به گزارش پارس نیوز، شاید بتوان این نوشتار را با لحنی طنز گونه بدین شیوه آغاز کرد : شبحی بر ذهن اصلاح طلبان سایه افکنده است ، شبح قالیباف ....

اصلاح طلبان از سال ۹۳  پیوسته با یک سمپتوم ذهنی درگیری داشتند و آن فوبیای پنهان از محمدباقر قالیباف و مدیریت کارآمدی است که می تواند نوعی بدیل مقبول برای شیوه ی عملکردی باشد که اصلاح طلبان و دیگر نیروهای همسو با آن ها برای مدیریت کشور به منصه ظهور رسانده اند.

این فوبیا آنچنان سنگین و همیشه حاضر است که هرازگاهی به شیوه های مختلف خود را نشان می دهد از حمله های گاه و بیگاه شخصیت های اصلاح طلب گرفته تا سناریو سازی های رسانه های نزدیک و منتسب به آنان برای قالیباف و اعضای وابسته به جریان سیاسی و مدیریتی او در نیروی انتظامی و شهرداری تهران. از بازی سیاسی ناجوانمردانه ای که محمدعلی نجفی و یاشار سلطانی به همراه چندتن از اعضای اصلاح طلب شورای شهر چهارم بر سر ماجرای معروف به پرونده املاک نجومی به راه انداختند، گرفته تا تخریب تمامی دستاوردهای ۱۲ سال گذشته مدیریت شهری با داعیه دفاع از حق شهروندان و مبارزه با فساد!

خوب است که به یاد داشته باشیم اصلاح طلبان فسادستیز! در سال ۹۷ پس از استعفای نجفی، حسینی مکارم را به عنوان یکی از گزینه های مطرح برای تصدی سمت شهرداری تهران تا مرحله آخر انتخاب شهردار پایتخت همراهی کردند، مکارمی که درهمان لیست املاک، جزو دریافت کنندگان ملک قید شده بود.... و بعدتر هم تلاش های گسترده ای برای پاک کردن صورت مسئله حضور حسینی مکارم در آن لیست صورت گرفت، از مصاحبه های علی اعطا، سخنگوی شورای شهر پنجم گرفته تا توئیت های یاشار سلطانی و... و آخرین صحنه این بازی هم چندی پیش در گزارشی که محمود میرلوحی عضو شورا ادعا کرده بود در خصوص بدهی شهرداری تهران از دوره مدیریت پیش برجا مانده، نمایان شد. رقم بدهی شصت و خورده ای هزار میلیارد تومانی که توسط او مطرح شد بیشتر به تردستی شبیه است و البته در این چند وقت اخیر آیا جز نمایش چیزی از شورای شهر پنجم دیده اید؟! این بازی با ارقام ۴۰ و ۵۰ و ۶۰ ساکنان تهران را بیشتر به یاد عملیات رسانه ای برای تخریب می اندازد تا نقدی جدی از عملکرد مدیریت پیشین. ( هرچند که راقم این سطور درخصوص برخی اعضای شورای شهر فعلی تهران و عده ای از کنشگران اصلاح طلب نما اعتقاد دارد که این دوستان مصداق بارز  چون قافیه تنگ آید... هستند.)

یا همگام با دولت راکد و کم تحرک روحانی، تلاش در سناریوسازی درخصوص ماجرای کوی دانشگاه تهران درسال ۸۲ و منتسب کردن طرح حمله به کوی دانشجویی به محمدباقر قالیباف در آن سال، درحالی که بسیاری از شاهدان و خبرنگاران و نمایندگان دولت در آن برهه زمانی و حتی شخص رئیس دولت اصلاحات به درستی می دانند که تصمیم گیری درخصوص ورود نیروی انتظامی به محوطه کوی دانشگاه تهران به چه شکلی بوده است.

اما به راستی چه نکته ای و یا چه واقعیت پنهانی در مورد محمدباقر قالیباف وجود دارد که او را این چنین مایه نگرانی اصلاح طلبان می کند؟ مگر غیر این است که شخصیت های سیاسی و روزنامه نگاران وابسته به این جریان که سودای حقیقت طلبی(بخوانید قدرت طلبی) دارند تمام نکات منفی و پشت پرده های دوره مدیریت تیم قالیباف در شهرداری تهران را  هویدا کرده اند و ناکامی مدیریتی او را دربرابر چشم همه عریان کرده و تشت رسوایی او را از بام بلند مدیریت شهری اش بر زمین افکنده اند؟ مگر غیر این است که (و بارها هم به شکل های مختلف بیان کرده اند، آخرین بار نوشته محمد قوچانی در روزنامه سازندگی ارگان رسمی حزب کارگزاران) که اسحاق جهانگیری کاندیدای پوششی حسن روحانی در مناظرات انتخاباتی  سال ۹۶ با  بیان کردن تمام ایرادهای مدیریت شهری در طول ۱۲ سال گذشته از عدم کارآمدی مدیریت جهادی پرده برداشته است؟! و هزاران نمونه از این دست که در طول ۶ سال گذشته مکرر توسط بنگاه های رسانه ای آنان نقل و بازگو شده است. اگر اینچنین است پس چرا همچنان فوبیای نهفته از  قالیباف دست از گریبان آنان برنمیدارد ؟ آیا شخصیت سیاسی قالیباف توسط اصلاح طلبان به قتل نرسیده است ؟ آیا قالیباف از چرخه سیاسی در ایران حذف نشده است ؟ آیا مقبولیت و مشروعیت عملکردش در بین افکار عمومی  از بین نرفته است ؟ اگر پاسخ این پرسش ها مثبت باشد قطع به یقین دیگر نمیتوان به قالیباف به عنوان یک مهره موثر سیاسی امیدی داشت و او  در آینده  سیاسی جمهوری اسلامی ایران نیز نقشی نخواهد داشت، اما واقعیت مسئله چیز دیگری را نشان میدهد ، اجازه بدهید به  این ماجرا از دریچه دیگری نگاه  کنیم.

اصلاح طلبی برخلاف آنچه در نگاه بیرونی خود را نمایان می سازد و رسانه های این جریان هم پیوسته در صدد القا کردن آن به مخاطبین و طرفداران خود هستند، نه یک جریان پیوسته و منسجم از لحاظ فکری، بلکه جنبشی برآمده از خرده گفتمان های متعددی است که در یک سر طیف آن طرفداران فمینیسم قرار میگیرند و در یک سر طیف دیگر راست مدرن، در یک جهت میل به سوسیال دموکراسی دارد و در یک جهت دیگر به سوی نولیبرالیسم حرکت میکند، این تشدد در بین کنشگران و بازیگران متعددِ درون جریانی باعث شده است که پیوسته صداهای مختلفی از دل این جریان به گوش برسد و همین مسئله منجر به درگیری برسر میزان سهم برداشتی از قدرت در بین طیف های مختلف اصلاح طلبان در دوره های قدرت گیری این جریان شده است، ما این مورد را در طول دوره دولت اصلاحات به وفور میبینیم و همچنین شاهد این مسئله در دولت حسن روحانی هستیم که هر طیف برای کسب سهم بیشتر از دولت در حال چانه زنی با و یا حمله به دولت مستقر است. در نتیجه زمان هایی که اصلاح طلبان از جایگاه اپوزیسیون قدرت به جایگاه قدرت منتقل می شوند، آن تک صدایی نخست به نوعی کثرت گفتمانی و دعواهای مختلف بر سر طیفی از مسائل راهبردی متنوع از  اقتصاد و فرهنگ گرفته تا سیاست داخلی و خارجی و علاوه برآن حتی میزان، الزام و شدت حضور مردم در صحنه سیاسی، تبدیل می شود.

خوانندگان این سطور شاید حتی دراین دو سال گذشته به نوعی شاهد دعواهای مختلف طیف های سیاسی اصلاح طلب در خصوص نحوه انتخاب گزینه مطلوب شهرداری تهران بوده باشند و همچنین تلاش های مختلف برای تقسیم معاونت ها، سازمان ها و اداره کل های شهرداری تهران را از خلال اخبار به یاد آورند.

آنچه طیفی از اصلاح طلبان را پیوسته منسجم می کند تلاش برای کسب جایگاه قدرت و همچنین اصل لزوم بقای جمعی به هر شکل ممکن است و این مهم باعث می شود که آن ها بلوک بندی های سیاسی متنوعی را در بازه های زمانی مختلف با جریانات سیاسی گوناگون و حتی اشخاصی که کاملا با آن ها زاویه دارند مانند علی لاریجانی و حسن روحانی ایجاد کنند. اگر این مسئله براساس اصلی استراتژیک در زمینه تلاش برای حفظ میهن مشترک بود، برآن هیچ حرجی نبود، اما قدرت طلبی صرف، آن هم بدون عنایت به مصالح ملی، دیرزمانی است که مبدل به سلوک رفتاری بسیاری از اصلاح طلبان شده است!

یادآوری تاریخی و یک بازنمایی اشتباه

شاید خوانندگان این سطور به یاد نداشته باشند اما رابطه اصلاح طلبان با محمدباقر قالیباف رابطه ای با فراز و نشیب بسیار بوده است، محمدباقر قالیباف از آن دست فرماندهان نظامی بود که عملکردش در فرماندهی نیروی انتظامی مورد تائید رییس جمهور دولت موسوم به اصلاحات قرار داشت به حدی که درسال ۸۳  و همگام با تشکیل ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز به موجب حکم رئیس جمهور  وقت قالیباف به عنوان اولین رئیس آن به این نهاد پا گذاشت. در همان برهه بین سال های ۷۹ الی ۸۴ طیف تندروی جریان اصلاحات در قالب حزب مشارکت به مواجهه مطبوعاتی و سیاسی سنگینی با محمدباقر قالیباف در جایگاه فرماندهی نیروی انتظامی  پرداخت. این مواجهه تا سال ۱۳۸۴ و انتخابات ریاست جمهوری در آن سال که قالیباف هم در آن کاندیدا بود کشیده شد، پس از پیروزی احمدی نژاد در آن دوره از رقابت ها، قالیباف به نهاد شهرداری پاگذاشت، اما حضور او در این نهاد هم بی حاشیه نبود، درآن برهه اطرافیان محمود احمدی نژاد هم از حضور قالیباف در شهرداری  تهران و نحوه مدیریت او بر این نهاد و تکرار تجربه ریاست جمهوری یک شهردار هراس داشتند و در نتیجه تلاش کردند تا به انحای مختلف از ندادن سهم مالی دولت به شهرداری تا تلاش برای ایجاد موانع کاری فراوان برای قالیباف در  این جایگاه و حتی حضور در قالب یک لیست جدید در انتخابات دوره سوم شورای شهر، با هدف زدن قالیباف، در روند مدیریت شهری در آن برهه زمانی وقفه ایجاد نمایند. پس از انتخابات شورای شهر سوم در تهران، نمایندگان اصلاح طلب در این نهاد که آقایان نجفی و مسجدجامعی و خانم معصومه ابتکار بودند، با تمجید از عملکرد بیش از یک ساله قالیباف و در حمایت از امتداد یافتن مدیریت شهری او در انتخاب شهردار با ائتلاف با دیگر اصولگرایان در برابر نمایندگان لیست رایحه خوش خدمت به قالیباف رای دادند.

این حمایت و رابطه دوطرفه تا جایی پیش رفت که مدیران اجرایی رده دوم و سوم اصلاح طلب مانند حسینی مکارم و واعظ مهدوی با مجموعه مدیریت شهری در طی این سال ها بخصوص در خزان حضور این جریان سیاسی در عرصه قدرت به همکاری بپردازند. زمانی که قالیباف در سال ۲۰۰۸ میلادی از طرف سایت شهرداری‌های جهان به عنوان هشتمین شهردار برتر دنیا معرفی شد، روزنامه های زنجیره ای اصلاح طلب با تیتر یک قراردادن این مطلب و برجسته کردن کارنامه مدیریت شهری قالیباف در برابر مدیریت تیم احمدی نژاد در دولت به تلاش برای مصادره دستاوردهای مجموعه مدیریت شهری در آن زمان  پرداختند. در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲، اصلاح طلبان با لیدری هاشمی رفسنجانی و باز تعریف خود، اینبار در ذیل شخصی که در دهه هفتاد به او لقب عالی جناب سرخپوش داده بودند و در حمایت از شخص حسن روحانی به قالیباف به عنوان اصلی ترین و کارآمد ترین گزینه ریاست جمهوری حمله کردند و با ایجاد یک بازنمایی اشتباه از آنچه که در تاریخ روی داده بود و با تعریف دگرگونه نیازهای اساسی کشور و با اتکا به امپراتوری رسانه ای خود و همراهی یک شبکه گسترده رسانه ای در خارج از ایران توانستند عملکرد موفق مدیریتی دکتر قالیباف را تخریب نمایند. این موج پس از پیروزی مجدد قالیباف در رقابت برسر کسب مقام شهرداری پایتخت و شکست محسن هاشمی وجه تخریبی بیشتری به خود گرفت، به حدی که میتوان از کینه سیاسی یک شخص و یک جریان خاص با دکتر قالیباف سخن به میان آورد. در سال ۹۶ و در کوران رقابت های انتخاباتی ریاست جمهوری، اسحاق جهانگیری و حسن روحانی مجددا توپخانه تخریبی خود را بر روی قالیباف متمرکز کردند و این موج تخریبی حتی بعد از انصراف قالیباف به نفع آیت اللّه رئیسی هم امتداد داشت.

در دو سال گذشته از سال ۹۶ تا امروز و پس از استقرار تیم اصلاح طلبان در مجموعه شهرداری و شورای شهر تهران، همچنان حمله به قالیباف، اسم رمز فرار از پاسخ گویی به مشکلات، ناکارآمدی ها و شکست هایی است که حاصل شده است: از ناکارآمدی مدل انتخاب شهردار، شکست در تدوین بودجه ای که درآن سهمی به فروش تراکم داده نشده باشد (ادعای اصلاح طلبان برای شیوه مدیریت مالی جدید شهر تهران)، بی ثمری مدیریت بحران ( برف زمستان  ۹۶ ) و خدمات شهری در این برهه، انتصابات فامیلی در شهرداری و ده ها مورد دیگر.

آنچه که این رابطه تاریخی به ما یادآوری می کند این امر است که اصلاح طلبان به محمدباقر قالیباف نه براساس عملکرد واقعی اش بلکه براساس آنچه که مطلوب آنان است نگاه کرده اند و روایت این بازنمایی اشتباه همچنان ادامه دارد.

تلاش برای یک بازی جدید علیه قالیباف

اما در چند ماه گذشته موج های تخریبی نسبت به قالیباف شکل کاملا تازه ای به خود گرفته است، از روایت دروغ فرار او و فرزندانش به خارج از کشور تا متهم شدن به جاسوسی برای سرویس های خارجی!

ماجرای تلخ زندگی خصوصی محمدعلی نجفی و تلاش برای ربط دادن همسر مقتول نجفی به اطرافیان قالیباف برای تلافی کردن افشاگری های نجفی علیه تیم مدیریت شهری پیشین و بدین ترتیب ساکت کردن نجفی که وارونه نشان دادن حقیقت به مردم است، بخشی از همین سناریو سازی های پیوسته است. قطع به یقین انتخاب نجفی به عنوان شهردار پایتخت هزینه سنگینی را به  جریان سیاسی اصلاح طلب و شهر تهران وارد کرد، اما آنچه مستحق سرزنش کردن است، رقابت های سیاسی درون جریانی است که روایت آن توسط آقایان کرباسچی، مرعشی ، عباس عبدی و دیگران بیان شده است. همان رقابتی که از شهردار شدن گزینه هایی مانند مهرعلیزاده جلوگیری نمود و در نتیجه خط مدیریت شهری را آغشته به سیاست ورزی کرد و شد آنچه که نباید می شد.

در این بین و در سال انتخابات مهم و حساس مجلس یازدهم که احتمالا نماد چرخش مدیریتی کشور خواهد بود، نوع دیالوگ اصلاح طلبان با  محمدباقر قالیباف وارد فاز  جدیدی شده است. اصلاح طلبان وامانده از کمپین فشار حداکثری ظالمانه ترامپ و تیم هم سود او برضد کشورمان ایران و پس از خروج آمریکا از برجام و ناتوانی تروئیکای اروپایی در حمایت از حفظ این معاهده و در شرایط تورم کمرشکنی که بخصوص در بخش مسکن و مواد غذایی دامن تمامی طبقات، بخصوص دهک های ناتوان را گرفته است و در شرایط تعطیلی اکثر واحد های صنفی و بحران اشتغال و در دوره ای که مدیران وابسته به این جریان در اجرایی کردن یک سیاست درست برای خروج از این مشکلات ناتوان و نمایندگانشان در مجلس در قالب فراکسیون امید هرآنچه در چنته داشتند از تلاش برای منحرف کردن افکار عمومی از مشکلات اصلی تا همراهی تام و تمام با دولتی ناتوان به جای صیانت از آرای موکلین خود را به نمایش گذاشتند و امتداد یافتن سریالی پرونده های مدیران رانت خوار دولت که توسط قوه قضائیه بازداشت می شوند، پیشاپیش خود را شکست خورده و ناتوان می دانند. طرح مسائلی مانند نظارت استصوابی هم تنها به کار همان جنگ روانی پیوسته برای گمراه کردن مخاطبین خواهد آمد، چرا که رای دهندگان شاهد این مهم بودند که نمایندگان اصلاح طلبی که به پارلمان های شهری راه یافتند در نبود نظارت استصوابی شورای نگهبان و با معرفی شوراهای عالی اصلاح طلبان بر صندلی های شوراهای شهر تکیه زدند. در نتیجه عملکرد ضعیف شوراها و شهرداری ها در این خصوص، نه نتیجه دخالت حاکمیت که تصمیم درون جریانی اصلاح طلبانی است که دیگر نمی توانند از نتایج حاصله از عملکردشان فرار کنند.

اما آنچه جلب توجه می کند، سرمقاله محمد قوچانی سردبیر روزنامه کارگزاران با عنوان «کدام قالیباف» است. در این مقاله علاوه بر تکرار بحث های پیشین یک نکته جدید جلب توجه میکرد و آن نوعی دعوت از قالیباف برای قرار گرفتن دریک خط مشترک با یک طیف خاص از اصلاح طلبان به رهبری حزب کارگزاران سازندگی است، همان حزبی که نماینده انتخاباتی اش اسحاق جهانگیری در سال ۹۶ در طول رقابت های ریاست جمهوری ناروا ترین تهمت ها را علیه آقای قالیباف بر زبان راند و دفاعیات خود ایشان از دولت در کمتر از یک سال به عنوان اضمحلال عقلانیت هسته عقلانی دولت(عنوانی که اصلاح طلبان به دفتر معاونت اولی رییس جمهور داده بودند!) رخ نشان داد. از صحبت های جهانگیری درمورد ثبات قیمت ارز در دولت اعتدال تا حرف های او در دفاع از دختر وزیر وقت آموزش و پرورش درباره واردات لباس و کلام تبعیض آمیز  و عیان او در این خصوص و رشد اقتصادی در دولت متبوعش  که تمام این بیانات در کمتر از یک سال بعد از انتخابات ریاست جمهوری دود شد و به هوا رفت!

قوچانی به عنوان سخنگوی رسمی لیبرال های دموکرات و راست مدرن که مدیریت تکنوکراتیک دهه هفتاد را دستاورد طیف وابسته به خود میداند با اعلام اینکه جنس قالیباف از تبار تکنوکرات هایی مانند زنگنه، کرباسچی، مرعشی و... است از او غیرمستقیم دعوت کرد تا با تغییر مسیر و قرارگرفتن در راه آنان آینده سیاسی خود را در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰ تضمین نماید . این دعوت نشان از چند نکته می دهد :

۱. شکست برنامه طیفی از اصلاح طلبان با لیدری کارگزاران برای دعوت از محمدجواد ظریف به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری در سال ۱۴۰۰ با اظهار نظر صریح ظریف در کنفرانس مطبوعاتی اش در این خصوص.

۲. ناتوانی از اجماع بر سر کاندیداتوری علی لاریجانی به عنوان روحانی ثانی در سال ۱۴۰۰ و افول آن جایگاه سابق لاریجانی در بین اصلاح طلبان نسبت به سال های ۹۴ و ۹۶.

۳. افزایش محبوبیت محمدباقر قالیباف و عدم کارایی برنامه های رسانه ای سابق علیه ایشان.

۴.تلاش برای ایجاد دوگانه قالیباف و طیف انقلابی اصولگرایان تا وحدت کلمه در اردوگاه اصولگرایی کم شده و  بدین شکل مقبولیت قالیباف دربین اصولگرایان افول نماید.

۵.نگرانی از کاندیداتوری قالیباف در انتخابات مجلس و امکان ریاست او بر خانه ملت که می تواند در طول یک سال باقی مانده بعد از تشکیل مجلس یازدهم تا انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم دولت مستقر را با نظارت مستمر در مسیر مدیریت درست حل مشکلات قرار دهد، مشکلاتی که تنها با تشکیل یک مجلس پرتوان و بازگشت قوه مقننه به جایگاه اصلی اش می تواند تا حدودی رفع و رجوع گردد.( امری که با ثبت نام قالیباف وارد فاز اجرایی شد)

الگوی پیشرفت مطلوب قالیباف برخلاف آنچه قوچانی و امثال او فکر میکنند نه از جنس توسعه دهه هفتاد است و نه سنخیتی دارد با آنچه در دولت سازندگی بر ایران گذشت. اداره شهرداری تهران در ۱۲ سال گذشته و درحالی که دولت ها پیوسته به دلایل سیاسی فشار فزاینده ای را بر شهرداری پایتخت وارد کردند، کار آسانی نبود، امری که تیم فعلی مدیریت شهری اصلاح طلب به رغم کتمان واقعیت ها در گذشته، حال بدان اذعان میکند(مانند قانون مالیات بر ارزش افزوده و عدم پرداخت سهم شهرداری ها از آن توسط دولت). شهرداری تهران با یک تلاش جمعی برای ساختن و آباد کردن و خدمت به هم میهنان به آن نتایج درخشان دوازده ساله نائل آمد و سعی کرد تا فاصله شمال و جنوب پایتخت را از نظر امکانات رفاهی و خدمات شهری به کمترین میزان ممکن برساند، آنچنان که تنها درحوزه تاسیس و بهره برداری اماکن فرهنگی افزایش سرانه فضای فرهنگی در ۱۲ سال مدیریت تیم پیشین بی سابقه بوده است.

مشخص است فوبیای قالیباف دست از دامن اصلاح طلبان برنمیدارد، در رابطه با قالیباف و اصلاح طلبان آن که امتحان بدی پس داد، اصلاح طلبان بودند که با وجود فعالیت موثر و غیرجریانی قالیباف در شهرداری، سال ها او را تخریب کردند.

جریان های موثر در اصلاح طلبی در شرایط فعلی در طول ۶ سال گذشته هیچ گزاره ایجابی را برای خروج از بحران های متزاید کنونی در کشور ارائه نکردند، جز تلاش پیوسته برای کسب قدرت، قدرتی بدون برنامه و فکری نو و تنها با تقلیل کنشگری شان به ژورنالیسم صرف. اصلاح طلبان در  یک جنگ روانی، تنها دوگانه های کذایی ساختند که به مرور کذب بودنشان عیان میگردد. نمیتوان بنیان های سیاست را به جای دوگانه های درست برپایه آنتاگونیسمی خطرناک و غیرواقعی بنیان کرد. دوگانه سعید جلیلی و قالیباف نمی تواند وجود داشته باشد تا زمانی که دوگانه اصلی ما خودباوری و دگر باوری است، تا وقتی  شکوه ملی ما نه در افزایش قدرت کارآفرینانمان  و عزت کارگرانمان و رفاه اقتصادی مردممان بلکه در بازی مذاکره و دادن امتیاز به طرف های خارجی دیده شود. اصلاح طلبان که داعیه اصلاح طلبی داشتند رانتی ترین دولت تاریخ ایران را برسر کار آوردند. دولتی که حتی در یکی از مهمترین تصمیمات طول دوران صدارتش ( سهمیه بندی مجدد بنزین و افزایش قیمت آن ) نیز مردم را نامحرم دانست و به شیوه ای عجیب، طرح سهمیه بندی را اجرایی کرد. نقدهای اصلاح طلبان به قالیباف گاهی تا آنجا رادیکال و مشوش میشود که حتی تا نقض اصول و شعارهای پیشین خود آنان نیز بسط پیدا میکند، شاید خوانندگان به یاد داشته باشند که افتخار هاشمی رفسنجانی و همراهان او این بود که هاشمی بارها در معرض افکار عمومی و رای مردم قرار گرفته است و در این مورد هیچکس به پای او نمی رسد، درنتیجه از منظر اصلاح طلبان خود را در معرض رای عموم قراردادن یک حسن بزرگ برای کنشگر سیاسی تعریف میشد که خواهان برقراری یک رابطه سازنده با مردم است، حال از زمان ثبت نام قالیباف در انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی از تهران و تلاش مجدد او برای عرضه کردن نظریات و عملکردش به رای دهندگان و در نتیجه تسلیم شدن در برابر آرای ملت، اصلاح طلبان داعیه دار نه تنها حق شهروندی او را برای ثبت نام زیر سوال بردند که با عنوان کردن مطالبی مانند ثبت نام مرد همیشه حاضر در انتخابات، اصل بحث های قبلی خود را نیز نقض کردند. در رقابت های انتخاباتی مجلس شورای اسلامی، قطعا مدعیان اصلاح طلبی شاهد پاک شدن غباری خواهند بود که با دروغ پردازی های خود بر فضای سیاسی ایران پراکنده بودند.

اصلاح طلبی روزی داعیه دار  اصلاح روندهای مدیریتی اشتباه بود تا پس از آن به ایرانی سربلند دست یابد. اصلاح طلبان باید چیزی بیشتر از بازی رسانه ای و جنگ روانی از خود نشان دهند، آنچنان که نواصولگرایی از خود نشان داد. آرزوی اصلاح طلبان برای داشتن مدیری چون قالیباف  گریبان آنان را گرفته است، برادران و خواهران اصلاح طلب مواظبت کنید تا این بغض تبدیل به عقده نگردد!

سعید  همتی