«حوالى بیست سالگى، فیلم داستانى "دایه کشور" ساخته ى استاد فقید و عزیزم صحبت اله خدایارى، در عکس و در این صحنه همراهم با هنرمند پیشکسوت تئاتر کرمانشاه محمدرضا زندى عزیز ... ابن فیلم محصول صداوسیماى مرکز کرمانشاه بود، جوانى بودم که به روستایى اشغال شده مى رفت تا مادر را نجات دهد و در سال ١٣٧٣ ساخته شد. یاد مرحوم ثریا شیرزادى ( دایه کشور، مادرم در فیلم) و هنرمند ارجمند هواس پلوک و سایر رفقا هم بخیر ... .

اینجا قهوه خانه اى در طبقه ى بالاى گاراژ تى بى تى (کاشى کارى) کرمانشاه است ... یادم نمى رود که پیرمرد سر میز ما پنج، شش ساعت همانطور بى حرکت بود و در سکوت غریب اش ده ها چایى خورد و مردى در پس زمینه در طول تصویربرادرى سیزده قلیان کشید و از هوش نرفت؛ این ها آن روز حسابى متعجبم کرده بود. حالا کمتر چیزى تعجب ام را برمى انگیزد ... .

خاطرم هست که براى بازى در این فیلم همراه با گروه مدت ها دورخوانى و تمرین مى کردیم و آقاى خدایارى براى نخستین بار مرا به دیدن فیلم هاى جیمز دین در شورش بى دلیل و شرق بهشت ترغیب و راهنمایى کرد ... ساعت ها همراه با دوستان و ایشان از خیابان دبیراعظم به سمت پایین قدم مى زدیم و درباره ى شیوه ى متد و لى استراسبرگ و الیا کازان حرف مى زدیم. کار براى ما بسیار جدى بود ... آقاى خدایارى فارغ التحصیل دانشکده ى هنرهاى دراماتیک بود که تحصیلات دانشگاهى را در سالهاى انقلاب به خاطر مبارزات رها کرد و یقینا یکى از باسوادتربن و با مطالعه ترین اساتیدى بود که من در سینما تاکنون داشته ام و کرمانشاه به خود دیده است. خوشبخت بودم که از آغاز استادى چون او داشتم که دغدغه ى مردم و سینما داشت و اینها را متواضعانه به من آموخت . یادش بخیر و روحش شاد»