به گزارش پارس نیوز، 

خانم منشی برای انتقام از رییس شرکت دسیسه چینی کرده بود.

دختر 35ساله ای  به اتهام سرقت از دفتر یک شرکت بیمه دستگیر شد. وی انگیزه این اقدام را انتقام گرفتن از مدیر شرکت اعلام کرد.

 

دختر جوان در حالی که اشک می ریخت روبروی افسر پرونده نشسته بود. او بدون مقدمه گفت : از قدیم گفته اند «خودکرده را تدبیر نیست»، من هم در شرایطی قرار گرفتم که با یک تصمیم اشتباه، آبرو و اعتبارم را از بین بردم. کاش با یک فرد آگاه و مطمئن مشورت می کردم و یا به قانون Law متوسل می شدم. وی به افسر کلانتری  گفت: زمانی که از دانشگاه دانش آموخته شدم، اصرار داشتم تا به شغلی مشغول شوم. این در شرایطی بود که به خاطر بلندپروازی هایم نمی‌توانستم ازدواج کنم و هر کدام از خواستگارانم را به بهانه ای رد می‌کردم. اما همه این محسنات در یک فرد جمع نمی شد، چرا که برخی از خواستگارانم از پست و مقام و یا موقعیت اجتماعی خوبی برخوردار نبودند و یا زندگی مرفهی نداشتند و ... این گونه بود که نتوانستم ازدواج کنم و از سوی دیگر نیز از این که مجبور بودم، هزینه مخارج روزانه ام را از پدرم بگیرم، ناراحت بودم، تا این که با معرفی یکی از دوستانم در یک شرکت بیمه منشی شدم.

این دختر ادامه داد: دیگر از این که می توانستم روی پای خودم بایستم و درآمدی داشته باشم، خیلی خوشحال بودم.از آن روز به بعد نه تنها هزینه مخارج زندگی ام را تأمین می کردم، بلکه از حقوق دریافتی ام مبلغی را نیز به خانواده ام کمک می کردم. آن قدر غرق در کار شده بودم که دیگر حتی به ازدواج فکر هم نمی کردم و تنها تلاشم این بود که در کارم موفق شوم.چند سال به همین ترتیب سپری شد تا این که مدتی قبل با صاحبکارم دچار اختلاف شدم چرا که او حاضر نبود حق و حقوق مرا مرتب پرداخت کند و هر بار که برای دریافت حقوق اعتراض می کردم، با پاسخ امروز و فردای او مواجه می شدم.

وی افزود: در حالی که چندین ماه حقوق عقب افتاده‌ام را از صاحبکارم طلبکار بودم، او همچنان تأکید می کرد تا به کارم در شرکت ادامه بدهم. صاحبکارم اصرار داشت من همچنان در همان دفتر بیمه بمانم تا او حق و حقوق عقب مانده مرا کم کم پرداخت کند، اما من حاضر نبودم با این شرایط در شرکت او کار کنم، به همین خاطر از آن روز به بعد در محل کارم حاضر نشدم و به صاحبکارم مهلت دادم تا پولم را پرداخت کند.چند ماه سپری شد، ولی او حتی یک بار هم با من تماس نگرفت. انتظارم برای دریافت حقوق بی فایده بود تا این که با یک تصمیم اشتباه خود را به گرداب بدبختی انداختم. فکر می کردم اگر چک های او را بردارم، مجبور خواهد شد پولم را پرداخت کند. آن شب در همین افکار سیر می کردم که کلید دفتر کار را که هنوز تحویل نداده بودم از داخل کیفم برداشتم و به آرامی وارد دفتر شدم و 41برگ چک، 19عدد سکه و مبلغ 4میلیون تومان پول نقد را برداشتم و از دفتر خارج شدم. هیچ گاه فکر نمی کردم که چه اتفاقی خواهد افتاد. فقط خوشحال بودم که با این کار، می توانم طلبم را از او بگیرم اما ...