بعد از بیست و پنج سال دوستان دوران دبیرستانم رو دیدم وکلی انرژی گرفتم،چقدر چهره اشون رو تصور کردم و خیال پردازی..... .

ما #دبیرستان تکتم درس میخوندیم و #رشته علوم انسانی

هر چقدر دوستانم خانوم بودن و اروم من شیطون بودم و از دیوار راست مدرسه بالا میرفتم،اصولا هیچ وقت سرکلاس نبودم و حالب اینکه #خاطرات زیادی رو با جزئیاتش دیشب مرور کردیم و #ذوق کردیم و #لبخند زدیم و شبمون شد #یادگاری روزهای بعد. از راست به چپ؛فاطمه که صمیمی ترین دوست من در دوران دبیرستان بود و الان مادر دو گل پسره

مریم که اونهم جایگاهش مادریه و دیشب دیرتر امد و زودتر رفت (نماینده کلاسمون بود و منم کلی اذیتش میکردم)

محبوبه کلی ورزشکار و عاشق زندگی و هنوز هم لبخندش زیباست

بعدی که منم و معرف حضور

و در نهایت اسیه خانوم که فعال حوزه مطبوعاته و کُشت مارو تا یه عکس دونفره با لبخند بگیریم کلا با کلاسمون بود همون وقتام

حس مشترک همه ما دیشب این بود که دلمون نمیخواست دقایق بگذره و یادمون رفت هر کدوم خونه زندگی داریم و باید خاطراتمون رو بزاریم و بریم،لبخندهای همه ما مستدام.