دلم برای دخترانه های وجودم تنگ شده ،برای شیطنتهای بی وقفه، بی خیالیهای هرروزه، نازو کرشمه های من و آئینه ، خنده های بلندو بی دلیل ، برای آن احساسهای مهار نشدنی

حالا اما

دخترک حساس و نازک نارنجی درونم

چه بی هوا اینقدر بزرگ شده

چه قدی کشیده طاقتم

ضرباهنگ قلبم چه آرام و منطقی میزند

من چه شیشه ای بودم روزی

حالا اما به سخت شدن هم رضایت نمیدهم

به سنگ شدن می اندیشم

اینطوری اطمینانش خیلی بیشتر است

جای بستنی یخی های دوران کودکیم را

قهوه های تلخ و پراز سکوت امروز گرفته است

این روزها لحن حرفهایم اینقدر جدی است که ، خودم هم از خودم حساب میبرم

دراوج شادی هم قهقهه سرنمیدهم ، تنها به لبخندی اکتفا میکنم

چه پیشوند عجیبی است کلمه خانم..!!!

همین که پیش اسمت مینشیند تمام سرخوشی و بی خیالیت را میگیرد،

وبجایش وزنه وقار ومتانت را روی شانه ات میگذارد

نه اینکه تمامی اینها بد باشد نه،،،،،!

فقط خدا کند وزنش آنقدر سنگین نشود

که دخترک حساس و شیرین درونم زیر سنگینی آن بمیرد

امروز شاید روز من نباشد ....اما....

من همان دختر دیروزم

روزم مبارک ...

دختر دیروز ! روزت مبارک