پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- مجید حیدری چروده- به تازگی فیلم خودکشی دو دختر نوجوان اصفهانی (زهرا و نیلوفر)- - رو دیده ام. من این تحلیل را بر مبنای تحلیل محتوای صحبتهای این دو نوجوان و همچنین گفتگوهایی که با اطرافیان آنها انجام  و در اینترنت منتشر شده است نوشته ام.

زهرا و نیلوفر؟

زهرا (16 ساله) و نیلوفر (15 ساله) هر دو دانش آموز پایه دهم در تاریخ 29 مهرماه امسال خود را از بالای پل ماشین روی شهید چمران اصفهان به قصد خودکشی به پایین می اندازند که بر اثر آن زهرا بلافاصله فوت می کند اما نیلوفر علیرغم آسیبهای فراوان، نجات پیدا می کند. زهرا از 6 سالگی که پدرش سکته کرده، جدای از مادر فقط با مادربزرگ ِ پدری خودش زندگی می کرد او سال گذشته مادرش را نیز از دست داد. عموی زهرا او را دختری شجاع معرفی میکند و عمه ضمن اینکه او را دختر شادی می داند به رنجی که از بی مادری می برده تاکید دارد و مادربزرگ به درسخوان بودن و پرعاطفه بودنش اشاره می کند. از وضعیت خانوادگی نیلوفر اطلاعی در دسترس نیست.

آنها در این ویدیو را خطاب به چه کسانی منتشر کردند؟

مخاطب آنها در این ویدیو پدر و مادر، اقوام و خویشان و حتی معلمان یا مشاوران مدرسه هم نبودند. آنها دو دسته را خطاب قرار دادند. نخست افرادی که به تعبیر این دو نوجوان خیلی گوه! خورده بودند دوم امیر (عشق زهرا) و محمد (عشق نیلوفر).

آنها چرا اقدام به خودکشی کردند؟

زهرا که بنابه گفته مادربزرگش دختر پرعاطفه ای است، از اینکه یک ماه است که عشقش امیر از او خبر نگرفته ناراحت است ولی مطمئن است که یک روز امیر به گوشی او زنگ خواهد زد و خبر مرگش را خواهد شنید و  نیلوفر هم از عشق یکطرفه اش به محمد پشیمان است و آن را کار درستی نمی داند. چنین شرایطی به قول این دو نوجوان ایجاب می کرده که اقدام به خودکشی کنند.  علاوه بر این از فحوای عباراتی نظیر «واقعا دیگه آخراشه»، «دارم می میرم به خدا»، «دیدی راست بود»، «دیدی {به اشتباه} فکر می کردی شوخی می کنم»، بر می آید آنها بارها تصمیم به خودکشی را با دوستان شان در میان گذاشته اند، تصمیمی که بیش از آنکه به قصد کشتن خود باشد به معنای عمیق روانشناختی اش فریاد استمداد و طلب محبت و توجه و همراهی از دوستان و اطرافیان برای نجات بوده است اما همواره از طرف دیگران حمل بر شوخی شده و با بی اعتنایی و بعضا آزار و اذیت کلامی مواجه می شد و به این ترتیب موجبات تشدید ناکامی آنها را فراهم ساخته است. جای تاسف عمیق است که نه خانواده و نه حتی مدرسه هیچکدام گوش شنیدن فریاد کمک خواهی این دو نوجوان را نداشته اند. و تاسف عمیق تر برای اینکه به جای شناسایی تقصیر و کوتاهی خودمان، به دنبال نهنگ آبی در دنیای مجازی باشیم و آن را علت العلل این فجایع معرفی کنیم.

تصور این دو نوجوان از مرگ

آنها گمان می کنند بعد از خودکشی «دلشان برای عشق شان تنگ می شود» با اینحال بی آنکه دقیقا بدانند «جایشان در بهشت است یا جهنم یا برزخ»، مطمئن هستند «در جای خوبی خواهند بود» و هرازگاهی «به خواب عشق شان خواهند آمد». گویی خودکشی برای آنها یک مرگ مجازی است تا مرگ واقعی.

تبیین جامعه شناختی فاجعه

جامعه ما در وضعیت آنومیک به سر  می برد و اقتدار ارزشها و هنجارها و پیوندهای اجتماعی ش به شدت سست شده، نوجوانان 16-15 ساله اش از کانون سرد و پردافعه خانه و مدرسه فرار کرده و بی پناه درسطح جامعه رها شده اند. آنها نه با دوستان همجنس انس می گیرند و نه با یارانی از جنس مخالف حالشان خوب می شود و نه با 40 هزار تومان «چیز خوردن» و نه شاگرد اول شدن در مدرسه. ما به جای آنکه به آنها مهارت حل مساله و توانایی مدیریت روابط اجتماعی را یاد بدهیم تلاش کردیم زیر بار سنگین تکنیک های تست زدن و حفظ کردن طوطی وار انبوه مطالب بی فایده کتابهای درسی، هویت و شخصیت آنها را نابود کنیم.