جمعه هاىِ دست هاىِ تو که چرا نیست در موهام ؟ ( این پُرسشِ موهاىِ رو به بارش برف بود ) جمعه هاىِ گرم گرفتن کنارِ تو گرم گرفتنِ تو جمعه هاى ِ تو بگویی فندک من لبانِ آتش گرفته ام را به سیگارت نزدیک کنم (آتش کشیدن یکی از معجزات تو بود ) دیوارها از چوب خط این کلمات پُر شده اند جمعه هاىِ جاىِ خالیت جمعه هاىِ بى قرارىِ مُدام جمعه هاىِ فرودگاه امام جمعه هاىِ چاىِ بى باهارِ روىِ گاز جمعه هاىِ یادِ عکس هاىِ کودکى جمعه ها و آن غروب هاىِ لعنتى جمعه ها تمام مى ... نمى شوند (این حرفِ تمامی این روزها به تقویم سال بود) به جای کارت پستال دیوارهای خانه را برایت می فرستم ببین ببین چگونه حرف هاىِ اضافه جمعه ها را با جاىِ خالیت پُر مى کنند به دلکش به بنان به ربنایِ قرآن به بى اعتنایى ِ هفته هاىِ بى تو به خاکسترى من فقط مى خواستم دوباره بخوانمت که دوست دارمت گلخانه ىِ شمعدانى هاىِ فصلِ دین وُ دلبرى #سجاد_افشاریان #اسکارلت_دهه_شصت #کتاب