریم یکی دیگر از زوج‌های درخواست‌کننده مطرح می‌کند. او می‌گوید چند‌سال پیش یکی از دوستانمان بعد از طی‌کردن چند مرحله سخت و دشوار ناامید شد و سراغ بچه خریدن رفت. اتفاقا دردسر زیادی هم نکشید و توانست یک نوزاد را از یکی از محله‌های پایین شهر خریداری کند. البته پدر بچه به شدت اعتیاد داشت و در کل خانواده خوبی نداشت و معلوم هم نبود که بچه برای خودشان باشد اما دوستم ترجیح داد زودتر به نتیجه برسد و بعد هم برای همیشه به ترکیه مهاجرت کرد تا مشکلی پیش نیاد.

مریم می‌گوید، طی این مدت تحقیقات زیادی انجام داده است. مثلا این‌که می‌داند طبق آمار بهزیستی سالانه ٨٠٠ تا‌هزار کودک به خانواده‌ها سپرده می‌شوند. البته خودش ادامه می‌دهد تعداد متقاضیان فرزند خواندگی به مراتب بیش از این تعداد است و زوج‌های زیادی با تمام سختی‌ها همچنان تمایل دارند خانواده کوچک خود را با داشتن فرزند خوانده گسترش دهند. او در پایان معتقد است حالا که این تمایل از سمت زوج‌های نابارور وجود دارد، بد نیست بهزیستی هم یک بازنگری اساسی روی این مسأله داشته باشد و تلاش کند علاوه‌بر سختگیری‌های معقول، راهی برای آمدن بچه‌ها به خانواده‌ها باز کند و این روند را راحت‌تر کند.

راهکار؛ تسهیلات دولتی برای فرزندخواندگی به‌جای موانع

رمضانعلی قادری- سیستم مددکاری همواره مدافع طرح فرزندخواندگی بوده است. حال چه این فرزندخواندگی به‌صورت فرزندان بدسرپرست باشد یا بی‌سرپرست. می‌دانیم که درحال‌حاضر یکی از مشکلات اصلی بهزیستی نیز درخصوص همین کودکان است. کودکانی که از ابتدا هرگز رنگ خانواده را ندیده‌اند یا کسانی‌که زیر دست پدر و مادران بی‌تعهد رشد یافته‌اند. شاید حتی اگر با عمق بیشتری به این قضیه نگاه کنیم، می‌بینیم که کودکان بدسرپرست همواره با مشکلات حادتری نیز مواجه بوده‌اند. مشکلاتی که زندگی را برای آنها دشوار کرده و عاملی شده تا بچه‌ها به انواع و اقسام کارهایی که دوست نداشته‌اند کشیده شوند. بر همین اساس هم سال‌هاست که مدارس شبانه‌روزی برای حمایت و نگهداری از این کودکان راه‌اندازی شده است. هرچند این روش یک روش وارداتی از غرب است، اما مدت‌هاست که این کشورها هم درصدد جمع‌کردن مدارس شبانه‌روزی و جایگزینی آن با خانواده‌های داوطلب که مایلند هزینه‌های قابل‌قبول بپردازند، هستند. اما حدود ١٠ سالی است که ما عکس این راه را رفته‌ایم. مدارس شبانه‌روزی را به صورت خیریه‌ای گسترش دادیم و این قضیه باعث شد که بهزیستی شهرستان‌ها را تشویق به ایجاد این مدارس کند. اما واقعیت این است که این موسسات نمی‌توانند جای خانواده را بگیرند و درنهایت در چنین موسساتی، هر ١٠ بچه یک سرپرست دارد که از نظر عاطفی، روانی و... رسیدگی مناسبی به او صورت نمی‌گیرد. اما سیاست دیگری نیز درخصوص این کودکان وجود دارد و آن هم این است که بچه‌های بد یا بی‌سرپرست به اقوام یا فامیل نزدیک آنها داده شوند که از قدیم هم این کار مرسوم بوده است چنانچه درحال‌حاضر هم در برخی شهرستان‌های مرزی بچه بدسرپرستی نداریم که با خانواده‌ای که آزارش می‌دهند زندگی کند و اقوام، بچه را به منزل خود برده و از او مراقبت می‌کنند. اما درنهایت نکته‌ای که شایان ذکر است این‌که سرپرستی کودکان بدسرپرست شاید در جامعه ما با استقبال خوبی مواجه نشده باشد.

در بسیاری از کشورهای دنیا برای جلب‌توجه خانواده‌ها، دولت هزینه‌ای را به خانواده‌ها پرداخت می‌کند و سپس مددکارها به صورت مستمر به بررسی وضع کودکان در خانواده جدید می‌پردازند. باید این اتفاق  در داخل کشور ما بیفتد و خانواده‌ها بتوانند این کودکان و کمک به آنها را بپذیرند. از سویی موانع موجود در قوانین هم نکته‌ای است که دست و پای بسیاری از افرادی که خواهان پذیرش این بچه‌ها هستند را بسته است. این قوانین همچنان‌که باید قدرت نظارتی قوی برای حمایت از کودکان داشته باشند، باید بتوانند این امکان را نیز به خانواده‌ها بدهند که فرزند را راحت‌تر بپذیرند.  مواردی وجود دارد که موانع پذیرش فرزند توسط خانواده‌ای آن‌قدر زیاد بود و روند آن‌قدر طول کشیده که کودک به سن نوجوانی رسیده. این درحالی است که اوج سنی پذیرش بچه‌ها ٦ ماهگی آنهاست و بعد از ٦ ماه، کمتر کسی برای پذیرش می‌آید و این مشکلی است که بهزیستی با آن مواجه است. خانواده‌ها هم باید آموزش ببینند و تنها در این صورت است که ما می‌توانیم بچه‌های بهتر و با سلامت جسمی و روانی برای آینده داشته باشیم.

چرا زوج‌های نابارور بیشتر سرپرستی نوزادان را قبول می‌کنند؟  

عباس یزدانی- به سرپرستی گرفتن بچه‌های بدسرپرست، شاید در وهله اول طرح مناسبی به‌نظر نیاید و اینطور استنباط شود که زوج‌های نابارور بنا به دلایلی از آن حمایت نمی‌کنند، اما تجربه نشان داده به دلیل خیرخواهی و انساندوستی که در ذات ایرانی‌ها وجود دارد، این طرح با استقبال روبه‌رو می‌شود و خیلی از افراد برای به سرپرستی گرفتن این کودکان نیز اقدام خواهند کرد. البته اشکالی که می‌توان به این طرح وارد کرد و از نظر من لازم است تا هر چه سریع‌تر این مشکل مرتفع شود، مربوط به این موضوع است که کودکان بدسرپرست به دلیل شرایطی که والدینشان به آن دچار هستند ممکن است برای مدتی به خانواده‌ای سپرده شود و درصورتی‌که این مشکل مانند اعتیاد پدر درمان شود، بچه باید از خانواده جدید خود جدا شده و به خانه قبلی خود بازگردد. این موضوع از نظر روانی می‌تواند آسیب‌های جدی و جبران‌ناپذیری هم به کودک و هم به زوجی که سرپرستی کودک را قبول کرده‌اند، وارد کند چرا که در این مدت قطعا یک پیوند عاطفی ایجاد شده است. طبق عادت بد ما که البته بیشتر از عاطفی بودن سرچشمه می‌گیرد، ما همیشه در طول زندگی خود تلاش کردیم تا تمامیت یک چیزی را داشته باشیم. درواقع می‌خواهیم مالک بی‌چون‌وچرای یک چیز باشیم و به همین دلیل هم وقتی فرزند را از یک خانواده‌ای جدا می‌کنند همه‌چیز به حالت اضطرار در می‌آید و چند خانواده با آن درگیر می‌شود و از لحاظ روحی به شدت آسیب می‌بینند. براساس همین خصیصه است که خانواده‌ها زمانی‌که قرار است سرپرست کودکی را برعهده بگیرند، معمولا سراغ نوزادان می‌روند و ترجیح می‌دهند نوزادی را با خود به خانه بیاورند که پدر و مادرش فوت کرده باشند تا بعدا کسی مدعی بازپس‌گیری کودک نباشد. از طرف دیگر خانواده معمولا تلاش می‌کند تا چنین رازی هرگز برملا نشود و تا همیشه کودک از آن بی‌خبر باشد. البته در علوم روانشناسی و مددکاری به شدت پنهان‌کاری دراین‌باره نهی شده و ما هرگز خانواده‌ای را تشویق نمی‌کنیم که از فرزند خود گذشته را پنهان کنند. متاسفانه خیلی از زوج‌ها این کار را می‌کنند و حتی برای پنهان‌کردن این موضوع کشور خود را ترک می‌کنند تا کسی وجود نداشته باشد که رازشان را برملا کند. در تمامی مشاوره‌هایی که مددکاران ارایه می‌دهند این موضوع گوشزد می‌شود که پنهان کاری باورهای یک کودک را بهم می‌ریزد و چنانچه این راز آشکار شود کودک دیگر نمی‌تواند به والدین خود اعتماد کند. به همین دلیل است که ما در مشاوره‌ها سعی می‌کنیم زوج‌ها را قانع کنیم که یک کودک ١٠ساله هم می‌تواند به‌عنوان فرزندخوانده در خانه آنها حضور داشته باشد و نیازی نیست که حتما به سراغ نوزادان رفت تا بعضی رازها برای همیشه پنهان بماند. اگر زوج‌های نابارور با همین دو مورد، یعنی سن کودک و گذشته آن کنار بیایند مطمئن باشید که تمام کودکان بدسرپرست نیز وارد خانواده‌های خوب می‌شوند و می‌توانند از نعمت داشتن زندگی خوب بهره‌مند شوند. البته در این بین کمتر کردن مراحل اداری و بروکراسی بهزیستی هم موثر است و امیدواریم این پروسه زمانبر فرزندخواندگی کمی تقلیل پیدا کند. در برخی موارد یک خانواده ٦‌سال زمان صرف کردند تا بتوانند فرزندی داشته باشند. ما به بهزیستی در مورد خیلی از سختگیری‌ها حق داده‌ایم اما من فکر می‌کنم زمانبر بودن این فرآیند کمکی به بهبود وضع یک کودک نمی‌کند و بهتر است هر چه سریع‌تر تکلیف کودک و زوج‌ها زودتر مشخص شود.