اینجا عدد از کار افتاده است...
نزدیک اربعین شیعیان عراق از هر جا که هستند پیاده راه می‌افتند سمت کربلا. چه از بصره که طریقش پانصد کیلومتر است و اغلب در مناطق گرم و خشک و چه از حله، کوت، کاظمین، رمادی و نجف.
هر مسیر را "طریق" میگویند و راه رفتن را "مشّایه". و پناهگاه‌ها و استراحتگاه‌های طریق را "موکب". اصلی‌ترین ماده سازنده طریق اما مردم است. هم در مقام میزبان و هم در مقام زائر.
میزبانانی عراقی که با خرج هر آنچه دارند، هر متر این مسیرهای بلادیده و جنگ کشیده و مرگ اندود را، سخاوتمندتر و پذیرنده‌تر از هتل‌های اعیان و اغنیای امروز می‌کنند.
و زائرانی که دیگر فقط عراقی نیستند و این سالها بقیه هم به آنها پیوسته‌اند.
زائرانی که با سرعتی عجیب راه می‌روند. انگار برای قراری مهم دیر کرده باشند. زائرانی از هر شکل. از هر رنگ. از هر پوشش. از هر طبقه اقتصادی. و بسیاری با دمپایی نیمه پاره‌ای و زنبیلی که زنانشان بر سر میگذارند و یا روی چرخ فکستنی ارزانی پشت سر میکشند.
مردم. مردم. و چقدر هم. و هر سال بیشتر. و باز بیشتر. و نه یکی دوتا. یکی دو میلیون بیشتر.
اولین چیزی که مبهوتت میکند همین بی پایانی تعدادشان است. همین شمرده نشدنی بودنشان. یاد ارکان افتادم. میزبانم در بطحه. وقتی پرسیدم از چند مهمان در روز پذیرایی میکند گفت که زائران را نمی‌شمارد. اینجا نه در سطح خرد و نه در سطح کلان عدد حکومت نمیکند. اینجا عدد از کار افتاده است...