به گزارش پارس نیوز، 

'توماس فریدمن' تحلیلگر آمریکایی در این یادداشت آورده است:

زمانی با چینی ها راجع به جنگ تجاری دولت ترامپ با کشورشان صحبت می کردیم و از آنها پرسش می شود که آیا از نظر آنها این یک ایجاد تعادل جدید در روابط تجاری دو کشور است و یا جلوگیری از اعتلا و ظهور چین است که البته تا حدودی هم پهلوان پنبه بازی در آوردن است.

چینی ها در پاسخ می گویند: 'شما آمریکایی ها 10 سال دیر آمده اید. ما دیگر اینقدر بزرگ شده ایم که دیگر نمی توان ما را از میدان به در کرد'.

وقتی با ژاپنی ها راجع به این جنگ تجاری صحبت می شود آنها قدرشناس اند و می گویند:'خداوند را شکر گذاریم که ترامپ را برای ما رساند. بالاخره رئیس جمهوری در آمریکا روی کار آمد که به خوبی تهدید چین را درک می کند'.

ژاپنی ها دلواپس اند و می گویند: 'لطفا مراقب باشید. بیش از حد چین را تا هر کجا که شما را می برد همراهی نکنید'.

وقتی با متحدان زیرک و هوشمند اروپایی راجع به این جنگ تجاری صحبت می شود؛ آنها با سردرگمی می گویند:'پسر، چینی ها مشکل اصلی شان ضعف هوش است. آنها کلیدی ندارند که بفهمند چقدر هم دمکراتها و هم جمهوریخواهان و هم اروپاییان همگی از ته دل می خواهند که ترامپ چکش را در گفت وگوهای تجاری بر سر چینی ها بکوبد.

اما لطفا؛ خواهش می کنم یک جنگ سرد دیگر را این بار با چین شروع نکنید. ما همه مجبور خواهیم بود طرف یکی را بگیریم'.

اما از نظر خود شخص من( نگارنده مطلب)؛ من به همه مخاطبان چینی و ژاپنی ام می گویم:'من شخصا از این بابت که ترامپ دارد با چین برخورد می کند چون موانعی را ایجاد کرده است و جلوی دسترسی به بازارهایش را گرفته است؛ خوشحالم'.

اینها همه حقایق اند، نه یک عدم تعادل متقابل تجاری. خیلی هم برای انجامشان دیر شده است. اما تجارت مقوله ای نیست که حاصل جمعش صفر باشد. چین امکان اعتلا و خیزش را دارد. همزمان؛ ما هم داریم. این وضعیت یکنواخت و ثابت 40 سال گذشته بوده است. 

می شد که ما ساکت بمانیم. اگر چین همانطور که خودش دلش می خواهد دسترسی به بازارهای آمریکا داشته باشد؛ اجازه می داد که تولیدکنندگان و سازندگان آمریکایی هم امکان دسترسی به بازارهای چین را پیدا می کردند، ما هم دیگر صدایمان در نمی آمد. 

امروز وقت آن است که پیوندهای اقتصادی آمریکا - چین را دوباره با نظم و قاعده ای جدید تنظیم کنیم.

اهمیت موضوع برای آمریکا آنقدر زیاد است که ارزش آن معادل اهمیت مهار شوروی در 70 سال پیش است.

آمریکا مطلقا دلش نمی خواهد تا ابد سرگرم مهار چین باشد. برای آنکه یک چنین روندی اتفاق نیفتد؛ هر دو کشور لازم است هشیار و البته شریف باشند. و نیز بنشینند و خوب بررسی کنند ببیند چه شد که هردو به اینجا رسیدند. 

چین، باید قدری از این تکبر خود فرو بیاید و فروتنانه اعتراف کند، چطور شد که اقتصادش اینقدر سریع ترقی کرد و به این مرز از اعتلا رسید. 

ترامپ، هم باید قدری باریک بین باشد و بررسی کند ببیند آمریکا چطور شد که از سالیان دراز پیش یک دفعه رو آمد و اینقدر قوی شد.

فرمول موفقیت چین سه رکن دارد.

رکن اول؛ سخت کوشی است. و؛ سربلندی دیر هنگام. پس انداز خیلی زیاد. سرمایه گذاری های هوشمندانه در زیرساختها و آموزش و پرورش و تحقیقات؛ و یک نظام 'داروینی' از نظام سرمایه داری .

در نظام سرمایه داری جنگلی چین، 30 شرکت شاغل در یک تجارت مشابه ظهور می کنند و با هم رقابت می کنند تا ببیند کدامیک مرد اول برنده می شود و پشتیبانی دولت را می برد و می رود تا جهانی بشوند. این نظام مملو از نوآوری است و یک سری شرکت های بزرگ جهانی را به دنیا عرضه کرد از قبیل: شرکت های 'علی بابا'، تنجنت. همه این موفقیت ها در زیر سایه یک حکومت استبدادی مطلقه بدست آمد که اینترنت را بشدت سانسور می کند و آزادی مطبوعات را هم بشدت سلب می کند.

رکن دوم؛ خیانت به قوانین 'سازمان تجارت جهانی'؛ انتقال به زور تکنولوژی، سرقت مالکیت معنوی دیگران، ضوابط و مقررات تجاری غیر متقابل و نیز؛ پشتیبانی قوی دولت از برندگان هم رقابت های داروینی و هم صنایع دولتی بی کفایت است.

رکن سوم؛ که چین هیچگاه به آن اعتراف نکرده است؛ یک 'سیستم تجاری با ثبات جهانی' است که سیاستمداران آمریکا آن را ساخته اند و نیروی دریایی آمریکا هم پاسدار و نگاهبان حریم آن است.

این به لطف حضور نیروی دریایی آمریکا در اقیانوس آرام، شرکای تجاری چین در این قلمرو حضور دارند. چین ابدا نباید دچار این توهم بشود که، استیلای اقتصادی اش بر شرکایش، مرهون استیلای ژئوپولیتیکی بر آنهاست.

نیروی دریایی آمریکا حاضر در اقیانوس آرام ، راه را باز کرده است و شرکای چین به راحتی در این آبها رفت و آمد می کنند و با او تجارت دارند و سرمایه گذاری چین را جذب می کنند.

و اما فرمول آمریکا برای موفقیت که از همان بدو امر تاسیس کشور آمریکا پایه گذاری شد؛ مبتنی بر چند جزء است.

آمریکا همیشه یک چیز را به کودکان و دانش آموزان آموخته است. اینکه؛ در هر روز هر فرصت تکنولوژی غالب که بدستشان می رسد؛ را در هوا بقاپند و کمال بهره را از آن ببرند. 

یک زمانی در آمریکا نیاز به ماشین پنبه پاک کنی بود. آنجا بود که لازم دیده شد در سطح جهان مدارس آموزش ابتدایی راه اندازی شود.

یک زمانی در آمریکا نیاز به تاسیس کارخانه احساس شد. آنجا بود که در سطح جهان دبیرستان راه اندازی شد.

یک زمانی در آمریکا نیاز به علم کامپیوتر احساس شد. آنجا بود که دانشگاههایی در سطح جهان تاسیس شد. 

و اینک که آن کامپیوتر دیروز به دیتاهای غول پیکر و هوش مصنوعی امروز بدل شده است، آموزش علم نهایت ندارد. 

آمریکا همیشه آرزو داشته است بهترین زیرساخت ها را داشته باشد، یعنی بهترین جاده ها را، بهترین فرودگاهها را و بهترین مخابرات را. 

همیشه آرزو داشته است با بودجه دولت، بهترین تحقیقات بنیادین انجام بگیرد تا مرزهای علم شکسته شود و شرکتهایش بتوانند هرچه بهتر و سریعتر نوآوری کنند. بهترین قواعد و مقررات وضع شود تا از طرفی هم مشوق تولید کنندگان برای ریسک پذیری باشد و از طرفی هم دستان آنها را برای بی مبالاتی باز نگذارد. 

آمریکا همیشه آرزو داشته است بازترین نظام مهاجرتی را داشته باشد تا از این طریق هم کارگران پرانرژی که فاقد مهارت بالا هستند را جذب کند و هم افراد با انگیزه خطرپذیر دارای هوش قوی را.

سرانجام آنکه؛ ما همیشه پایبند به اصول و ارزش های جهانی آزادی و حقوق بشر ماندیم. همیشه هزینه ای فوق العاده برای ثبات نظام جهانی پرداخت کرده ایم و خودمان بزرگ ترین ذینفع این نظام جهانی بوده ایم. ما همیشه متحدانی پایدار داشته ایم . هیچگاه هیچ همسایه ای را و هیچ مشتری ای را مرعوب نکردیم. اما چین، کرد.

تمام قوت و وزن آمریکا؛ وام دار 'نظام دمکراتیک' و 'طبقه سیاسی' است. 

این دو بازو؛ همواره در لحظات حساس و کلیدی؛ راههایی را برای 'سازش' و برای 'تجدید عناصر مدل رشد ما' پیدا می کند.

اما امروز، ما در یک وضعیت دیگر هم قرار داریم که در گذشته در آن نبودیم و آن؛ برخورداری از 'حق وتو' است.

'فرانسیس فوکویاما' دانشمند آمریکایی علوم سیاسی این شایستگی را 'وتوکراسی' می نامد. یعنی این که دو حزب ملی سیاسی ، غالیا همدیگر را وتو می کنند و جلوی سرمایه گذاری مجدد بر روی فرمول موفقیت ما را می گیرند.

این جنگ تجاری فقط زمانی می تواند پایانی خوش داشته باشد که چین در مورد تمام ارکان موفقیت صادقانه عمل کند. ترامپ هم لازم است که درمورد تمام ارکان موفقیت آمریکا شرافتمندانه عمل کند. 

آمریکا می تواند صدها تن امتیاز تجاری از چین کسب کند. اما؛ اگر آمریکا از همه آن ضوابط و قواعدی که عامل بزرگ شدنش هستند فاصله بگیرد، هرگز به یک رشد پایدار و جامع نخواهد رسید.

با نیم نگاهی به این جنگ تجاری پیچ در پیچ، سزاوار است به چین یادآوری شود: 'این صرف سخت کوشی نبود که شما را به این جایگاه رفیع رساند. این نرده های حصار که شما پشت سر هم چیده اید، یک حقوق مستمری جاودانه نیست که شما مجاز باشید برای ابد از آن برداشت کنید. نظام اقتصاد جهانی که شما در آن رشد کرده اید و پرورش یافته اید را، شما نساخته اید. این نظام را، بزرگ ترین ترین مشتری و بزرگ ترین رقیب شما ساخته است یعنی؛ آمریکا' .

به ترامپ هم باید یادآور شد: 'آمریکا از وجود یک فرمول و قاعده ای بزرگ شد که هر رئیس جمهور بزرگ آمریکا به آن جانی تازه می بخشد و در آن سرمایه گذاری می کند.

اما تو این کار را نکردی. تو در حال حاضر داری یک سری از عناصر کلیدی این قاعده را تضعیف می کنی و عامدانه از آن غافل می شوی. این عناصر همان موضوعات، مهاجرت، متحدان، احکام و قوانین و مقررات هستند.

در مجموع، من از بابت واقعا نگرانم که آمریکا تمام حواسش را معطوف به این کرده است که 'چین؛ کیست و دارد سعی می کند به چه چیزی تبدیل شود'، اما غافل از آن مانده است که 'ما که هستیم و چطور به اینجا رسیدیم'. 

بزرگ ترین تهدید علیه اقتصاد آمریکا و آینده آمریکا نیز؛ همین است.