shkhsiatcin

ساختن "شخصیت" در فیلم سینمایی داستانی کاری دشوار است. هرگاه سینماگری موفق به ساخت شخصیت یا شخصیتهایی خوندار و واقعی و قابل درک که بیننده را با خود همراه میکنند در فیلمش شده، راه را برای تبدیل فیلمش به یک "فیلم کالت" هموار کرده. نمونه اش هم در سینمای خودمان کم و در دنیا زیاد است. اما در فیلم مستند، داستان جدایی داریم. شخصیتهایی که موضوع مستندند، همگی واقعی اند و با توجه به روحیات شخصیشان و شرایط زندگیشان در بهینه ترین حالت ممکن از لحاظ واقعگرایی اند. یعنی به قول بزرگی: "هیچ چیزی بهتر از حالات مادری که بچه اش مرده، نمیتواند راهنمای بازیگری باشد که در نمایش، نقش زنی را بازی می کند که بچه اش مرده" و اگر کاری کنیم که بازیگر خیال کند بچه اش مرده، آنگاه بهترین بازی را میتوان از بازیگر گرفت، چون هنر بازیگری در قاب که بازیگر علی القاعده دارای آن است با محرکی درونی و اصیل همراه میشود که نتیجه اش درخشان خواهد بود. اما در فیلم مستند، محدودیت ساخت و تکنیک سینمایی وجود دارد. یعنی آدمها و شخصیتها کاملند و عمل و عکس العملهایشان درستترین حالت ممکن است. اما در قاب سینمایی حرکت نمیکنند، میزانسن پذیر نیستند، فیلم را نمیتوان به صورت کاملا دلخواه و از پیش دانسته دکوپاژ کرد و هزاران محدودیت دیگر. از همه ساده تر اینکه نمیتوان از بسیاری از حالات و لحظات بروز احساسات آدمها در طول شبانه روز فیلم گرفت. این امر خصوصا در مورد مستندهای زندگینامه ای بسیار مشهودتر است. هرگاه مستندساز، این مساله را با استفاده از جادوی تدوین و ارتباط گرفتن درست با سوژه و احاطه بر تکنیکهای مستندسازی و داشتن راشهای خوب و چندها "و" دیگر که من بلد نیستم حل کند، فیلمش از دایره عادی ها خارج میشود و به جایگاه رفیعی دست می یابد.

همه اینها را گفتم که بگویم: مستند "فیلمی ناتمام برای دخترم سمیه" یک اثر سینمایی درجه یک از آب درآمده. فیلمساز به مدد دوربین سوژه که در چند سال اخیر، هرگز خاموش نشده و راشهای ارزشمندی را در اختیار گذاشته، و همچنین پیرنگ داستانی پرکشششی که خودش (فیلمساز) تعریف کرده و تدوین قدرتمند که تعلیق را سرتاسر فیلم با ریتمی درست حفظ کرده و ما را با خود همراه میکند، به دستاوردی ارزشمند دست یافته... احساس میکنم همه اینها مرهون یک چیز است و آن هم رازآلودگی شخصیت سمیه است که تا لحظات آخر فیلم حفظ میشود (تازه آنجاست که میفهمیم چه بلایی سر این آدم آمده) و این هم حاصل تدوین درست و استفاده به اندازه از راشهایی است که از سمیه در اختیار بوده. غم و استیصالی که در چشمان این آدم است یکی از اصیلترین احساسات بشری است که تا به حال روی صفحه تلویزیون دیده ام.

بعدالتحریر یک: تلویزیون جدا غافلگیرمان کرد. واقعا بعید بود از ضرغام تی وی. به راحتی میتوانستند کل صحنه های رقص و بدون حجاب و تعریف خاطرات منکراتی و... را سانسور کنند که نکردند.

بعدالتحریر دو: جنگ نرم احتمالا یعنی همین. یعنی جنگ رسانه ای. رسانه هم یعنی جذابیت. حالا که جذاب هستی، میتونی خیلی کوچولو و ظریف یک جایی بعدا بگی که: "آی مردم! مسعود رجوی با اون پیشینه، سال ۸۸ از کارهای یه عده ای تو این مملکت طرفداری میکرد..."