خانوووم میشه یه دونه گل بخری...؟!؟

خانوم... خانوووووم... دستمال میخوای؟!؟ تورو خدا یه دونه بخر....

تقریبا ساعت ۱۰ صبح، پشت چراغ قرمز یکی از خیابونا بودم....

دیدم دو تا از بچه های کار دارن میان سمت ماشین... شیشه رو کشیدم پایین...

یکیشون با گلوی پر از بغض گفت: خانوم میشه یه دستمال بخری ؟!؟ تورو خدا بخر.. اگه دستمالام تموم نشه شب منو راه نمیدن باید تو خیابون بخوابم...

ای خددداااااااا.... چقد حالم بده.. مگه الان سن بازیشون نیست... توی این سن همه ذوق بچه ها اینه که اسباب بازیاشونو نشون بدن.. 

تنها چیزی که تو اون لحظه به ذهنم رسید این بود که آبمیوه ای که تو ماشین بود رو بهش بدم...

تا کی باید شهر پر از بچه های پاک و معصومی باشه که به استثمار گرفته شدن .... این خیلی ناراحت کننده س ... واقعا بغض گلومو گرفت وقتی دیدم به خاطر یه دستمال یه گل التماس میکرد.

نمیتونم چیزی بگم چون روزانه با این صحنه ها مواجه میشید.

از ته دلم دعا میکنم هیچوقت هیچ جایی هیچ کودکی رو نبینم که پشت چراغ، تو دود و آلودگی، تو سرما و گرما مجبور باشن اینجوری سخت کار کنن

بیاید برای یک بار هم که شده با این بچه ها مهربون باشیم و با کمی توجه دلشون رو شاد کنیم ....

▪️عکس تزیینی است