از دوحه تا تهران؛ مقصد بعدی فرهاد فخرایی در فوتبال کجاست؟

از دوحه خبر رسید که نام «فرهاد فخرایی» و «کلینیکهای فخرایی» روی پیراهن باشگاه الشحانیه قطر دیده میشود؛ روایتی که میگوید برای نخستینبار نام یک ایرانی بهعنوان اسپانسر رسمی در فوتبال قطر ثبت شده و نگاهها را دوباره به نقش حامیان ایرانی در ورزش برگردانده است. همین قاب، نقطهٔ شروع پرسشهای تازهای ش
از دوحه خبر رسید که نام «فرهاد فخرایی» و «کلینیکهای فخرایی» روی پیراهن باشگاه الشحانیه قطر دیده میشود؛ روایتی که میگوید برای نخستینبار نام یک ایرانی بهعنوان اسپانسر رسمی در فوتبال قطر ثبت شده و نگاهها را دوباره به نقش حامیان ایرانی در ورزش برگردانده است. همین قاب، نقطهٔ شروع پرسشهای تازهای شد: صاحب این نام کیست، با چه مسیری به این قاب رسیده، و مهمتر از آن مقصد بعدی کجاست؟
حالا این تاجر ایرانی کیست؟
فخرایی نامی آشنا در خدمات سلامت است؛ سالهاست «کلینیکهای فخرایی» را میشناسند و روایتها از توسعهٔ فعالیت این مجموعه در داخل و خارج از کشور گفتهاند. در کنار حوزهٔ سلامت، حضور او در قابهای ورزشی هم کمکم پررنگ شد: از تصاویر منتشرشده در کنار تیمهای کشتی تا رفتوآمد با چهرههای مطرح فوتبال. با این پیشزمینه، ورود رسمی به فوتبال قطر توجه رسانهها را بیشتر جلب کرد و یک پرسش قدیمی را به سطح آورد: وقتی یک نام ایرانی در لیگ همسایه دیده میشود، چرا نسخهٔ مشابهی برای فوتبال داخل نوشته نشود؟
هرجا این نام بوده، از رشد حرف زدهاند
روایتها دربارهٔ مسیر ورزشی فخرایی یک الگوی تکرارشونده را نشان میدهد الگویی که طرفدارانش آن را «اثر حضور» مینامند. در قاب کشتی، همزمان با حضور او در کنار تیمهای اعزامی، نتایج درخشان جهانی رقم خورد و بار دیگر این رشته در صدر خبرها قرار گرفت. در فوتبال داخلی هم گفته میشود حمایتهای غیررسمی از برخی بازیکنان مطرح، به رشد فردی و حرفهای آنها کمک کرده است؛ حمایتی ساکت و کمحاشیه که بیشتر در پشتصحنه روایت شده تا جلوی دوربین.
حالا در دوحه، داستان شکل رسمیتری به خودش گرفته است. اسپانسری الشحانیه باعث شد از «بهبود شرایط تمرینی و امکانات» گرفته تا «توجه رسانهای و انگیزهٔ بیشتر» در ادبیات گزارشها پررنگ شود. کسی ادعا نمیکند که یک نام بهتنهایی نتیجه میسازد؛ اما همزمانی حضور یک حامیِ متمرکز با بهبود فضا و مسیر، چیزی است که در این قابها زیاد تکرار میشود.
چرا ایران نه؟
پرسش ساده است اما مهم: وقتی یک اسپانسر ایرانی میتواند در لیگ قطر دیده شود، چرا نسخهٔ مشابه برای فوتبال ایران نوشته نشود؟ لیگ برتر ایران تیمهای پرهواداری دارد که هر هفته میلیونها نفر دربارهشان حرف میزنند، و تیم ملی هم همچنان نقطهٔ مشترک احساسات جمعی است. در چنین میدانی، یک جریان حمایتیِ پایدار میتواند به حرفهایسازی، ثبات مالی و ارتقای امکانات کمک کند. تجربهٔ دوحه اگرچه در مقیاسی متفاوت نشان میدهد ایجاد یک مسیر روشن میان حامی، تیم و هوادار میتواند «اعتماد» بسازد؛ و اعتماد، پیشنیاز هر جهش واقعی در ورزش است.
سه نشانهای که به گمانهها دامن زد
نخست، اسپانسری الشحانیه و نقش بستن نام فخرایی روی پیراهن، که آغاز فصل تازهای از دیدهشدن منطقهای بود. دوم، تصاویر ارتباط با چهرههای مطرح فوتبال که طی ماههای اخیر بیشتر از قبل منتشر شد و از نزدیکی او به فضای فوتبال خبر داد. و سوم، دیدهشدن تبلیغات کنار زمین کلینیک فخرایی در جریان بازی ایران-روسیه؛ نشانهای داخلی که به بحثها ریتم تندتری داد و باعث شد جملهٔ «شاید مقصد بعدی فخرایی، لیگ ایران باشد» بیشتر شنیده شود. کنار هم گذاشته که میشوند، این سه قاب یک تصویر واحد میسازند: احتمال ورود پررنگتر به فوتبال ایران، دستکم در حد سناریو، جدیتر از گذشته مطرح است.
مزیت دوجانبهٔ یک همکاری حرفهای
برای یک حامی، فوتبال ایران یعنی دسترسی به جامعهای گسترده از هواداران، اثر اجتماعی قابلسنجش و پیوند با مهمترین زبان مشترک فرهنگیِ امروز. برای تیمها و ساختار لیگ، حضور یک اسپانسرِ پایدار یعنی ثبات مالی، برنامهٔ روشن برای توسعهٔ زیرساخت و تجهیز، و مسیری قابلپیشبینی برای مدیریت استعداد. این معادلهٔ برد-برد وقتی جواب میدهد که شفافیت، تعهد بلندمدت و «قراردادهایی با شاخصهای عملکرد مشخص» روی میز باشد؛ جایی که موفقیت، فقط یک تیتر هیجانی نیست و بتوان آن را با معیارهای عینی سنجید.
سناریوهای احتمالی
در فضای رسانهای، حدسهایی از «همکاری گستردهتر در فوتبال ایران» شنیده میشود گاهی تا سطح یکی از تیمهای پایتخت. بااینحال، همهچیز در حد گمانهزنی است و هر تصمیمی، تابع اعلامهای رسمی خواهد بود. نکته مهم این است که الگوی دوحه بهعنوان نمونهای واقعی از ارتباط یک نام ایرانی با یک باشگاه حرفهای به مخاطبان نشان داد که چنین همکاریهایی قابلاجراست؛ نه روی کاغذ، که روی پیراهن.
مطالبهای که از سمت مخاطب شکل میگیرد
در نهایت، پرسش اصلی شاید دیگر فقط از فخرایی نباشد؛ از سمت هواداران و مدیران فوتبال ایران هم هست. وقتی نمونهٔ موفق همافزایی بیرون مرزها دیده میشود، چرا نسخهٔ ایرانیاش شکل نگیرد؟ آیا زمان آن نرسیده که ساختارهای لیگ و تیمهای پرهوادار، مسیر روشن و حرفهایِ جذب حامیان را هموارتر کنند؟ و آیا نامهایی که آزمون خود را در بیرون از مرزها پس دادهاند، نباید در داخل هم فرصت خلق ارزش پیدا کنند؟
شاید پاسخ، در یک مطالبهٔ ساده اما جدی نهفته باشد: فوتبال ایران شایستهٔ حمایت پایدار و برنامهمحور است. اگر الگوی دوحه پاسخی بود به نیازهای یک باشگاه قطری، نسخهٔ ایرانیاش میتواند پاسخی باشد به خواست میلیونها هوادار که سالهاست منتظرند «حمایت»، فقط یک شعار نباشد؛ به برنامه تبدیل شود.
در پایان باید اشاره کرد که
نام فخرایی، از سلامت تا ورزش، امروز در دوحه با یک قاب روشن دیده میشود. اگر قرار است مقصد بعدی تعریف شود، فوتبال ایران هم گزینهای جدی روی میز است گزینهای که برای شکلگیریاش، علاوه بر ارادهٔ یک حامی، به آمادگی ساختار، قراردادهای شفاف و مطالبهٔ هواداران نیاز دارد. این داستان را چه کسی و کجا ادامه میدهد؟ پاسخ، همانجایی نوشته میشود که حمایت به برنامه تبدیل شود.
ارسال نظر