به گزارش پارس نیوز، 

محمد علی‌بیگی// پذیرش لیبرالیسم و «آزادی امیال»، یعنی هیچ معنایی بالاتر از «امیال و خواسته‌های افراد» در کار نیست. اهمیت نظام‌های معنایی، دیانات و عقاید، در لیبرالیسم، ذاتی نیست بلکه چون «اهواء افراد» اهمیت دارد، پس این عقاید نیز محترم خواهند بود یعنی آنچه اصالت دارد، این «اهواء و خواسته‌ها» است و نه معنا. بنابراین «نفی معنا» و نیهیلیسم(1)، لازمه لیبرالیسم است.

اما نئولیبرالیسم که عبارت است از «آزادی امیال و خواسته‌های افراد» در کنار «اصول بازار آزاد اقتصادی» (یعنی همان رقابت آزاد بر سر منافع اقتصادی)، در میان آزادی‌ها، «آزادی رقابت در بازار اقتصادی برسر منافع اقتصادی» را اصل قلمداد می‌کند و در صورتی که فرد در این ساحت، به‌هردلیل با شکست مواجه شود، به زمین گرم خواهد خورد و هیچ معنایی(اعم از خوبی و نیکی و رحم و مدارا و نوع‌دوستی و وفا و فداکاری و دیاناتی که به آنها توصیه می‌کنند) نخواهد توانست او را نجات بخشد؛ چراکه اینها جایی در رقابت حداکثری در بازار آزاد ندارند و ای‌بسا موجبات شکست افراد را فراهم کنند. به این ترتیب نئولیبرالیسم در آزادی بازار آزاد اقتصادی، منافع اقتصادی را به‌عنوان مهم‌ترین ارزش و معنا (۲)،به سایر ارزش‌ها و معانی تحمیل می‌کند. اما این تمام ماجرا نیست. گرچه در وضع کنونی تلقی عمومی این است که «با علم و اراده، می‌توان به اغراض رسید» و «رویای آمریکایی» نیز بر آن است که جست‌وجوی خوشبختی حق مسلم بنی‌بشر است؛ اما امور عالم بالکل از اختیار، علم و غرض تجاری ما پیروی نمی‌کنند. رویای آمریکایی هم گرچه از آنجا که صرفا رویاست، حق مسلم همه دانسته شده است اما تحققش برای همه، آن هم در بازار آزاد، رویایی بیش نیست.

هم بازندگان و خوارشدگان بازار آزاد و هم برندگان آن، هردو در دام بی‌معنایی‌اند و در آناتی به این مطلب پی می‌برند که «صرفا با اختیار فردی و علم و اراده، محال است که بتوان از این بی‌معنایی خلاصی یافت». هر دو گروه «محدودیت» خود و «حیث عدمی»شان را کمابیش درک می‌کنند و سیطره بازار آزاد و رقابت موحش جاری در آن، خود به فهم عمومی هرچه بیشتر این معنا، دامن می‌زند. در برابر درک این «محدودیت» و «حیث عدمی» و بی‌حاصلی اختیار در حل مسائل آن، گاه بشر خود را با مخدر یا مشغله، به غفلت می‌زند تا آرام گیرد؛ چنانکه مولوی گفته است:

جمله عالم ز اختیار و هست خود

می‌گریزد در سر سرمست خود

تا دمی از هوشیاری وارهند

ننگ خمر و بنگ بر خود می‌نهند

جمله دانسته که این هستی فَخ[=تله] است

فکر و ذکر اختیاری دوزخ است

می‌گریزند از خودی در بی‌خودی

یا به مستی یا به شُغل‌ای مُهتَدی

و به این ترتیب، افراد به اصرار در نیست‌انگاری می‌پردازند و این نیست‌انگاری، خلاصی از هر معنا را می‌طلبد؛ چه با مشغله، چه با مخدرها، چه با اشتغال به امور بی‌معنا(مثل اقبال به اشعاری که نه صورتی شعری دارند و نه معنایی). این بی‌معنایی که حاصل توسعه، لیبرالیسم و نئولیبرالیسم و نتیجه تهوع از زیست‌جهان آنهاست؛ در سایر نقاط عالم سابقه‌ای طولانی دارد. اما در میان ما، امری تازه‌درآمد است و اقبال عمومی به آن، تازه توجه‌برانگیز شده است. در میان ما این بی‌معنایی یک سرش به نیست‌انگاری و خمر و بنگ و مشغله ختم می‌شود اما سوی دیگری هم هست:

هیچ‌کس را تا نگردد او فناء

نیست ره در بارگاه کبریاء

چیست معراج فلک، این «نیستی»

عاشقان را مذهب و دین، «نیستی»

البته درک «نیستی» و «حیث عدمی» و «ملالت خاطر» در میان اهل اسلام، منفور و مطرود نبوده بلکه مقدمه سلوک است. ماندن در ملالت‌خاطر ونیست‌انگاری یا اشتغال به اشعار بی‌معنا برای تسکین آن، البته ستوده و مطلوب نیست اما درک این «فناء ذاتی»، مطلوب است. به عبارت دیگر این «نیستی»، آغاز راه است و درک آن برای «سودائیان عالم پندار» و اهل بازار آزاد، امری است مبارک و گفتیم که در برابر آن، گاه حیث عدمی و نقص ذاتی خود را انکار می‌کنیم و گاه آن نقص و گناه ذاتی رامی‌پذیریم و به دنبال تعالی از گناه و بی‌گناهی، به مبدأ اعلی متوجه می‌شویم:

هرچند غرق بحر گناهم ز صد جهت

تا آشنای عشق شدم ز اهل رحمتم

اما این توجه، صرفا اجمالی است. برای آنکه در نظر و عمل ما تفصیل یابد، باید که مجاهدت کنیم و نیز توجه داشته باشیم که مجاهدت غیر از «رویایی آمریکایی» است برای تحقق «بهشت زمینی».

پی‌نوشت‌ها:

1. نیست‌انگاری نزد نیچه، توصیف نیست‌انگاشته‌شدن ارزش‌هاست و نیست‌انگاری نزد هیدگر، تذکر به نیست‌انگاری وجود و معنای آن.

2.البته مکس شلر پدیدارشناس، در پدیدارشناسی ارزش‌های خود بر آن است که ارزش‌های برین هستند که سامان‌بخش ارزش‌های زیرین توانند شد.