وقتی خبر سگ کشی ها رو با تزریق سرنگ اسید به قلبشون شنیدم ناخودآگاه یک خاطره تو ذهنم پررنگ شد.

سال گذشته وقتی رفتم به یک کاروانسرای عجیب در دل کویر،

هر روز صبح به اشتیاق یک صحنه درخشان از خواب بیدار می شدم و اون عبور آهوها از کنار کاروانسرا بود.

یادمه یک روز صبح یکی از محیط بان ها که می خواست من رو به خواستگاه آهوها ببره توی راه برام یک قصه عجیبی رو تعریف کرد. گفت:

درسته که این منطقه حفاظت شده است اما عده ای از شکارچی ها به طور غیر قانونی با تفنگ ویژه به قلب آهوها شلیک می کردند و در اثر اون شلیک، قلب آهوها از درون می سوخت. بعد از مرگ آهوها اونا رو شبانه به جای دیگری منتقل می کردن و بعد از تاکسیدرمی به قیمت گزافی می فروختن.

بعد بغضش رو فرو خورد و ادامه داد، ما پس از تعقیب و گریز فراوان نتونستیم اونا رو پیدا کنیم، اما یک شب اتفاقی در دل این تعقیب و گریزها یک تیر اشتباهی به باک ماشین اونا شلیک میشه و در همون لحظه یک انفجار مهیبی رخ می ده طوری که دیگه هیچ نشونی از شکارچی ها باقی نمیمونه.

جهان به اعتقاد من یک قانون ساده اما مهم داره و اون اینه که تو در آتش خودت روزی می سوزی ...

عکس:سمیرا بختیارى