به گزارش پارس به نقل از جام جم اگر بخواهیم شیوه برگزاری کنکور را در چند سال اخیر با 30 ـ 20 سال پیش مقایسه کنیم به یک کلیدواژه مهم می‌رسیم: اینترنت. الان اینترنت بدل به پل ارتباطی داوطلبان و سازمان سنجش شده است. ولی در دهه 80 و در غیاب فضای مجازی مردم کشورمان برای ارتباط با برگزارکنندگان به اداره پست مراجعه می‌کردند و روزنامه می‌خریدند.

 
در فصل خرداد که ذهن جوانان و خانواده ها معطوف به کنکور و امتحان می شود عازم سرزمین خاطرات می شویم و یادی می کنیم از کنکورهای دهه 60 و 70. آن زمان که کنکور دومرحله ای بود و تعداد زیادی از داوطلبان پشت درهای بسته دانشگاه می ماندند. الان خیلی از دانشگاه ها بدون کنکور دانشجو می پذیرند و هر کس در جلسه آزمون سراسری شرکت کند بالاخره یک جایی قبول می شود! ولی در آن زمان ماجرا به این سادگی نبود و خیلی ها تا آخر عمر حسرت نشستن روی صندلی دانشگاه را می خوردند.

یک بازی تدارکاتی با عنوان «دریافت کارت آزمون»

در رادیو و تلویزیون از چند هفته قبل از برگزاری کنکور مدام اطلاعیه های سازمان سنجش را می خواندند. البته این اطلاع رسانی زمان نمی شناخت و در تمام طول سال داوطلبان را همراهی می کرد. اطلاعیه سازمان سنجش درباره زمان اعلام نتایج، تغییرات آزمون سراسری امسال، زمان انتخاب رشته، نحوه پذیرش در مرحله تکمیل ظرفیت و... یکی از مهم ترین اطلاعیه ها اعلام زمان توزیع کارت ورود به جلسه بود. در دوره ای که هنوز مردم ایران شهروند شبکه جهانی اینترنت نشده بودند، داوطلبان باید شخصا برای گرفتن کارتشان به محل های اعلام شده مراجعه می کردند. محل دریافت کارت معمولا بزرگ ترین دانشگاه شهر بود. الان کنکوری ها در عرض چند ثانیه آدرس سایت سازمان سنجش را تایپ می کنند و برگه ورود به جلسه شان را از پرینتر تحویل می گیرند. آن زمان به این برگه می گفتند کارت؛ چون ضخامتش از یک برگ کاغذ بیشتر بود و کاملا شکل و شمایل یک کارت را داشت. زمان دریافت کارت چند روز قبل از برگزاری آزمون بود. وقتی به مکان موعود می رسیدی سایر رقبایت را می دیدی و توی دلت خالی می شد. گرفتن کارت حکم یک جور بازی تدارکاتی را داشت. چون در یک فضای کنکوری قرار می گرفتی و اوضاع و احوال آزمون را درک می کردی. برای جوانانی که صبح تا شب در قرنطینه بودند و از کتاب جدا نمی شدند، گرفتن کارت بهانه ای بود برای از خانه بیرون آمدن. تعداد کارت ها در شهرهای بزرگ آن قدر زیاد بود که توزیعش براساس حروف الفبا انجام می گرفت. معمولا مسئولان توزیع به پشت نرده های آهنی دانشکده می رفتند و داوطلبان هم در سمت خیابان صف می ایستادند. اگر مشخصات داخل کارت اشتباه بود باید به باجه رفع اشکال مراجعه می کردیم که خودش داستان مفصلی داشت.

انتخاب رشته با کمک آقای پستچی

زمان توزیع دفترچه های کنکور مثل الان بود. ولی شیوه ثبت نام در آزمون سراسری یک تفاوت بزرگ با شرایط امروز داشت. ادارات پست مسئولیت توزیع دفترچه ها را برعهده داشتند و متقاضیان برای خرید دفترچه در صف می ایستادند. اداره پست نقش پررنگی در ماجرای کنکور داشت. دفترچه را از دفاتر پستی می خریدی و پس از تکمیل مدارک دوباره به همان جا می بردی. پس از اعلام نتایج هم دوباره پستچی ها دست به کار می شدند و کارنامه اعمال داوطلبان را به در خانه هایشان می رساندند. کارنامه ای که در آن نوشته بود داوطلب در هر درس چه نمره و درصدی کسب کرده است. بعضا کفگیر اداره پست خیلی زود به ته دیگ می خورد و مسئول آنجا شرمنده کسانی می شد که برای خرید دفترچه آمده اند. متقاضیان باید کفش آهنین به پا می کردند و شهر را برای خرید دفترچه زیر پا می گذاشتند. مرحله ارسال مدارک به سازمان سنجش هم مشکلات خاص خودش را داشت. بیشتر متقاضیان دقیقه نودی بودند و کار ثبت نام و ارسال مدارک را می گذاشتند برای روز آخر. سازمان سنجش مدام اطلاعیه می داد که هر چه زودتر کار را به اتمام برسانید تا گرفتار شلوغی روز آخر نشوید. اما کسی گوشش بدهکار نبود. روز آخر محکوم به ایستادن در صف های چند کیلومتری بودی. دور و بر اداره یا باجه پست پر می شد از دوستداران علم و دانشگاه. آنهایی که خیلی خونسرد و بی خیال بودند گرفتن فتوکپی و عکس و پرکردن فرم را هم همان جا انجام می دادند. این طور وقت ها یک اطلاعیه و خبر می توانست جوانان مضطرب را خوشحال کند: «داوطلبان عزیز! مهلت ارسال مدارک یک هفته دیگر تمدید شد». بعد از اعلام خبر صف انتظار خلوت می شد. یک عده نفس راحتی می کشیدند و صف را به مقصد منزل ترک می کردند.

صفی که سرنوشت فرخ نژاد را تغییر داد

شلوغی یا خلوتی صف های فروش دفترچه بعضا سرنوشت آدم ها را تغییر می داد. حمید فرخ نژاد، بازیگر سینما و تلویزیون که تحصیلکرده رشته کارگردانی تئاتر در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است خاطره جالبی در این زمینه دارد. او در مصاحبه با ماهنامه 24 گفته است: «اگر دانشگاه قبول نمی شدم باید می رفتم سربازی. دفترچه اعزام به خدمت هم جیبم بود. روزی که رفتم دفترچه کنکور بگیرم یک صف طولانی جلوی اداره پست بود و تابلوی بزرگ زده بودند که «دفترچه تمام شد، برای دریافت دفترچه به اهواز مراجعه کنید» گفتم خداحافظ و راهم را کج کردم که بروم سربازی. به شکل تصادفی یکی از پسرعموهایم را دیدم. سوارم کرد و پرسید اینجا چه می کنی و من ماجرا را گفتم. پسرعمویم از در پشتی اداره پست مرا برد داخل و در زد و با هم از در رد شدیم؛ چند دقیقه بعد با دو تا دفترچه کنکور برگشت. اگر آن روز در جاده منتهی به اداره پست سر راهم سبز نمی شد به کل به راه دیگری رفته بودم.»

سکانس های شادی و غم در اطراف دکه روزنامه فروشی

پس از آن که از هفت خوان خرید دفترچه، ارسال مدارک و شرکت در آزمون گذر می کردی نوبت به مرحله اعلام نتایج می شد. داوطلبان مشتاق دانشگاه در روز موعود دور دکه های روزنامه فروشی سطح شهر حلقه می زدند. در این روز خاص روزنامه فروش ها محبوب و عزیز می شدند. مردم برای رسیدن روزنامه اعلام نتایج و خرید آن لحظه شماری می کردند. ویژه نامه ای پرحجم و قطور که داخلش اسم و فامیل آدم های خوشبخت نقش بسته بود. ویژه نامه که دیر می رسید بازار گپ و گفت و درد دل داغ می شد.

هر فرد با توجه به حرف اول فامیلش باید ویژه نامه خودش را خریداری می کرد. بعضی از دکه ها این نشریه را کرایه می دادند. مردم اسامی موردنظرشان را جستجو کرده و نشریه را پس می دادند.

اطراف دکه ها صحنه نمایش اشک و لبخند بود. یک عده بعد از دیدن اسم شان بال درمی آوردند و عده ای دیگر با چشمانی خیس دست خالی برمی گشتند.