به گزارش پارس به نقل از مهر، حکمت اله ملاصالحی، استاد دانشگاه تهران و سردبیر مجله باستان شناسی نامه ای را درباره تغییرات انجام شده در حوزه ریاست سازمان میراث فرهنگی به خبرگزاری مهر ارسال کرد در این نامه آمده است: چنین می پنداشتیم و رؤیای افق روزهای روشن تر را چنین در اندیشه ترسیم می کردیم و دامن امید و امنیت را اینچنین در دل گشوده بودیم که با به در شدن و به سر آمدن کابوس سنگین سال های تیره و خسارت بار مدیریت های میراث نا شناس و ناباستان شناس و سودازده و سوداگر مدیریت های پیشین بر میراث و میراثیان ملت و میهن ما، دولتیانی از جنس دیگر در راهند و از پی می رسند تا روی آوار به جای مانده از آن سنگرهای تخریب شده و سرزمین ها و سنگرستان های سوخته و محوطه های غارت شده و اسناد به تاراج رفته و « مسعودیه» های اشغال شده، با چراغ خرد و احساس مسؤولیت و دست همت جان تازه ای در پیکر نزار و نحیف یکی از حساس و آسیب دیده ترین سازمان ها و نهادهای جامعه معاصر ما بدمند و با غیرت و قوّتِ حکمت و دانش و دانایی آوار ها را از پیش رو برگیرند و کژی ها را راست کنند و خمیدگی ها را به راستی بیارایند.

اینک پس از پنج ماه صبوری و امیدواری بار دیگر احساس می کنیم با همان کابوس دهشتناک مدیریت های بی ثبات و سیاست زده سال های غم انگیز و پرهزینه و خسارت بار دولتیان نهم و دهم که خرمن چندین دهه سنگربانان تاریخ و فرهنگ و میراث کشور ما را به آتش کشیدند و بر باد دادند و رفتند مواجه هستیم و دست و پنجه می فشاریم. کارنامه پنج ماهه نخست مدیریت ناوزیر دولت یازدهم بر سازمان میراث، علی رغم آن که معاونان و مشاوران آزموده و آشنا به مسائل ریز و درشت مواریث مدنی و معنوی کشور زیر چتر حمایتش گرفته بودند نه تنها چندان درخشان و امیدوارکننده نبود که فرجامی غم انگیز و نگران کننده نیز داشت که اینک شاهدش هستیم.

نگران کننده و غم انگیز از آن جهت که هم بی ثباتی در مدیریت های سازمان را دامن می زند و مانع بر سر راه فعال کردن و ایجاد تحرک و انسجام و استمرار در طرح ها و برنامه های کوتاه و بلندمدت میراثیان و پژوهشگران سازمان می شود، هم آن که با انتصاب شتاب زده و تحمیل مدیری نامقبول و ناآشنا به مسایل سازمان و بی بهره از آگاهی تاریخی و بی نصیب از دانایی فرهنگی و ناآموخته و بیگانه با دانش پیچیده و پر هزینه و عمرخوار باستان شناسی و بی خبر از ظرافت و مسئولیت خطیر میراث داری و میراث بانی جهان پیچیده و تأثیرگذار و باسابقه تاریخی و فرهنگی غنی ای چونان ایران، می تواند اثرات و تبعات منفی و خسارت بار فراوان دیگری را به دنبال داشته باشد.

در عصری اینچنین پیچیده و منقلب و ملتهب و متحول و شکننده و دلهره آور، گاه حتی یک تصمیم شتاب زده و مصلحت مدارانه می تواند چنان عواقب هول انگیز و خسارت باری را برای مردم یک جامعه به دنبال آورد که هرگز تصورش در ذهن تصمیم گیرندگانش نیاید و در خیالشان نگنجد! در مدرسه های رایگان و فراخ تجربه آموخته ایم آن ها که اینجا و آنجا برای مدیریت پرسه زده اند و معتاد ریاست اند و شیفته جاه و فریفته مقام و ربوده زر شده اند، مدیران موفق و کارآمد و گره گشایی نیستند. از کژروی ها و کژاندیشی ها و کژفهمی ها و ناراستی ها و اشتباهات پرهزینه و خسارت بار مدیریت های تحمیلی دولیتان نهم و دهم بر سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور عبرت بیاموزیم و گام در جای پا و راه کژی که آن ها نهادند و رفتند، ما ننهیم و نرویم که نه به مصلحت میهن ماست و نه به منفعت ملت ما.

یک جامعه و یک ملت حتی اگر بر اصیل و آسمانی و متعالی ترین کتاب و کلام و سنت اعتقادی تکیه زده و به آن احساس دلبستگی کند و تعلق خاطر داشته باشد، مادام که شناخت عمیق و استواری از سرچشمه های سنت و میراثی که جانش به آن سیراب می شود ندارد و نمی داند و نمی فهمد در چه موقعیت و شرایط تاریخی قرار گرفته و نسبتش با تاریخ و جامعه جهانی چگونه است، همواره این خطر درکمین است که میدان را به دیگری وانهد و عقیده و اندیشه اش سر از اخباری گری و تعصب و تکفیر و خشونت و خون و بی رحمی و قساوت و جنایت برکشد.

سنگرهای تاریخ و فرهنگ و مواریث مدنی و معنوی یک جامعه و یک ملت سنگرهای تیغ و تیر و شمشیر نیستند. سنگر تیغ و تیر و شمشیر آخرین گزینه است. وقتی کار به کارزار کشید همه می بایست یک تن شد و از حریم و حرمت و مرزهای میهن خویش دفاع کرد؛ سنگرهایی هم هستند که نامرئی اند و سنگربانان و سربازانش نیز از تبار دیگری هستند. از جنس سنگربانان سنگر نظامیان و سپاهیان و ارتشیان و لشکریان نیستند. نامرئی نیز حرکت می کنند و نامرئی نیز ره می سپارند و اندیشه ها را بی مرز درمی نوردند و عقل ها و هوش ها را بی تیغ و تیر و شمشیر تسخیر می کنند و جان ها و دل ها را با حکمت و هنر و هنرمندانگی و خلافیت می ربایند و زخمه های قلم¬ شان تارهای روح آدمیان را به طریقی دیگر مرتعش می کند و برمی انگیزد.

هر آن کس که شایستگی، لیاقت و همت و حکمت و فضیلت و هنر حضور در چنین سنگری را ندارد آن به که سربازی لایق تر و با غیرت و همت تر به پیکار فراخوانده شود و جایش را پر کند. مدیریت و مهندسیِ صیانت از حریم مواریث مدنی و معنوی یک ملت، هم وجدانی امانتدار را می طلبد هم احساس مسؤولیتی عمیق و استوار را و هم آنکه بهره مندی از خودآگاهی عمیق تاریخی را. خودآگاهی تاریخی برای آنکه بتواند ستون های پنجمی که در درون سنگرهای انسجام و اقتدار و وحدت ملی و مدنی ما خانه کرده و کندن و افکندن ریشه های معنوی ملت و میهن ما را نشانه گرفته اند، هوشمندانه ردیابی و رصد کند و مانع رخنه و رسوخ¬ شان در سنگرستانِ صیانت از مواریث مدنی و معنوی کشور بشود.

در مدرسه فراخ تاریخ آموخته ایم که همیشه مدیران نالایق لقمه های لذیذ برای زیاده خواهان و توسعه طلبان و توطئه گران بوده اند. افکندن هر طرح توسعه اقتصادی و پیشرفت علمی و صنعتی و برنامه ریختن و مهندسی رفاه اجتماعی بدون توجه جدی و احساس مسؤولیت عمیق و استوار و سرمایه ریختن و هزینه کردن روی نیروی انسانی و باور به انسان و ارتقاء کیفیت زندگی شهروندان، بدون باور به صیانت از مواریث مدنی و معنوی یک ملت، نه تنها به مقصد مطلوب نخواهد رسید، بلکه مشکلات فراوان و پیش بینی ناپذیر و کمرشکن دیگری نیز دامن خواهد زد. توسعه متوازن یک شعار نیست، یک تاکتیک و تیک تاک لحظه ای هم نیست؛ یک راهبرد است و به غایت تعیین کننده در حل معضلات یک جامعه و برگرفتن موانع از پیش روی آن.

« سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی وگردشگری» که می توانست نقش بسیار تعیین کننده در تحقق هرچه بهینه تر طرح ها و برنامه های توسعه و پیشرفت و پیشبرد متوازن تر علمی و فنی و اقتصادی و رفاه اجتماعی و ارتقاء و بهبود کیفیت زندگی جامعه معاصر داشته باشد، متأسفانه به دلیل فقدان شناخت درست و عمیق مجلسیان و قضائیان و دولتیان و مدیران اجرایی کشور ما از فرهنگ و مواریث فرهنگی کشور، یکی از مهم و حساس و تأثیرگذار ترین سازمان ها و نهادهای جامعه معاصر ما را آنچنان به حاشیه رانده که « دولتیان تدبیر و اعتدال» نیز با آن همان گونه رفتار می کنند که « دولتیان هولوکاست» کردند، بردند و رفتند!

انتصاب مدیریت جدید سازمان اتفاق میمون و خبر خرسندکننده ای نیست. چه بسا بر مشکلات سازمان بیش از پیش دامن زده شود. علی رغم آنکه حساسیت و اعتراض خاموش و به موقع و به جای جناب دکتر مهدی حجت، این میراثی مرد آزموده و سنگربان هشیار سنگر میراثیان میهن ما، در خور تقدیر است و تحسین برانگیز، لیکن تحسین برانگیز تر آنست که همچنان چونان یک سرباز آزموده و رزم دیده در سنگر میراث و میراثیان بمانند تا ستون فقرات سازمان بیش از این در هم شکسته نشود. ظریفی می گفتند که « اگر نخستین مدیر میراثی منتصب دولت یازدهم می دانست بر مدیریت چه سازمانی تکیه زده و چه مسئولیت خطیر و سنگینی را بر شانه گرفته، به جای یک قلب اگر چندین قلب هم می داشت می بایست چونان یک سرباز مقاوم در سنگر می ماند و جانش را بر سر ایمانش در صیانت از مواریث مدنی و معنوی ملت و میهنش می نهاد. »

از منظر ما و به باور ما، دلایل موجه و متقاعدکننده متعدد و مهمی وجود دارد که جامعه باستان شناسی و میراثیان و متفکران میهن ما بپذیرند و بکوشند و پای بفشارند و دست از تلاش نشویند و به مجلسیان و قضائیان و دولتیان تفهیم کنند و بقبولانند که تأسیس یک وزارتخانه مستقل « میراث فرهنگی و طبیعی» ضرورتی اجتناب ناپذیر برای کشوری مهم و پیچیده و تأثیرگذار چونان ایران است. اگر سازمان میراث فرهنگی یک وزارت مستقل بود، آیا باز هم مجلسیان رای اعتماد به دو ناوزیری می¬ دادند که یکی پس از یک دوره کوتاه مدیریت پنج ماهه اش بر سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کناره می گیرد و می رود و دیگری پرشتاب و باسهولت و جسارت از پی می رسد و می آید تا کرسی مدیریت سازمان را اشغال کند؟ در مقام دولت داری و میادین حساس و پر مینِ سیاست و قدرت، خامی و خیانت، جهل و جسارت دو چهره از یک واقعیت و دو روی یک سکه اند.