به گزارش پارس نیوز، 

«اگر یک ذره شعور داشتی اون طرف ترمی‌ایستادی، کیفت توی چشمم فرو نره، واگن به این بزرگی!»، «آخه مگه کوری این وری می‌پیچی؟ رانندگی بلد نیستی، بگو بلد نیستم دیگه هزار سالت شده.»، «چقدر حرف می‌زنی ما که گناهی نداریم حرفای تو رو تحمل کنیم. دهنت رو ببندی هم اتفاقی نمی‌افته، برس خونه‌ات حرف بزن!»

 
این‌ها مکالماتی است که فقط در چند روز رفت و آمدم در سطح شهر می‌شنوم. بماند نزاع‌های خیابانی و دست به یقه شدن که در این هفته کم نمی‌بینیم. اصلاً چرا راه دور برویم حتماً هر کدامتان عضو یک شبکه اجتماعی هستید؛ درهمین شبکه‌ها چقدر شاهد دعوا و جنجال بوده‌اید؟ اینکه نظرتان را بگویید و بعد با واکنش‌های تند و گاه خیلی خشن مواجه شوید تا جایی که ممکن است از خودتان بپرسید من که چیزی نگفتم، چرا همه اینقدر ناراحت وعصبانی شده‌اند؟ راستی هیچوقت از خودتان پرسیده‌اید، دلیل این همه عصبانیت و خشم چیست و چطور می‌توانیم مهارش کنیم؟ چرا همه‌ این قدرعصبانی هستیم؟
 
محمد ۲۸ ساله است به قول خودش یکی از عصبانی‌های معروف این روزهاست: «می‌دانی تا همین چند وقت پیش من آدم آرامی بودم و الان یکی از عصبانی‌ترین آدمهایی که در زندگی می‌شناسی؟ گاهی فکر می‌کنم ما که نسبت به پدر بزرگ‌ها و مادربزرگ‌هایمان کمتر نگرانی داریم، پس چرا اینقدر عصبانی هستیم؟ روزی نیست که از در خانه بیرون بیایم و شاهد دعوا و نزاعی نباشم؛ مترو، محل کارم و خیابان... گاهی با خودم فکر می‌کنم همه این خشم جمع شده درون ما اجتماعی است، نه فردی. یعنی شرایط، ما را این طور پرخاشگر کرده. گاهی هم فکر می‌کنم این فقط توجیه است و شاید ما راه‌های کنترل خشم را یاد نگرفته‌ایم، یعنی فکر کرده‌ایم همیشه با عصبانیت کارمان را راه می‌اندازیم. اما می‌دانم موضوع عصبانیت واقعاً موضوعی است که همه ما را یک روز درگیر می‌کند و همه می‌پرسیم چرا این همه عصبانی هستیم؟»
 
مونا ۳۵ ساله است و این روزها تازه شغلش را از دست داده: «موضوع روشن است، آدم‌ها گرفتارند. نیازها و خواسته‌هاشان از زندگی زیاد است و هر احساس ناکامی، خشم به بار می‌آورد. از روزی که بیکار شدم وجودم پر ازخشم شده. حالا به نظر شما در این شرایط کارگاه کنترل خشم به کار من می‌آید یا داشتن شغل؟ راستش آنقدر این روزها الکی داد و بیداد راه می‌اندازم که خودم هم از خودم خجالت‌زده می‌شوم. مثلاً اگر ناچار باشم توی فروشگاه در صف بایستیم یا برای تماس تلفنی پشت خط بمانم، جیغ و داد می‌کنم و بعد یاد روزهایی می‌افتم که منتقد آدم‌هایی مثل خودم بودم. گاهی احساس درماندگی، خشمگین و عصبانی‌مان می‌کند.»
 
سارا اما از اینکه دائم تحت عصبانیت دیگران قرار می‌گیرد، گلایه‌مند است: «روزهایی هست که خوب و خوش سر کار می‌آیم، یک اظهار نظر معمولی و عادی می‌کنم یا مثلاً شاد و خوشحال سر به سر بقیه می‌گذارم و می‌خندم بعد ناگهان همکارم همه خشمش را سرم خالی می‌کند. مثلاً می‌گوید چرا وقتی همه مردم ناراحتند تو خوشحالی یا وقتی درباره یک لباس نظر می‌دهم به من می‌پرند که چقدر در این شرایط دلت خوش است. بعد که واکنش نشان می‌دهم از دور و بری‌هایم می‌شنوم واکنش نشان نده، اگر این جوری برخورد می‌کنند تحت فشارند! تو باید ملاحظه‌شان را بکنی. من سؤالم این است آیا وقتی آدمها عصبانی‌اند - حالا به هر دلیلی- می‌توانند خشم‌شان را سر دیگران خالی کنند؟ یعنی برای خالی کردن خشم‌مان اینکه تحت فشاریم واقعاً توجیه خوبی است؟»
 
کاوه مظفر، جامعه شناس در گفت‌وگو با ما و در پاسخ به این پرسش که آیا ایرانی‌ها آستانه تحمل پایینی دارند یا اساساً مردم عصبانی هستند می‌گوید: «شکی نیست. همه ما دیده‌ایم به محض برخورد دو اتومبیل به هم راننده‌ها پایین می‌آیند و باهم دعوا می‌کنند. اما این‌ها ریشه عمیق فرهنگی ندارد تا بر اساس آن به این جمع‌بندی برسیم که جامعه ایران عصبانی است. باید شرایط اجتماعی را که در آن زندگی می‌کنیم هم بسنجیم. بعد از گذر از این سطح یعنی سطح اجتماعی می‌توانیم عصبانیت را فردی هم ببینیم؛ مثل شکلی از پرخاش و عصبانیت که این روزها در فضای مجازی می‌بینیم و اینکه گاهی افراد از خشونت به‌عنوان ابزار کنترل دیگران استفاده می‌کنند که می‌تواند آگاهانه یا نا آگاهانه باشد. یعنی فرد نمی‌داند کارهایش خشونت‌بار است اما از آنها استفاده می‌کند.
 
نوع دیگر اما افرادی هستند که هدفمند خشونت می‌کنند تا بقیه را کنترل کنند و با این کار احساسات و خواسته‌های دیگران را به سخره بگیرند. مثلاً یک روز که به محل کارتان می‌روید خوشحالید اما همکارتان توی ذوقتان می‌زند یا رویکرد افراد را نسبت به مسائل مسخره می‌کند. گاهی این خشونت‌ها با خشم همراه است و گاه با سرزنش، قضاوت و حرف‌های تند. گاهی هم این خشونت‌ها شکل تهدید و فحاشی به خود می‌گیرد و کار به گلاویزشدن می‌کشد.»
 
او پیشنهاد می‌دهد: «باید رفتارهایمان را با خودمان مرور کنیم اینکه حرفی که به دیگران زده‌ایم اگر کسی همان را به خودمان می‌زد چه احساسی در ما به وجود می‌آورد؟ اینکه آیا از واکنش نشان دادن و ابراز خشم نتیجه‌ای گرفته‌ایم؟ آیا همیشه می‌توانیم دستاوردهایی که دنبالش هستیم با پرخاشگری به دست بیاوریم؟»
 
سعید بهزادی‌فر، روانشناس اجتماعی هم در گفت‌وگو با ما می‌گوید: «ابتدا باید بین خشم و پرخاش تفاوت قائل شویم. آنچه شما درباره‌اش صحبت می‌کنید پرخاش است. من معتقدم جامعه در این زمینه ناتوانی ندارد. ما از همان کودکی به فرزندمان اجازه نمی‌دهیم که خشمگین باشند. خشم فی‌الوقع یک رفتار است که دست خودت نیست و یک انتخاب نیست اما پرخاشگری انتخاب است. این‌ها در خانواده‌ها تفکیک نمی‌شود. مثلاً اگر بچه‌ای در خانواده بگوید من خواهرم را دوست ندارم، توبیخ می‌شود. اما این معنا ندارد فقط می‌توانیم بگوییم پرخاشگری نکن!»
 
به گفته این روانشناس آدم‌ها از نظر خشم و بروز پرخاشگری باهم متفاوتند، همان طور که از نظر قد و رنگ باهم متفاوتند. آستانه تحمل آدم‌ها هم متفاوت است اما پرخاشگری داستان دیگری دارد و آموختنی است: «در این زمینه جوامع با یکدیگر فرق دارند فرض کنید ما غربی‌ها را متهم می‌کنیم که به اندازه ما برای مرگ عزیزان‌شان ناراحت نمی‌شوند درحالی‌که آنها هم درست اندازه ما غمگین می‌شوند اما یاد گرفته‌اند واکنش متفاوت نشان دهند. درعین حال به ما اجازه داده شده داد بزنیم، خودمان را بزنیم حتی بد و بیراه بگوییم و... این موضوع فرهنگی است.»
 
او در پاسخ به این سؤال که آیا فشارهای اجتماعی می‌تواند باعث پرخاشگری و خشم شود، می‌گویند: «دقیقاً همین طور است و اینکه جامعه ما بازتولید خشم می‌کند، این از اعتقادات اساسی من است. خیلی‌ها می‌آیند مدیریت خشم را یاد می‌گیرند اما فردا می‌بیند همسایه ماشینش را گذاشته جلوی در و رفته، باران باریده و او به محل کارش نمی‌رسد؛ دوباره عصبانی می‌شود. می‌بیند ماشینی که برنامه‌ریزی کرده بود سه سال بعد بخرد ۱۵ سال بعد هم نمی‌تواند بخرد و... اینها و دیگر عوامل اجتماعی، آدم‌ها را خشمگین می‌کند. ما باید توقع‌مان را از انسان‌ها واقع بینانه کنیم. نمی‌شود هرروز قیمت‌ها را دو برابر کنیم و بعد به مردم بگوییم خونسرد باشید. ما باید فرآیند طبیعی را در جهان بپذیریم. ما قانون طبیعت را نمی‌توانیم تغییر بدهیم.»
 
او می‌گوید ما نمی‌توانیم با شعارهایی مثل «جامعه باید خونسرد باشد» که به درد میتینگ‌های سیاسی می‌خورد، جامعه را دعوت به آرامش کنیم. اما تفاوت انسان رشد یافته با انسان رشد نیافته این است که شرایط را درک می‌کند و بهترین واکنش را انتخاب می‌کند که بین سه مدل «تخریبی»، «احساسی» و «حل مسأله» است. انسان رشد یافته حل مسأله را انتخاب می‌کند و جامعه ما باید این را انتخاب کند و از طریق آموزش، روش‌های حل مسأله را بیاموزد.
 
خیلی‌ها هم می‌گویند، خشم و عصبانیت به‌خودی‌ خود بد نیست، فقط باید بتوانیم مهارش کنیم و در موقع مناسب به کارش ببریم و اینکه همیشه عصبانی نباشیم. بیایید دوباره باخودمان مرور کنیم؛ چرا این روزها بیشتر اوقات عصبانی هستیم.»