اینجا تماشاخانه ی ایرانشهر است اتاق گریمیست که بارها روبروی آینه اش بوده ام و خود را به نظاره نشسته ام که به جلد آدمی رفته که من نبوده ام و اینبار نشسته ام پیش از اینکه مادر بشوم پیش از اینکه در جلد مادری بروم که دیوانه وار ،عاشق و شیدای پسرش پر پر می شود و جان میدهد!اما اینبار برای من این نقش بسیار تفاوت دارد با تمام نقشهایی که تا به امروز روی صحنه جان بخشیده ام ،این بار نقش و من در هم حلول کرده ایم انگاری! چرا که من هم مادری هستم که عاشق و دلباخته ی پسرش زندگی را زندگی میکند “مادر “برای من هدیه ای ست عجیب از جانب خداوند و نشانه ای که من مادر بودن راهمواره ستایش کنم ممنونم از علی احمدی نازنین کارگردان جوان و خوش قریحه و با اخلاقم ممنونم از عمو خسروی عزیزم از پژمان از سهیل از حدیث که هر شب مرا در کنار این هدیه ی بزرگ با تمام وجود نازنینشان یاری میکنند و میدرخشندتا به روی صحنه مادری عاشق باشم.