به گزارش پارس نیوز، 

نگاه پر از فریادت را بارها مرور کردم... صابر عزیز... در اولین تجربه ى بازیگریم در تئاتر در نمایش "داستان یک پلکان" کنار هم بودیم و من هنوز بعد از تقریبا ده سال آن نگاه نافذت را در آن شب سختی که بر من گذشت فراموش نکردم... شبى که خواهرم را به آسمانها سپرده بودم... شبى که صدایم با آخرین خداحافظى با او دیگر در گلویم خفه شده بود... آن شب در همان شروع نمایش ، چنان قالب تهى کردم که ناى ایستادن و دیالوگ گفتن نبود... نشستم و زل زدم به تو... که به دادم برسی... که تو شروع کنى ...التماس نگاهم را مى فهمیدى اما چنان با قدرت و با نگاه مهربانانه خیره به من بودى که در آن سکوت طولانى صحنه... انگار فقط فریاد تو به گوشم مى رسید... "بلند شو بهنوش ...پاشو و دیالوگهایت را خودت شروع کن"... نگاهت،نگاهت صابر جان، جان دوباره به من داد... اون نگاه پر از فریادت را بارها در زندگى به یاد آوردم و دوباره ایستادم و دیالوگهاى زندگیم را خودم شروع کردم... تولدت مبارک صابر جان #داستان_یک_پلکان کارگردان :#رضاگوران