بعید میدانم احمدینژاد برگردد
این روزهای محمدرضا باهنر روزهای شلوغی است. روزهایی که او فارغ از جایگاه نایب رییسی مجلس، بر صندلی بانفوذترین تشکیلات سیاسی اصولگرایان سنتی تکیه زده و دبیرکلی جبهه پیروان خط امام و رهبری را عهده دار شده است. باهنر اما بعد از مرحوم عسگراولادی، در شرایطی پذیرای این مسئولیت شده است که پرچمهای استقلال خواهی از گوشه و کنار اردوگاه اصولگرایی بالا رفته است، جوانترهایی که در بحبوحه انتخابات شورای شهر دوم از سوی بزرگان اصولگرا به روی صحنه سیاست آمدند و این روزها رودرروی بزرگان قرار گرفته و خود را اصولگراتر می دانند.
به گزارش پارس، خبرآنلاین در ادامه نوشت: حاشیه جلسه هیئت رییسه جبهه پیروان خط امام و رهبری فرصتی کوتاه و مغتنم بود تا از باهنر پیرامون حال و روز امروز سنتی ها بپرسیم.و اینکه از جایگاه بزرگتری اصولگرایان قرار است چه تدبیری برای کنار آمدن با جوانترهای تندرو بکند و... .
دبیرکل جبهه پیروان گرچه می پذیرد که تندروها در جریان اصولگرایی هزینه هایی را به این جریان وارد کرده اند اما این را هم می گوید که از تصمیمی که در سال 84 و به صحنه آوردن جوانترها گرفته شد پشیمان نیست. او معتقد است هم تندروها باید مواضع خود را تعدیل کنند و هم معتدلین اصولگرا، تندروها را درک کنند تا در شرایطی که رقیب اصلاح طلب جان گرفته بتوانند به وحدت برسند.
باهنر تاکید دارد: وقتی از جانب اصلاح طلبان احساس خطر نمیکردیم، خودمان به خودمان ایراد میگرفتیم ،اما امروز رقیب قدرتمند شده و باید جریانات درون اصولگرایی تنازل کرده و به سمت وحدت پیش بروند.
مشروح گپ و گفت کوتاه خبرآنلاین با نایب رییس مجلس و دبیرکل جبهه پیروان خط امام و رهبری را در ادامه می خوانید.
***
آقای مهندس! بزرگتر اصولگراها بودن چه حال و هوایی دارد؟ این روزها با پیران و جوانترهای اصولگرایان چه میکنید؟
خود من هم جزو قدیمیهای اصولگرا هستم. در 10، 15 سال اخیر تحولاتی در جریانات سیاسی کشور بوجود آمد اما متاسفانه هنوز موقعیتی فراهم نشده و یک اراده دسته جمعی بوجود نیامده که ما بتوانیم دو سه تا حزب رسمی، شناسنامه دار و فراگیر داشته باشیم. بنابراین جریانات سیاسی با توجه به تحولاتی که اتفاق میافتد بعضا ریزشها و رویشهای زیادی دارند. در هر صورت ما اصولگرایان و رقیب سنتی مان یعنی اصلاح طلبان در حال تکاپو هستیم تا وحدت نسبی بین خودمان بوجود آوریم و این کار همیشگی ما بوده و الان هم دنبال می شود.
در این فراز و نشیبها برخی دلخوریها هم ممکن است بوجود آمده باشد. به همین ترتیب شاید بتوان گفت هم اصولگرایان و هم اصلاح طلبان را می توان به دو بخش معتدل و تندرو تقسیم کرد. بنابراین اگر بخواهیم تعریف دقیقتری داشته باشیم باید بگوییم فعالان سیاسی در کشور چهار گروه هستند اصلاح طلبان رادیکال و معتدل و اصولگرایان رادیکال و معتدل.
نکته مثبت در این ماجراها شاید این باشد که اصولگراها با یکدیگر به یک تفاهم برسند و اصلاح طلبان با تعدیل مواضع خودشان به این جمع بندی برسند. در نهایت باید صحنه سیاسی را رصد کرد تا ببینم کار را باید چگونه جلو ببریم.
به نظر میرسد مشکل شما بیش از آنکه با قدیم ترهای اصولگرا باشد با جوانترهای این جریان است که خودتان زمانی آنها را علم کردید و امروز رودرروی بزرگترهای اصولگرا قرار گرفته اند، استراتژی شما به عنوان دبیرکل جدید جبهه پیروان برای مقابله با این عصیانگری جوانترهایتان چیست؟
این موضوع هم متاسفانه به همان مساله نبودن یک حزب رسمی و فراگیر باز میگردد. در این زیروبمها این اتفاقات میافتد. یعنی اصلاح طلبان هم موقعی که به قدرت و اکثریت رسیدند آنچه باعث شد که از صحنه کنار بروند این بود که برخی تندرویها کار دستشان داد و برخی از اختلافاتشان بروز کرد.
برای مثال شورای شهر اول تهران کاملا دست اصلاح طلبان بود اما آنها حتی تا آخر دوره نتوانستند با هم کار کنند و اینقدر با هم اختلاف داشتند که دولت اصلاح طلب شورای اصلاح طلب را منحل کرد. این داستان در دوران قدرت اصولگرایان هم رخ داد. البته ما در دوره دولتهای نهم و دهم مسائل و اختلافاتی با آقای احمدی نژاد پیدا کردیم، خصوصا در دوره دوم ریاست جمهوری شان اختلافات زیادی وجود داشت. اما عکس آن هم وجود دارد، یعنی زمانیکه یک جریانی احساس کند رقیب مشترکش قدرتمند میشود این خودش انگیزهای برای وحدت میشود. به همین دلیل است که ما تلاش می کنیم که بین اصولگرایان وحدت را برقرار کنیم.
یعنی در شرایط فعلی آن ترس از رقیب اصلاح طلب در جناح اصولگرا بوجود آمده است؟
نمیتوان اسمش را ترس گذاشت. برای اینکه بتوانیم کار را جلو ببریم ضرورت این است که به سمت وحدت پیش برویم. برای رسیدن به وحدت هم باید جریانات مختلف در درون جبهه اصولگرایی تنازل کنند. یک مقدار معتدلین مواضع تندروها را درک کنند یک مقدار هم تندروها مواضع معتدلین را درک کنند. با یک تنازل مختصر می توان به هم نزدیکتر شد.
چیزی که الان از برآیند حرکتی اصولگرایان مشهود است این است که عقلای اصولگرا در حال کنار آمدن با تندروها هستند، یا سکوت می کنند یا مماشات...
نه آنها هم الان در تلاش هستند که همکاریهایی داشته باشند. وقتی احساس نمیشد که جریانی به نام اصلاح طلب خطری برای ما باشد خودمان به خودمان خیلی ایراد میگرفتیم اما قاعدتا این ایرادها در حال کمرنگ شدن است. ولی راه حل آخر این اعوجاجات و فراز و نشیبها این است که بالاخره چندتا حزب شناسنامه دار و قدرتمند در کشور داشته باشیم.
این چند حزب قدرتمند و شناسنامه دار قطعا در دو سال باقیمانده تا انتخابات مجلس دهم که بسیار هم برای اصولگرایان سرنوشت ساز است بعد وجودی پیدا نمی کنند.
بله من هم احساس میکنم هنوز آن اراده جمعی وجود نداشته باشد. با آن اراده جمعی که در یک چارچوب ضابطه مند بوجود آمده باشد و با یکدیگر کار کنند هنوز فاصله داریم.
برخی چهره های اصولگرا همچون آقای محبیان معقتدند که ترسی که اصولگرایان از تندروهایشان دارند از اصلاح طلبان و طیف روحانی هم ندارند؟
ما میخواهیم تندروها را کنترل کنیم، آنها میخواهند مارا کنترل کنند. اینها آن اختلافات مواضع و سبکهای برخورد است؛ که همینها را باید تعدیل کنیم. آقای محبیان نظرات فراجناحی دارند و از موضع بالا نصیحت میکنند، ما هم گوش میدهیم اما عرض ما این است که اگر قرار باشد دو جریان تندرو و معتدل به هم نزدیک شوند باید مواضع خودشان را تعدیل کنند. هم تندروها باید تعدیل شوند هم معتدلین اصولگرا باید مواضع اصولگرایان تندرو را درک کنند.
شما در انتخابات شورای شهر دوم استراتژی تان این بود که این چهره های جدید و سفید را وارد کنید تا بر رقیب اصلاح طلبتان پیروز شوید. با توجه به روندی که این طیف نوآمدگان در سال های اخیر طی کردند از تصمیم آن زمان تان پشیمان نیستید؟
یک تشکیلات برای پویا بودن باید جریان داشته باشد، طبیعی است که یک عده که جوانتر هستند وارد شوند و یک عده که مسن تر هستند جا را به جوانترها بدهند. تا زمانیکه داستان 2 خرداد 76 که اتفاق افتاد شاید به این درک نرسیده بودیم که باید به تدریج و با ضرورت زمان ادبیاتمان را اصلاح کنیم، به نحوی که بین خودمان و نسلهای بعدی یک گفتمان قدرتمند راه بیندازیم.
ما یعنی اصولگرایان؟
بله ما اصولگرایان. بعد از جریان 2 خرداد احساس کردیم که یک فاصله دیدگاهی و نسلی بین اصولگرایان در حال اتفاق افتادن است. همین موضوع یک تلنگر خوب بود. بعضیها 2 خرداد را همین الان به یک فاجعه برعلیه نظام تفسیر میکنند من آن زمان هم گفتم این موضوع را قبول ندارم.
حتی اگر از موضع دقیق اصولگرایی هم بخواهیم نگاه کنیم من 2 خرداد را یک زلزله 5 ریشتری می دانم که این مانع شد از اینکه ما بخوابیم و یک زلزله 8 ریشتری بیاید و همه چیز را ویران کند.
این موضوع یک تلنگر و توجه برای ما اصولگرایان بود. اینکه رویکرد ما هم اصلاح شد و نیروهای جوانتر آمدند، فعال شدند و کار کردند. به همین دلیل بود که الان هم پشیمان نیستیم و حتی معتقدیم اینکار را باید زودتر انجام می دادیم.
مشکلی که وجود دارد چیز دیگری است. چون جریانات سیاسی در چارچوب یک اساسنامه و مرامنامه منضبط حقوقی با یکدیگر کار نمیکنند این باعث میشود که برخی رقابتهای درون تشکیلاتی به بیرون تشکیلات کشیده شود. روشنتر بگوییم، الان در کشورهایی مانند انگلیس که سه تا چهار حزب قدرتمند دارند 2 سال مانده به انتخابات حزب کارگر و محافظه کار در درون حزب خودشان رقابت درونی میکنند، با هم مناظره میگذارند. اما وقتی تعامل درون حزب کاندیدایی را بالا آورد دیگر کسانی که درون حزب هستند حتی کسانی که شکست خوردند از کسی که بالا آمده است حمایت میکنند.
در انتخابات دوره قبل آمریکا که دموکراتها و جمهوریخواهان با هم رقابت می کردند، همین خانم کلینتون با اقای اوباما رقابت درون حزبی داشت اما وقتی اوباما کاندیدای ریاست جمهوری دموکراتها شد دیگر رقابت ادامه نداشت و حتی خانم کلینتون هم حامی او شد و سمت کاندیدای جمهوری خواهان نرفت. یعنی رفتار حزبی و مضبوطی دارند.
یک نوع پایبندی حزبی...
آنجا مقررات دارند، پایبندی فقط حزبی نیست. یک پایبندی حقوقی و قانونی است. اگر کسی بخواهد از حزب جدا شود بالاخره منافع و هزینههایی دارد. در کشور ما اما فردی مثلا با شعار اصولگرایی میآید و رای می آورد ولی در عمل که وارد می شود مواضع اصلاحطلبانه میگیرد یا بالعکس افرادی که با شعار اصلاح طلبی وارد مجلس یا شورای شهر میشوند ولی زمانیکه رای را گرفت مواضعش را تغییر میدهد. این رفتارها مضبوط و حقوقی و حزبی نیست.
البته این موضوعات را هم باید در چارچوب قانون اساسی و تواناییهای سیاسی کشور تفسیر کنیم. وقتی که به مواضع حزب اشاره می کنم همه تا جایی قابل قبول است که در چارچوب سیاست های کلی نظام باشد. اگر کسی از آن مرزها خارج شود دیگر رقابت حزبی نیست یک اپوتونیست است که علیه نظام فعالیت می کنند و نهادهای حاکمیتی با آنها مقابله می کنند.
اصولگرایان طی چند سال اخیر هزینه هایی را بر سر شخصیت های کلیدی شان داده اند و برخی از آنها چون ناطق نوری و حسن روحانی از این جریان دور شده اند. این موضوع تا چه اندازه نتیجه تندروی ها بوده است؟
من قبول دارم که این هزینه را دادیم اما حرفم این است که این رفتارها در نتیجه مضبوط نبودن و قاعدهمند نبودن رفتارهای حزبی بوجود آمده است. اصلا صریح تر بگویم، خود آقای احمدینژاد وقتی آمد و کاندیدای ریاست جمهوری شد من از او حمایت نکردم کاندیدای من کسی دیگر بود و رییس ستاد رقیب ایشان بودم اما موقعی که رای آورد چون از جریان اصولگرایی بود احساس کردیم که باید از او حمایت کنیم. تا زمانی حمایت کردیم که احساسمان این بود که ایشان در جریان اصولگرایی راه می رود ولی از زمانیکه احساس کردیم ایشان اصولگرایی دیگری برای خود تعریف میکند؛ بحثها، مشکلات و انتقادات ما به او شروع شد.
بنابراین نمیشود اگر جوانترها بیایند چون ممکن است از خط بیرون بزنند ما جوانترها را راه ندهیم، این در عمل نمی شود. منِ باهنر هم بخواهم فعال باشم مگر چندسال دیگر میتوانم کار کنم؟ نهایت دو دوره دیگر بتوانم فعال باشم بعد از آن بالاخره باید نیروهای جدید ساخته شوند، رشد کنند و شکل بگیرند و آنها کار را تحویل بگیرند.
بنابراین آن ضابطه مندی تنها در چارچوب حزب فراگیر شکل می گیرد. اما الان که ضابطه وجود ندارد من هرچه مقررات بگذارم کسی که کنار من است می تواند مقررات را بشکند و دریک لحظه مقررات را دور بزند. تا وقتی هم همین ضابطه مندی نیست ناچاریم که با تفاهم و اقناع و حرف زدن و گفتگوی بیشتر مواضع را اصلاح کنیم.
به بحث آقای احمدی نژاد اشاره کردید، شما در سال 84 در مرحله دوم به سمت آقای احمدی نژاد رفتید...
نه اینگونه نبود.
اصولگرایان عمدتا در مقابل آقای هاشمی از احمدی نژاد حمایت کردند.
نه اینگونه نبود.
یعنی با آقای هاشمی بودید؟
نه
با چه کسی بودید؟
جبهه پیروان خط امام و رهبری آن زمان بیانیه دادیم و گفتیم چون کاندیدای ما رای نیاورده هرکدام از این دو کاندیدا رای بیاورند از او حمایت می کنیم.
شاید به این دلیل باشد که خیلیها هنوز هم این تصور را دارند که احمدی نژاد را محمدرضا باهنر وارد سیاست کرد؟
در دوره اصلاحات ما احمدی نژاد را برای شهرداری تهران انتخاب کردیم. آن زمان هم دوستان اصلاحاتی ما نمی گذاشتند که ما او را شهردار کنیم حتی میخواستند از قدرت حاکمیتی استفاده کنند و نگذارند او شهردار شود. آن زمان بله ما رفتیم بحث کردیم، صحبت کردیم خود من آن زمان رفتم با وزیر اطلاعات دولت اصلاحات صحبت کردم. آن موقع احساسم این بود که بهانهها بهانه های سیاسی است. استدلال ما این بود که موضع آقایان سیاسی و جریانی بود. ما از احمدی نژاد آن زمان دفاع کردیم و آن مخالفتها خنثی شد و ایشان آمدند و شهردار شدند.
اما اینکه زمانیکه آقای احمدی نژاد رییس جمهور شد من حمایت کردم یا نه، باید فرآیند را در نظر بگیریم. در سال 84 که بحث جدی انتخابات بود ما اصلا با کاندیدا شدن احمدی نژاد مخالف بودیم به همین دلیل ما آقای لاریجانی را کاندیدای خودمان می دانستیم از او هم حمایت می کردیم. اما اتفاقاتی که افتاد احمدی نژاد رای آورد.
وقتی که احمدی نژاد رییس جمهور شد هم طبیعی بود که ما از روز اول از او حمایت کنیم. نه تنها احمدی نژاد، حتی اگر رقیب اصلاح طلب ما هم رای آورده بود ما از او حمایت می کردیم. ما هیچوقت در عالم سیاست از روز اول شمشیر را بر روی کسی که رای آورده نمی کشیم. آقای روحانی هم که رییس جمهور شدند، کاندیدای ما نبودند اما از روزی که رای آورد از ایشان حمایت کردیم. هفته پیش یک نفر از من پرسید روحانی که کاندیدای تو نبود چرا از او حمایت می کنی؟
بحث این است که رقابت انتخاباتی با اداره حکومت خیلی فرق می کند. من در انتخابات از کسی دیگر حمایت کردم ولی وقتی دکتر روحانی رییس جمهور شده وظیفه خودم می دانم که با همه توان از او حمایت کنم که بتواند مشکلات کشور را حل کند. بعضی ها فکر می کنند که همیشه کشور باید در موضع انتخاباتی باشد. من فکر می کنم این از آن تنگ نظری هایی است که بعضا رادیکال های دوطرف دارند. در حالیکه ما میگوییم روحانی و دولتش را حمایت و کمک می کنیم در عین حال رصد هم می کنیم و جایی که نقد باشد نقد هم می کنیم.
برخی اطرافیان احمدی نژاد عنوان می کنند چون او به اصولگرایان باج نمی داد اصولگرایان خیلی زود راهشان را از احمدی نژاد جدا کردند؟ واقعا این سهم خواهی و باج خواهی وجود داشت؟
اینها بحثهای بعد از رقابت است و نباید الان وارد اینگونه مباحث شد. اینکه ما سهمیه میخواستیم، نه این نبود. همین الان هم کسی بخواهد احمدی نژاد را نقد کند بی انصافی است که فقط نکات منفی او را بشمرد او نقاط مثبتی هم داشت. دولت پرکار و پرزحمتی بود، علاقمند بود که مشکلی بوجود نیاورد علاقمند بود که به مستضعفان و نیازمندان سهام عدالت و مسکن مهر و ...بدهد. انگیزه ها، انگیزههای بالای خدمت بود. اشکالات این بود که کارها کارشناسی و تخصصی نبود. میآمدند کمک کنند ولی فرد را اگر در چاله بود، داخل چاه می انداختند.
همین الان اگر کسی بخواهد احمدی نژاد را متهم کند که انگیزه خدمت نداشت من این را قبول ندارم و از او دفاع می کنم. انگیزه خدمتش از خیلیها بیشتر بود. نقطه اختلاف این بود که تصمیمات باید خردورزانه باشد، مملکت 70 میلیونی را نمیشود مثل خانه 4 نفره اداره کرد که یک شب شام باشد یک شب شام نباشد، ببینیم این هفته چیزی نخوریم، هفته بعد خوب بخوریم. مملکت 70 میلیونی با این همه مسائل و مشکلات و دشمن خارجی اینکه فردی اداره شود را محل اشکال می دانستیم. انگیزه او را خدا می داند اما ما هم در ظاهر قضیه انگیزه سوئی در او احساس نمی کردیم. فقط رفتارها و تصمیمات بعضا عجولانه بود، مشورت جمعی نبود، تصمیمات فردی بود.
مجلس پنجم همزمان شده بود با دولت اصلاحات، مجلس که شما هم در آن حضور داشتید و رییس اصولگرایش ؛ خیلی با رییس دولت اصلاح طلب همکاری داشت و به همه وزرایش رای اعتماد داد. برخی فضای این روزهای دولت یازدهم و مجلس نهم را با آن دولت و مجلس مقایسه می کنند با این تفاوت که مجلس نهم این همکاری را با روحانی که صبغه اصولگرایی دارد از خود نشان نمی دهد.
اصولا کسانی که در میدان تصمیم گیری کلان قرار میگیرند و آدمهای سیاسی هم هستند نمیتوانند طرفداران تند و تیز خودشان را در اعمالشان قانع کنند. علتش هم این است که برخی فعالان سیاسی تصور می کنند کشور همیشه باید در حال رقابت سیاسی باشد در حالیکه ما می گوییم این نیست. آن زمان که در مجمع تشخیص مصلحت تصمیم گرفتیم که انتخابات سالیانه را دو سال یک بار کرده و تجمیع کنیم این بود که فضای انتخاباتی در کشور دائمی نباشد. باید این فضا قطع شود و چند سال بعد آغاز شود و در ایام رقابت هم چند ماه رقابت کنند و بعد فضا عوض شود.
اشکال دولت احمدی نژاد این بود که همیشه تلاش می کرد فضای کشور انتخاباتی باشد
یکی از اشکالات دولت نهم و دهم این بود که همیشه تلاش می کرد که فضای کشور انتخاباتی باشد. همیشه این نگاه بود که چه کسی رقیب رییس جمهور است؛ چه کسی دوست رییس جمهور است؟ چه کسی می خواهد رایاش بریزد چه کسی می خواهد رای بگیرد و ...
اما درباره مجلس پنجم و نهم، دولت آقای خاتمی مشخصا یک دولت اصلاح طلب بود و رییس مجلس آن زمان رقیب انتخاباتی خاتمی بود و ایشان رای آورد. ما قبول داشتیم که اصلاح طلبان رای آوردند و باید به آنها فرصت داد و کار کنند. به همین دلیل هم وقتی وزرایشان را معرفی کردند ما به همه آنها رای دادیم. اما شاید یک سال نگذشته بود که ما وقتی احساس کردیم وزیر کشور دارد از خط خارج می شود استیضاح او را مطرح کردیم و از همان زمان رقابتها کمی تند شد. در حالیکه همان موقع هم در بحث کارشناسی اصلا رقابت نداشتیم. یک خاطره ای را بگویم.
آقای خاتمی اولین بودجه ای که تقدیم مجلس کرد از شانس خوب یا بد آنها به کمیسیونی ارجاع شد که من رییس آن کمسیون بودم. خیلی ها فکر می کردند باهنر می خواهد بودجه دولت خاتمی را بررسی کند چه اوضاعی پیش خواهدآمد. اما ما بودجه را که در مجلس رسیدگی کردیم و تمام شد و به آقای خاتمی ابلاغ کردیم. شب در منزل اخبار گوش می دادم که یک دفعه دیدم که سخنگوی دولت که آن زمان آقای مهاجرانی بود در سخنان شان علاوه بر اینکه از مجلس بخاطر اینکه بودجه را عالمانه بررسی کرده بود تشکر کرد، به اسم از من هم تشکر کرد. من جا خوردم که این اصلا رسم نبوده و دولت در تشکرش باید از مجلس تشکر کند نه من. در فرصت کوتاهی با ایشان تماس گرفتم گفتم چی شده و موضوع چیست. گفت دولت بودجه را تصویب کرد.
می خواهم بگویم وقتی بحث کار کارشناسی و اداره مملکت باشد اصلا بحث های سیاسی نباید فضای کشور را خراب کند. اما موقعی که دیدیم که وزیر کشور از برخی مواضع اصولی عدول می کند جدی برخورد کردیم.
الان هم بحث آقای روحانی و دولتش همین است. اینکه به برخی وزرای روحانی رای ندادیم همین است. ما به چندتا از وزرای آقای احمدی نژاد رای ندادیم؟ او که از جریان خود ما بود. ما حتی به وزیر نفت او 4 بار رای ندادیم. یا در مجلس هفتم اولین بودجه ای که احمدی نژاد تقدیم مجلس کرد دعوای ما از همان موقع شروع شد. مثلا یکی از اختلافات ما با احمدی نژاد این بود که می خواست 80 درصد بودجه عمرانی سال را افزایش دهد. ما می گفتیم 80 درصد اصلا امکان جذب ندارد. آقایان چون تازه روی کار آمده بودند می گفتند ما پول داریم خرج کنیم؟ خیلی سوال عامیانه و عادی بود. ما می گفتیم نه نباید کار کنید باید اقتصاد کشور کشش داشته باشد.
در همان اولین بودجه احمدی نژاد نظر ما این بود که بودجه عمرانی 20 درصد باشد ولی در کشمکش ها روی 30 درصد توافق کردیم یک نفر ممکن است بگوید که این رفتار ما یعنی ما به حرف احمدی نژاد گوش دادیم اما من می گوییم این نیست. اگر وسط حرف را هم می گرفتیم باید روی 50 درصد توافق می کردیم اما ما روی 30 درصد قفل کردیم. بنابراین رعایت حال احمدی نژاد را می کردیم اما به هیچ وجه منافع ملی را خرج رعایت حال دولت نکردیم.
الان فضای کارشناسی در مجلس حاکم است؟
بله الان فضای رابطه دو قوه کارشناسی است.
ولی این سوالات پی در پی مجلس از دولت همه اش کارشناسی نیست سیاسی کاری هم وجود دارد؟
نمی گوییم سوال سیاسی وجود ندارد حتما این قبیل سوالات هم وجود دارد برخی سوالات را ما هم قبول نداریم. اما ما یک فرآیند و آیین نامهای داریم و موظف به اجرای آن هستیم. من ادعا دارم که بالای 80 درصد سوالات نمایندگان که تقدیم هیئت رییسه می شود را با مذاکره منتفی می کنیم. این کاری است که از دست ما بر می آید و انجام می دهیم اما در همان 80 درصد هم نمی توانیم تحکم کنیم. فرق مجلس و دولت هم همین است. رییس جمهور می تواند به یک وزیر بگوید تو این کار را نکن اما رییس مجلس نمی تواند به هیچ نماینده ای بگوید این کار را نکن. چون هر نماینده یکسری حقوق در قانون اساسی دارد اگر بخواهیم بگوییم نکن باید قانع اش کنیم. 80 درصد از سوالات را منتفی کردن حجمی از کار و تلاش و تعامل زیاد را می طلبد که ما این کار را انجام می دهیم. البته منتی هم بر سر دولت نداریم چون وظیفه ما این است که مملکت را پیش ببریم.
گفته می شود در مجلس پنجم اگر ناطق نوری پیروز انتخابات ریاست جمهوری می شد،توافقی شده بود که روحانی رییس مجلس شود؟
یادم نیست اما چون روحانی نایب رییس اول بود قاعدتا باید رییس میشدند.
نگرانی از بابت بازگشت احمدی نژاد ندارید؟
احمدی نژاد یک نوع تفکر بود و من فکر می کنم ممکن است که یک سری گروههای اصولگرا آن تفکر را جمع کنند، تعامل کنند و آن را پدری کنند. اما شخص احمدی نژاد بعید می دانم برگردد.
ارسال نظر