مسعود پیرهادی
آمریکا و رؤیای وکالت بر منطقه
باز هم آمریکا، همان قدرتی که قرنهاست خود را قیم ملتها میداند، با زبان تهدید و آتش در منطقه ما قدم میزند. گویی هنوز نفهمیده که دوران قیممآبی سپری شده و ملتها دیگر با وعدههای توخالی و پیمانهای نابرابر رام نمیشوند. مداخلههای مستقیم و غیرمستقیم، طراحی بحرانهای مصنوعی و تحریک رقابتهای فرسایشی، همه بخشی از سناریوی استعمار نوینی است که واشنگتن در منطقه ما دنبال میکند. این بار اما مخاطب او، ملتی است که طعم استقلال را چشیده و هزینه آن را پرداخته است.
در چنین فضایی، دیپلماسی فعال نه یک انتخاب، بلکه ضرورتی استراتژیک است. حضور علی لاریجانی در عرصه بینالمللی و منطقهای، تنها یک رفتوآمد تشریفاتی نیست؛ بلکه بخشی از یک سیاست هوشمندانه برای شکستن انحصار روایت آمریکا و ایجاد کانالهای تازه گفتوگو با بازیگران مؤثر است. این رفتوآمدها، اگر با استمرار و پیوست رسانهای و اقتصادی همراه شود، میتواند هم معادلات قدرت را به سود ایران تغییر دهد و هم تصویر واقعی ما را در جهان بازسازی کند.
اما تجربه نشان داده که سیاست خارجی قدرتمند، بدون پشتوانه داخلی مستحکم، همچون پلی است که به نیمه راه ختم میشود. اگر قرار است مردم به آینده امیدوار بمانند، باید همزمان گرههای اقتصادی گشوده شود: از مهار تورم و اصلاح سیاستهای پولی گرفته تا تقویت تولید داخلی و کاهش وابستگی به واردات غیرضرور. امروز بیش از هر زمان دیگر، اقتصاد مقاوم و سفرهای که آرامآرام رنگ آسودگی بگیرد، پشتوانه اصلی قدرت سیاسی و امنیت ملی است.
آمریکا شاید هنوز در خیال مهندسی آینده منطقه باشد، اما آینده از آن ملتی است که میان میدان سیاست و سنگر اقتصاد، همزمان ایستاده و میداند استقلال، با دیپلماسی قوی و اقتصاد قویتر معنا پیدا میکند.
امروز خطر اصلی، نه ناوهای آمریکایی در آبهای منطقه یا قراردادهای امنیتی پشت پرده، بلکه تلاش آرام و خزنده برای تغییر ذهن و ذائقه ملتهاست.
طی سالهای اخیر، از پروژه «ایرانهراسی» در شبکههای منطقهای گرفته تا ترویج سبک زندگی مصرفزده و بیهویت در پلتفرمهای جهانی، یک عملیات چندلایه در جریان است که هدفش تخلیه سرمایه اجتماعی و فرسایش قدرت نرم ایران است. وقتی جوان ایرانی اخبار فلسطین یا سوریه را با فیلتر رسانههای غربی میبیند، یا روایت تحریفشدهای از تاریخ و هویت ملی دریافت میکند، میدان نبرد از مرزهای جغرافیایی به مرزهای ذهن و باور منتقل شده است. تجربه سقوط دولتهای عراق و افغانستان نشان داد که آمریکا پیش از حضور نظامی، زمین ذهنی را تسخیر میکند.
برای مقابله با این تهدید، باید همزمان در سه جبهه پیش رفت: نخست، تقویت روایتگری ملی با تکیه بر رسانههایی که نه منفعل باشند و نه صرفا واکنشی عمل کنند؛ نمونه موفق آن، روایتسازی ایران از شکست داعش بود که تصویر تازهای از قدرت منطقهای ارائه داد. دوم، اصلاح ساختار آموزش و پرورش و دانشگاهها بهگونهای که مهارت تحلیل، سواد رسانهای و شناخت هویتی در اولویت قرار گیرد؛ درست همان کاری که دشمن با بودجههای میلیاردی در قالب بورسهای تحصیلی و مراکز پژوهشی علیه ما انجام میدهد. سوم، فعالکردن دیپلماسی فرهنگی در کنار دیپلماسی سیاسی؛ تجربه اربعین و نقش آن در پیوند ایران و عراق نشان داد که یک رویداد فرهنگی-مذهبی میتواند هم امنیت ایجاد کند، هم اتحاد. اینگونه، حتی اگر آمریکا هزاران کیلومتر آنسوتر برای بازگشت به منطقه نقشه بکشد، با دیواری روبهرو میشود که نه از فولاد، بلکه از ایمان، دانش و آگاهی ملت ساخته شده است.
ارسال نظر