به گزارش پارس به نقل از تسنیم، به روایت سید بن طاوس در کتاب لهوف، یزید برای خراب کردن چهره اهل بیت علیهم السلام به خطیب دربار خود دستور داد تا بر فراز منبر رود و امام حسین و امیرالمؤمنین ـ علیهما السلام ـ را مذمت نماید. آن خطیب نابکار بر فراز منبر رفت و در مذمت حضرت علی بن ابی طالب و امام حسین و مدح معاویه و یزید سنگ تمام گذاشت. حضرت امام زین العابدین علیه السّلام خطاب به او فریاد زد و فرمود: ای خطیب، وای بر تو! رضایت مخلوق را به وسیله سخط و غضب خالق خریدی. جایگاه تو پر از آتش خواهد شد. حقا که ابن سنان خفاجی در وصف حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السّلام نیکو سروده و گفته:آیا جا دارد که بر فراز منبرها علنا به علی ناسزا بگویید، در صورتی که چوب ‏های این منبرها به وسیله شمشیر علی برای شما نصب شده است

امام سجاد علیه السّلام فرمود: ای یزید! به من اجازه بده تا بالای این منبر بروم و سخنانی بگویم که خدا راضی باشد و برای اهل این مجلس اجر و ثوابی داشته باشد. یزید این پیشنهاد را نپذیرفت. مردم به یزید گفتند: یا امیرالمؤمنین! به وی اجازه بده تا بر فراز منبر رود، شاید مطلبی را از او بشنویم. یزید گفت: اگر این مرد بر فراز منبر رود، تا من و آل ابوسفیان را افتضاح نکند فرود نخواهد آمد. به یزید گفته شد: سخنرانی او هر چند خوب باشد، چندان قدرت و قابلیتی ندارد. یزید گفت: این شخص از اهل بیتی است که علم را مانند پرنده‌ای که جوجه‌اش را با نوکش غذا می‌دهد آموخته‏اند. مردم همچنان از یزید این تقاضا را می‌کردند تا به ناچار اجازه داد.

امام سجاد علیه السّلام پس از این که بر فراز منبر رفت و حمد و ثنای خدا را به جای آورد، سخنرانی‌ای کرد که چشم عموم مردم گریان و قلب آنان ترسان شد. او سخنان خود را چنین آغاز کرد:

ایها الناس! به ما شش خصلت عطا شده و هفت خصلت موجب فضیلت و برتری ما گردیده است. آن شش خصلت عبارتند از: علم، حلم، شخصیت، فصاحت، شجاعت و محبوب القلوب مؤمنین بودن. آن هفت خصلتی که باعث برتری ما هستند عبارتند از این که محمّد مختار صلّی اللَّه علیه و آله، صدّیق یعنی حضرت امیر، طیار، حمزه و دو سبط این امت از ما می‌باشند، هر کسی مرا می‌شناسد که می‌شناسد و هر کسی مرا نمی‏شناسد، من او را از حسب و نسب خود آگاه می‌نمایم!

ایها الناس! من پسر مکه و منا هستم؛ من پسر زمزم و صفا می‌باشم؛ من پسر کسی هستم که رکن یعنی حجرالاسود را با اطراف ردایش برداشت و نصب کرد؛ من پسر بهترین کسی هستم که ازار و ردا به تن کرد؛ من پسر بهترین کسی هستم که نعلین پوشید و پا را برهنه کرد؛ من پسر بهترین کسی هستم که طواف و سعی به جا آورد؛ من پسر بهترین کسی هستم که حج کرد و تلبیه گفت؛ من پسر کسی هستم در هوا با براق حمل شد (و به معراج رفت)؛ من پسر کسی هستم که از مسجدالحرام به مسجد الاقصی سیر داده شد؛ من پسر کسی هستم که جبرئیل او را به سدرة المنتهی رساند؛ من پسر کسی هستم که سپس نزدیک آمد و نزدیک‌تر شد، تا [فاصله‏اش‏] به قدرِ [طول‏] دو [انتهای‏] کمان یا نزدیک‌تر شد؛ من پسر کسی هستم که پیشاپیش فرشتگان آسمان نماز خواند؛ من پسر کسی هستم که خدای جلیل آنچه وحی کرد را به او وحی نمود؛ من پسر محمد مصطفی هستم؛ من پسر علی مرتضی هستم؛ من پسر کسی هستم که بینی‌های مردم را زد تا «لا اله الا الله» بگویند.

من پسر کسی هستم که در برابر رسول خدا با دو شمشیر جهاد می‌کرد و با دو نیزه ضربت می‌زد و دوبار هجرت کرد و دو بار بیعت نمود و در بدر و حنین جنگید و چشم به هم زدنی به خدا کفر نورزید. من پسر صالح مؤمنان، وارث انبیا، ریشه کن کننده ملحدان و رئیس مسلمانان و نور مجاهدان، زینت عبادت کنندگان، تاج گریه کنندگان، بردبارترین بردباران و افضل قیام کنندگان از آل یاسین و رسول پروردگار جهانیانم. من پسر کسی هستم که به وسیله جبرئیل مؤید شد و به وسیله میکائیل نصرت شد. من پسر کسی هستم که از حریم مسلمانان دفاع کرد و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنان ناصبی خود جهاد کرد و پر افتخار‌ترین فرد از قریش که روی زمین راه رفت، و پسر اول کسی هستم که از میان مؤمنان، خدا و رسول او را اجابت کرد و اولین سبقت گیرندگان بر اسلام و شکننده تجاوزگران و نابود کننده مشرکان و تیری از تیرهای خدا بر منافقان و زبان حکمت عبادت کنندگان و ناصر دین خدا و ولیّ امر خدا و بوستان حکمت خدا و جایگاه علم اوست.

* خطبه تاریخی و رسواکننده امام سجاد در برابر یزید در شام

او نرم خوی، بخشنده، با ابهت، با حیا، زکی، متعلق به سرزمین بطحاء، مورد رضایت، اقدام کننده، بلند همت، بردبار، روزه گیر، مهذب، قیام گر، قاطع صلب‌ها و جداکننده حزب‌ها بود. از همه مردم با تقواتر و از همه با ثبات‌تر بود و از همه مصمم‌تر و دل قوی‌تر؛ شیر قوی بود که وقتی در جنگ‌ها نیزه‌ها به هم نزدیک می‌شد و رنج‌ها نزدیک می‌گردید، آنان را آرد می‌کرد مانند سنگ آسیاب و آنان را می‌پراکند مانند پراکندن باد، چیز خشک را، شیر بیشه حجاز و رهبر نیرومند عراق، مکی، مدنی، منسوب به مسجد خیف، منتسب به عقبه، بدری، احدی، شجری، مهاجری، که سید عرب بود و در جنگ شیر آن؛ وارث دو موقف و پدر دو سبط امت حسن و حسین؛ همه این‌ها وصف جدم علی بن ابی طالب علیه السّلام بود.

سپس فرمود: من پسر فاطمه زهرایم؛ من پسر سرور زنانم؛

پیوسته حضرت خود را معرفی می‌نمود تا این که صدای مردم به ضجه و گریه بلند شد. چون یزید ـ لعنه الله ـ ترسید مبادا فتنه بپا شود، لذا دستور داد تا مؤذن شروع به اذان کرد و سخن امام سجاد علیه السّلام را قطع نمود.

وقتی مؤذن گفت: «اللَّه اکبر، اللَّه اکبر»، حضرت سجاد علیه السّلام فرمود: چیزی از خدا بزرگ‌تر نیست.

هنگامی که مؤذن گفت: «اشهد ان لا اله الا اللَّه»، علی بن الحسین علیهما السّلام فرمود: مو، پوست، گوشت و خون من به یگانگی خدا شهادت می‌دهند.

موقعی که گفت: «اشهد ان محمدا رسول اللَّه»، امام سجاد علیه السّلام از بالای منبر متوجه یزید شد و فرمود: ای یزید! این محمّد جد من است یا جد تو؟ اگر گمان کنی که این محمّد جد تو است، دروغ می‌گویی و کافرشده‏ای. اگر گمان کنی که جد من است، پس چرا عترت او را کشتی؟

راوی می‌گوید: وقتی مؤذن از اذان و اقامه فراغت حاصل کرد، یزید جلو آمد و نماز ظهر را خواند.

روایت شده یکی از دانشمندان یهود که در آن مجلس حضور داشت، به یزید گفت: ای امیر مؤمنان! این جوان کیست؟ گفت: علی بن الحسین است. یهودی گفت: حسین کیست؟ گفت: پسر علی بن ابی طالب می‌باشد. گفت: مادر حسین کیست؟ یزید گفت: فاطمه دختر محمّد. یهودی گفت: سبحان اللَّه! این حسین پسر دختر پیامبر شما است و مع ذلک او را با این سرعت کشتید. چه بد با ذریه او رفتار کردید! به خدا قسم اگر حضرت موسی یک سبط (یعنی نوه) از صلب خود در میان ما یهودیان به یادگار می‌نهاد، ما او را پرستش می‌کردیم نه پروردگارمان را، ولی شما که دیروز پیغمبر خود را از دست داده‏اید، امروز برجستید و پسر او را شهید کردید؟ اف بر شما! چه بد امتی هستید!

به دستور یزید به حلق آن یهودی سه بار ضربه زدند. آن یهودی برخاست و گفت: اگر می‌خواهید مرا بزنید بزنید، می‌خواهید بکشید بکشید، رها می‌کنید رها کنید. در هر صورت من در تورات می‌نگرم که می‌گوید: هر کسی ذریه پیامبری را بکشد، تا زنده باشد همیشه ملعون خواهد بود و هنگامی که بمیرد، دچار آتش جهنم خواهد شد.